هدایت شده از KHAMENEI.IR
📲 ابزار رسانه مانند سلاح شیمیایی عمل میکند
👈 تجهیزات را از بین نمیبرد اما قدرت انسانها را میگیرد
🔻 رهبرانقلاب، امروز: فعلاً دشمن از ابزار رسانه برای اثرگذاری بر افکار عمومی استفاده میکند. ابزار #رسانه، ابزار مهم و اگر دست دشمن باشد، ابزار خطرناکی است.
🔹️ ابزار رسانه را تشبیه میکنند به سلاحهای شیمیایی در جنگ نظامی. #سلاح_شیمیایی را وقتی میزنند، تانک و تجهیزات از بین نمیرود، انسانها از بین میروند و از قدرتِ استفاده از ابزار میافتند. ابزار رسانه هم اینجور است.
🔸️ امروز از تلویزیون، از اینترنت، از شبکههای اجتماعی و #فضای_مجازی علیه افکار عمومی ما استفاده میشود.
🔺️ کسانی که مسئولیت این بخش را دارند به این مطلب درست توجه کنند؛ ما در جلسات حضوری هم تأکید کردیم؛ گفتیم اینها ابزاری نشوند برای اینکه دشمن، راحت، سلاح شیمیایی خود را علیه این مردم به کار ببرد. وظیفهی خود را بدانند و با جدیت عمل کنند. ۹۷/۷/۱۲
💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 باید به دشمن پیام قدرت بدهیم نه پیام ضعف
🔻رهبرانقلاب، امروز: اگر دشمن در ما وحدت مشاهده کند، در ما احساس قدرت و عزم راسخ را ببیند، عقب مینشیند. دشمن اگر ببیند که ملت ایران و جوانهای مؤمن ایرانی احساس حضور میکنند، احساس وظیفه میکنند و قدرتمندانه وسط میدان هستند، عقبنشینی میکند؛ اما اگر احساس کند ضعف و اختلاف بین مسئولین کشور هست، همجهتی وجود ندارد، یا بین مردم و مسئولین فاصله افتاده است، تشویق میشود که شدت عمل خود را زیاد کند. همه توجه کنند: هم جوانان، هم مسئولین، باید به دشمن پیام قدرت بدهیم نه پیام ضعف.
🔹️ من بهطور قاطع با اطلاعی که از وضعیت کشور دارم، قاطعاً میگویم این ملت و این نسل جدید تصمیم گرفته است که دیگر تحقیر نشود و دنبالهروی قدرتهای بیگانه و دشمن نشود. تصمیم گرفته که ایرانِ عزیز را به اوج افتخار و عزت برساند و این توانایی را دارد.
🔺️ این جمعیت صدهزار نفری این ورزشگاه یادآور جمعیت صدهزار نفری همینجا است که در اواخر دههی شصت برایشان صحبت کردم و حرکت کردند و رفتند در جبههها حضور پیدا کردند و پیروزیهای بزرگی را برای کشور به ارمغان آوردند. و شما جوانهای عزیز هم در میدان علم و فعالیت و تحرک اقتصادی و کارآفرینی، در میدان کار و تلاش فردی و جمعی، در میدان شبکهسازی اجتماعی و فرهنگی، در میدان حرکتهای لازمِ آتش به اختیار، در هرجایی انشاءالله پیروز و موفق خواهید بود. ۹۷/۷/۱۲
💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
13.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📹 ببینید| رهبرانقلاب، امروز: اخیراً رئیسجمهور آمریکا به سران اروپا گفته شما دو سه ماه صبر کنید، جمهوری اسلامی کلکش کنده خواهد شد. به یاد حرفهایی افتادیم که ۴۰ سال قبل همین کسانی که نوکران آمریکا بودند و خود آنها مژده میدانند ۶ ماهه کلک کنده میشود؛ امروز چهل سال گذشته، آن نهال باریک تبدیل شده به درختی تناور. حالا این بیچاره دلخوشی به خودش و همکارانش میدهد. بنده یاد این شعر عامیانه افتادم که:
شتر در خواب بیند پنبهدانه
گهی لفلف خورد گه دانهدانه. ۹۷/۷/۱۲
💻 @Khamenei_ir
فرصتی بسیار خوب برای ترویج فرهنگ کتاب خوانی و ترویج نهضت حسینی👆👆👆
معاون پژوهش مديريت حوزه علميه خواهران هرمزگان از برگزاري كارگروه پژوهش هاي پاياني مدارس علميه خواهران سطح دو استان هرمزگان خبر داد.👆👆
یک اربعین عاشقی/۱
ازدحام جمعیت در پایانه مرزی بیش از حد تصور است. یکی، دو سال پیش که به سفر زیارت اربعین مشرف شده بودم، از شلوغی این جمعیت خبری نبود. هیچ وقت فکر نمی کردم به این حد معطل شویم و با گرسنگی و تشنگی و در ازدحام نفس گیر جمعیت مواجه شویم. بدون اغراق، دوازده ساعتی، پشت گیت ها جا خوش می کنیم. نیروهای مرزبانی کار کنترل روادید و تشریفات ورود به کشورشان را به کندی انجام می دهند. گاهی سیستم ها به هم می ریزد و هنگ می کند و طرف عراقی زود دست از کار می کشد و نخ سیگارش را آماده می کند و چوب کبریتی به آن می زند. اعتراض هم معنی ندارد. سیگار کشیدن، امری عادی است و سرباز و درجه دار نمی شناسد. سن و سال، حد و حدودی هم ندارد. دود، اتاق ها را فرا می گیرد...
