#سلام_بر_ابراهیم
✨ ثمره ی آن همه هیئت رفتن چه شد⁉️ 👆
🖤🤚#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
#رسم_ایستادگی
#یاد_یاران
#ستاد_برگزاری_اجلاسیه_شهدای_شهرستان_آرادان
@shohadayeAradan1402
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🌱👌احساس مسئولیت
در سپاه حسین علیهالسلام
از شش ماهگی شروع میشود
#محرم
#نسل_حسینی
#السلام_علی_الطفل_الرضیع
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
#رسم_ایستادگی
#یاد_یاران
#ستاد_برگزاری_اجلاسیه_شهدای_شهرستان_آرادان
@shohadayeAradan1402
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🔻 #انتشار_برای_نخستینبار| ناگفتههایی از شهادت طلبه بسیجی آرمان علیوردی
🔹روز گذشته یکی از دوستان شهید آرمان علیوردی ناگفتههایی از شهادت وی را بیان کرد؛ ناگفتههایی دردناک که نشان از اوج مظلومیت این شهید دارد. در ادامه این روایت آمده است.
روایت ماجرا از زبان دوست شهید علیوردی:
🔹حالا که داریم به روز عاشورا نزدیک میشویم یک سری از ناگفتههای شهادت آرمان را بهتان میگویم. آرمان را دو مرتبه و دو گروه مختلف زدند. اولین گروهی که آرمان را گیر آوردن تا سرحد مرگ با هرچی که دستشان آمد آرمان را زدند. همان فیلمهایی که از شهادت آرمان منتشر شد یک بخش زیادی مربوط میشود به گروه اول. اما آخرش یک دختر که او هم داشت آرمان را میزد رو به جمعیت میگوید که بس است دیگر کشتینش! بسشه...آنها هم آرمان را رها میکنند.
🔹آرمان از جایش بلند میشود و خونین سمت خیابون اصلی میرود. صدای بسیجیها را میشنود که داشتند حیدر حیدر میگفتند. میرود سمت صدا، اما وقتی میپیچد داخل کوچه میبیند که سر کوچه یک گروهی دختر و پسر ایستادند و دارند شعار مینویسند. آنها تا وضعیت آرمان را میبینند میفهمند بسیجی بوده و کتکش زدند. میروند سمت آرمان. آرمان که دیگر رمقی برایش نمانده خیلی راحت میافتد دست این جماعت. اینها شروع میکنند به قصد کشت آرمان را زدن. گویا چندتاشون حالت عادی هم نداشتند و مواد مصرف کرده بودند.
🔹یک دختر بینشان که اسپری دستش بوده با همان میکوبد به صورت آرمان. یکیشان یک میلگرد داشته که نوکش را تیز کرده بوده و به عنوان سلاح از آن استفاده میکرده. با همان میلگرد میکوبد روی جمجمه سر آرمان. وقتی آرمان را رساندن بیمارستان جمجمهاش شکسته بود. اما یکی دیگهشان که واقعاً امیدوارم قیافش را یک روز ببینم میشیند جلوی آرمان و به بقیه میگوید دست نگهدارین. رو به آرمان میکند و همزمان که داشته فیلم میگرفته به آرمان میگوید به امام اولت فحش بده ببينم سریع...به علی فحش بده...به حسین فحش بده، به خامنهای فحش بده... آرمان چیزی نمیگوید.
🔹با ناخونگیر پوست بدنشو آروم آروم میکند و از او میخواهد فحشاشو تکرار کند. اما آرمان هیچی نمیگوید. انقدر آرمان را میزنند تا بیهوش میشود. وقتی آرمان بیهوش میشود شروع میکنند به رقصیدن و لگد زدن به بدن شهید و از اینکارشان فیلم هم میگیرند.
🔹وقتی میروند یک کارگر افغانستانی که گویا نگهبان یکی از ساختمانهای اطراف بوده میآید و زیر سر آرمان بالش میگزارد و روی بدنش پتو میاندازد اما زنگ نمیزند به آمبولانس. البته اگر زنگ هم میزد فرقی نمیکرد توی آن شلوغی آمبولانس به آرمان نمیرسید.
🔹وقتی رساندنش بیمارستان، هوشیاری آرمان سه بوده. یکی از رفقا میگفت وقتی رسیدم بیمارستان دستایش را به تخت بسته بودن، شاید برای اینکه اگر به هوش آمد تشنج نکند و همه صورتش ورم کرده بود. نصف روز توی حالت کما میماند و آخر به شهادت میرسد.
🔹تمام این وقایع توسط خود قاتلها فیلمبرداری شده ولی وقتی از بازپرس پرونده پرسیدیم چرا این فیلمها را قطره چکانی منتشر کردید و فیلمهای اصلی را منتشر نمیکنید گفت که من توی عمر کاری خودم همچین جنایتی تو ایران ندیده بودم. برای مراعات حال خانواده و شایدم متشنج نشدن بيشتر فضا فیلمهای اصلی هنوز هم منتشر نشده. البته شاید بعد دادگاه آرمان منتشر بشوند.
تعبیر بسیار عجیب و عاشقانه مجری تلوزیون ملی عراق در وصف سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
💔نمیدانم در کدام روز از محرم تو را یاد کنم ...
🏴 روزمسلم بن عقیل چون تو فرستادهٔ (رهبرت)، و میهمان ما بودی!؟
🏴 یا روز حبیب بن مظاهر، چون تو بهترین دوست قدیمی ما بودی!؟
🏴 یا روز قاسم ابن حسن چون اسمت قاسم بود!؟
🏴 یا روز علی اکبر چون قطعه قطعه شدی!؟
🏴 یا روز عباس چون حامل علم و پرچم بودی و دو دستت قطع شد!؟
💔چیزی که واضح است اینست که گریه بر تو تمامی ندارد و از غیبت تو حیران و دلتنگیم.
