eitaa logo
حوزه های علمیه خواهران کشور
19.2هزار دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
5.6هزار ویدیو
209 فایل
کانال رسمی مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه خواهران پایگاه خبری و رسانه‌ای حوزه‌های علمیه خواهران: whc.ir" rel="nofollow" target="_blank">news.whc.ir پورتال مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه خواهران: whc.ir ارتباط با ادمین: @Maseiha110 @whc_pr
مشاهده در ایتا
دانلود
#عکس | #جلسه_اولیا_مربیان در مهدکودک #بهشت_کوچک مدرسه علمیه خواهران ام‌الائمه(س) #اقلید 📍 #فارس 📡 @kowsarnews
فرصتی بسیار خوب برای ترویج فرهنگ کتاب خوانی و ترویج نهضت حسینی👆👆👆
معاون پژوهش مديريت حوزه علميه خواهران هرمزگان از برگزاري كارگروه پژوهش هاي پاياني مدارس علميه خواهران سطح دو استان هرمزگان خبر داد.👆👆
یک اربعین عاشقی قسمت اول
یک اربعین عاشقی/۱ ازدحام جمعیت در پایانه مرزی بیش از حد تصور است. یکی، دو سال پیش که به سفر زیارت اربعین مشرف شده بودم، از شلوغی این جمعیت خبری نبود. هیچ وقت فکر نمی کردم به این حد معطل شویم و با گرسنگی و تشنگی و در ازدحام نفس گیر جمعیت مواجه شویم. بدون اغراق، دوازده ساعتی، پشت گیت ها جا خوش می کنیم. نیروهای مرزبانی کار کنترل روادید و تشریفات ورود به کشورشان را به کندی انجام می دهند. گاهی سیستم ها به هم می ریزد و هنگ می کند و طرف عراقی زود دست از کار می کشد و نخ سیگارش را آماده می کند و چوب کبریتی به آن می زند. اعتراض هم معنی ندارد. سیگار کشیدن، امری عادی است و سرباز و درجه دار نمی شناسد. سن و سال، حد و حدودی هم ندارد. دود، اتاق ها را فرا می گیرد... گاهی وقت ها هم به خاطر شلوغ کاری و بی نظمی برخی زائرین، عراقی ها لج می کنند و برای آرام کردن مردم، دست از کار می کشند. عبور از مرز و انجام تشریفات قانونی طول می کشد و کار به شب می رسد. هوای سرد، استخوان ها را قلقلک می دهد و تحمل آن برای برخی همراهان سخت می شود. بالاخره با سلام و صلوات نوبت به ما می رسد و روی یک یک گذرنامه ها مهر خروجی نقش می بندد و از پنجره خارج و به دست بچه ها سپرده می شود. آخرین نفر کاروان که گذرنامه اش را می گیرد نفس عمیقی می کشم و از پرچم دار کاروان می خواهم جلوی کاروان حرکت کند. کاروان حدود چهل زائر دارد که اکثر آنان، بچه های محل و از رفقا هستند. با عبور از مرز به طرف پایانه مسافربری راه می افتیم. از همان ابتدای کار چند جوان عرآقی پا به پای ما می آیدند و دائم می پرسند: انت معلم... مدیر کاروان تویی؟ آنان دوست دارند شب در شهر بدره مهمان شان باشیم و ما اصرار داریم شب به طرف نجف حرکت کنیم. جوانان عراقی قسم می خوردند که ماشینی وجود ندارد تا به جایی برویم! وقتی به پایانه رسیدیم با انبوه تریلی ها و کامیون ها مواجه می شویم که زائرین را با خواهش و تمنا به بدره می بردند. وجود این همه کامیون و تریلی که تعدادشان قابل شمارش نیست، برای نقل و انتقال زائرین شگفت زده می شوم. جالب اینکه هیچ یک از ماشین ها دولتی نیست. جوانان عراقی دست بردار نیستند و تا ما سوار نشویم رهایمان نمی کنند. بچه ها یکی یکی عقب ماشین سوار می شوند. من و خانواده داخل کابین ماشین می نشنیم. دقایقی می گذرد اما از حرکت ماشین خبری نمی شود. مثل بقیه خسته و خواب آلودم. حوصله ام سر می رود. اسم راننده را که جوان بیست و هشت ساله ای به نظر می رسد را می پرسم که به عربی پاسخ می دهد: خادمک ابو علی... خدمتگزار شما ابوعلی. می گویم ابوعلی پس چرا حرکت نمی کنی؟ و او می گوید: ظرفیت ماشین هنوز تکمیل نشده! می پرسم: با چند نفر دیگه تکمیل می شه؟ می گوید: با دویست نفر دیگه! تعجب می کنم اما تعجبم بی جا است و پی بردم تا ماشین تکمیل نشود، حرکت نمی کند. راننده پس از حرکت می گوید: اگر با جمعیت کمی می رفتم مهمان گیرم نمی آمد! بعد گوشی را دست می گیرد و به خانمش زنگ می زند و با خوشحالی می گوید: امشب مهمان زائر دارم و داریم می آییم. شام را زود آماده کن! باز هم شگفت زده می شوم که او چه طور می تواند از کاروان پذیرایی کند و شام را زود آماده کند؟ راننده با عبور از بدره وارد جاده فرعی و خاکی شد. پرسیدم: ما را کجا می بری ابوعلی؟ می گوید: نگران نباش ما توی بیابان زندگی می کنیم و خانه ما، همین نزدیکی هاس... هیچ اثری از آبادی به چشم نمی خورد و راننده همچنان ماشین را به پبش می برد....
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يا رب العالمين امروز شنبه 14 مهر 1397 هجری شمسی 26 محرم ۱۴۴۰ هجری قمری 6 اکتبر 2018 میلادی