گاهی وقت ها هم به خاطر شلوغ کاری و بی نظمی برخی زائرین، عراقی ها لج می کنند و برای آرام کردن مردم، دست از کار می کشند.
عبور از مرز و انجام تشریفات قانونی طول می کشد و کار به شب می رسد. هوای سرد، استخوان ها را قلقلک می دهد و تحمل آن برای برخی همراهان سخت می شود.
بالاخره با سلام و صلوات نوبت به ما می رسد و روی یک یک گذرنامه ها مهر خروجی نقش می بندد و از پنجره خارج و به دست بچه ها سپرده می شود.
آخرین نفر کاروان که گذرنامه اش را می گیرد نفس عمیقی می کشم و از پرچم دار کاروان می خواهم جلوی کاروان حرکت کند. کاروان حدود چهل زائر دارد که اکثر آنان، بچه های محل و از رفقا هستند.
با عبور از مرز به طرف پایانه مسافربری راه می افتیم. از همان ابتدای کار چند جوان عرآقی پا به پای ما می آیدند و دائم می پرسند: انت معلم... مدیر کاروان تویی؟
آنان دوست دارند شب در شهر بدره مهمان شان باشیم و ما اصرار داریم شب به طرف نجف حرکت کنیم. جوانان عراقی قسم می خوردند که ماشینی وجود ندارد تا به جایی برویم!
وقتی به پایانه رسیدیم با انبوه تریلی ها و کامیون ها مواجه می شویم که زائرین را با خواهش و تمنا به بدره می بردند. وجود این همه کامیون و تریلی که تعدادشان قابل شمارش نیست، برای نقل و انتقال زائرین شگفت زده می شوم. جالب اینکه هیچ یک از ماشین ها دولتی نیست.
جوانان عراقی دست بردار نیستند و تا ما سوار نشویم رهایمان نمی کنند. بچه ها یکی یکی عقب ماشین سوار می شوند. من و خانواده داخل کابین ماشین می نشنیم. دقایقی می گذرد اما از حرکت ماشین خبری نمی شود. مثل بقیه خسته و خواب آلودم. حوصله ام سر می رود. اسم راننده را که جوان بیست و هشت ساله ای به نظر می رسد را می پرسم که به عربی پاسخ می دهد: خادمک ابو علی... خدمتگزار شما ابوعلی.
می گویم ابوعلی پس چرا حرکت نمی کنی؟
و او می گوید: ظرفیت ماشین هنوز تکمیل نشده!
می پرسم: با چند نفر دیگه تکمیل می شه؟
می گوید: با دویست نفر دیگه!
تعجب می کنم اما تعجبم بی جا است و پی بردم تا ماشین تکمیل نشود، حرکت نمی کند. راننده پس از حرکت می گوید: اگر با جمعیت کمی می رفتم مهمان گیرم نمی آمد!
بعد گوشی را دست می گیرد و به خانمش زنگ می زند و با خوشحالی می گوید: امشب مهمان زائر دارم و داریم می آییم. شام را زود آماده کن!
باز هم شگفت زده می شوم که او چه طور می تواند از کاروان پذیرایی کند و شام را زود آماده کند؟
راننده با عبور از بدره وارد جاده فرعی و خاکی شد. پرسیدم: ما را کجا می بری ابوعلی؟
می گوید: نگران نباش ما توی بیابان زندگی می کنیم و خانه ما، همین نزدیکی هاس...
هیچ اثری از آبادی به چشم نمی خورد و راننده همچنان ماشین را به پبش می برد....