💔سردار دلها بعد از شهادتت، هر وقت به عبارت "سلام بر حسین(ع) و اصحاب حسین(ع)" میرسیم تو را یاد می کنیم...
#محرم
#حاج_قاسم
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
📔معرفی کتاب
کتاب "قرار بیقرار" از مجموعه کتابهای مدافعان حرم است که زندگی شهید مصطفی صدرزاده را به تصویر کشیده.
این اثر به قلم "فاطمهسادات افقه" به رشته تحریر درآمده و در 400 صفحه توسط نشر روایت فتح روانه بازار شده است.
کتاب در سه بخش کلی، در قالب روایت و خاطره از طرف خانواده، اقوام، دوستان و همرزمان شهید (در ایران و سوریه) تهیه شده است
راوی در ادامه ضمن معرفی شهید و خانوادۀ او، به بیان فعالیتهای مصطفی در بسیج و نقشآفرینی وی در فتنه ۸۸ و مجروحیتش در آن سال می پردازد
سپس نحوۀ آشنایی مصطفی با گروه تروریستی داعش و علاقمندی وی برای مبارزه با این گروه در عراق و سوریه و تلاش مکرر مصطفی برای حضور جهت دفاع از حریم آلالله را بیان میکند.
شهید مصطفی صدرزاده در اول آبان ۱۳۹۴، مقارن با روز تاسوعا در حومۀ حلبِ سوریه به شهادت میرسد و پیکر این شهید بزرگوار بعد از چند روز به ایران منتقل و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار به خاک سپرده میشود.
📚کانال "کتاب"👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3387818448Cd66b000dca
هدایت شده از Tanha110
هوالعزیز
در شب عاشورا با محتشم و مقبل همنوا شویم .
مقبل کاشانی شاعر فقیری بود که خیلی آرزوی زیارت امام حسین (ع) را داشت.
سرانجام یکی از دوستان خرج سفر زیارتش را تقبل کرد، اما در مسیر کاشان به کربلا، در حوالی گلپایگان، کاروان، گرفتار دزدان شد واز هم پاشید ، چون پول و اعتباری نداشت، مجبور شد در گلپایگان ماندگار بشود .
محرم از راه رسید .
مثل همه شیعیان در مجالس عزاداریها شرکت میکرد، درشب عاشورا اشعار خاصی را که خودش سروده بود خواند و در مجلس غوغا کرد ….
همان شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید، به کربلا مشرف و وارد صحن شد .
خواست بطرف ضریح برود . از ورودش جلوگیری کردند .
مقبل با خودش گفت؛ خدایا نباید از ورود به حرم مانع بشوند .
یکی گفت؛ درست میگویی مقبل.
اما الان خانم فاطمه زهرا (س) و خانم خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند، چون تو نامحرمی اجازه ورود نداری.
سپس مقبل را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کردند.
در سمت غربی صحن مطهر، مجلس با شکوهی بود ، که پیامبر خدا محمد مصطفی (ص) تا حضرت آدم(ع) در آنجا حضور داشتند.
مقبل میگوید : در این لحظه حضرت رسول (ص) را دیدم که فرمود :
بروید به محتشم بگوئید بیاید.
دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد.
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند؛
ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفتدحضرت میفرمودند؛ برو بالاتر، تا پله نهم رسید، ایستاد و منتظر دستور پیامبر بود .
حضرت فرمودند؛
ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان.
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش:
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شگفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد …
حضرت رسول (ص) گریه کنان فرمودند :
ای پدران من، ای عزیزان ببینید، با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند .
سپس اشاره کردند که محتشم باز هم بخوان؛
محتشم ادامه داد:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمودند؛
باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده .
محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد:
یا رسول الله،
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست.
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم، از ستاره بر تنش افزون، حسین توست.
با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کردند و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکردند و ملکی این شعر محتشم را میخواند:
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد.
- محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد . پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص) عبای خود را بر دوش محتشم انداخت.
مقبل میگوید :
من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود .
مأیوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند .
ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمودند :
به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند .
مقبل گوید؛ رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمودند برو بالاتر، فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است .
شروع کردم به خواندن اشعارم:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت.
هوا زور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد.
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت ؛
مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد .
مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمودند .
ناگهان امام حسین (ع) را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد :
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد .
مقبل گوید:
در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.
التماس دعا
علیرضا تنهایی کیسمی
@alirezatanha110
بررسی و تحلیل اخبار و رویدادهای ای
هدایت شده از 💠 حاج قاسمی ها 🇮🇷
شاهینلو یکی ازخوانندههای ایرانی مقیم دانمارک باگروهTM bax.
🔹️زمان تولدش مادرش در زندان بودوپدرش یکسال قبل تولدش به جرم منافق بودن اعدام شده بود.این آدم یه شبکه توایران زدکه پروژه اصلیش به خاک وخون کشیدن گریه کنان اباعبدالله بودکه دیروزسربازای گمنام بازدن شبکهاش هدفش روخنثی کردن
هدایت شده از 💠 حاج قاسمی ها 🇮🇷
10.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداح عراقی چه غوغایی برای آقا ابوالفضل العباس علیه السلام از زبان مادرش حضرت ام البنین به زبان فارسی ، به پا میکنه
من بکی او ابکی فله الجنه
634.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان شاءالله #تاسوعا پیش عباسم...
شهید مصطفی صدر زاده
#شهید_تاسوعا
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
#رسم_ایستادگی
#یاد_یاران
#ستاد_برگزاری_اجلاسیه_شهدای_شهرستان_آرادان
@shohadayeAradan1402
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