در امتداد راه شهید رئیسی امروز رئیس مجلس تفاهمنامه پروتکل مجمع پارلمانی بریکس رو امضا کرد
@Squad_iran | #T
بلاگر های عراقی واقعا خیلی عجیبن
همه شون حتی اگر شده یک پستی و یک هایلایت کامل درمورد امام علی یا امام حسین دارند
@Squad_iran | #T
پای ناتو در کشورهای عربی برای حفاظت از اسرائیل باز میشود
اولین کشور هم پادشاهی اردن است
@Squad_iran | #T
دیدار پوتین و قالیباف در حاشیه نشست بریکس
پ ن:در طول حیات شهید رئیسی
قالیباف و پوتین با یکدیگر دیداری نداشتند
@Squad_iran | #kamelat
🔴 حمیده زرآبادی، سخنگوی ستاد پزشکیان: یک وزیر زن معرفی میشود
@Squad_iran | #T
روضه خانگی، بیت آیت الله شهید رئیسی
اسکواد خبرنگار
@Squad_iran | #T
✧ السلام علـــیک یـــا قاســم ابن الحــســن ✧
در یکی از روزهای سال ۱۳۶۲، زمانی آیت الله خامنه ای، رییس جمهور وقت، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری خارج می شد، در مسیر حرکتش، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد
صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد: آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم
رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: چی شده؟کیه این بنده خدا؟
لحظاتی بعد پسرکی ۱۲-۱۳ ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان، خودش را به رییس جمهور رساند.
هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با لهجه ی غلیظ آذری گفت: «سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور دست پسرک را در دست گرفت و گفت: « سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد.
رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده
ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: شما اسمت چیه پسرم؟ پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود، با هیجان و به ترکی گفت: آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.
آقا جان! من از اردبیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم
-چه خواهشی؟
آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم ع نخوانند
-چرا پسرم؟
مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایی انداخت و با کلماتی بریده بریده گفت:
آقا جان! حضرت قاسم ع ۱۳ ساله بود که امام حسین ع به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳...
اسکواد ایران | Squad iran
✧ السلام علـــیک یـــا قاســم ابن الحــســن ✧ در یکی از روزهای سال ۱۳۶۲، زمانی آیت الله خامنه ای، ر
سالم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی دهد به جبهه بروم. هر چه التماسش میکنم،می گوید ۱۳ ساله ها را نمیفرستیم.
اگر رفتن ۱۳ ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم ع را چرا می خوانند؟
رییس جمهور دلش لرزید. دستش را روی شانه مرحمت گذاشت و گفت: پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است..
مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد
رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای. .. تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید.
آقای خامنه ای خم شد، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت: « ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان
سه روز بعد، فرمانده سپاه اردبیل، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند ولی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی حکم می آورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالا زاده رفت در لیست بسیجیان لشکر ۳۱ عاشورا
@Squad_iran | #kamelat