#در_محضر_رهبر_انقلاب
🔆 تربیت فرزند، با رفتار و گفتار مادر است
🌸 حضرت آیتالله خامنهای: 👇
🔸مادر میتواند فرزندان را به بهترین وجهی تربیت کند. تربیت فرزند به وسیلهی مادر، مثل تربیت در کلاس درس نیست؛ با رفتار است، با گفتار است، با عاطفه است، با نوازش است، با لالائی خواندن است؛ با زندگی کردن است. مادران با زندگی کردن، فرزند تربیت میکنند.
🔸هرچه زن صالحتر، عاقلتر و هوشمندتر باشد، این تربیت بهتر خواهد شد.
🔸بنابراین برای بالا رفتن سطح ایمان، سطح سواد، سطح هوش بانوان، در کشور باید برنامهریزی شود.
#خانهداری_خانهنشینی_نیست
🌻 ۱۳۹۲/۲/۱۱
#حوزه_های_علمیه_خواهران
#طلاب_خواهر
#رهبر_انقلاب
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔 @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
📰 صفحه اول روزنامههای دوشنبه ۲۲ اسفندماه ۱۴۰۱
ادامه صفحات👇
https://news.whc.ir/photo/129639
#حوزه_های_علمیه_خواهران
#طلاب_خواهر
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔 @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
✨ پذیرش سراسری حوزه های علمیه خواهران آغاز شد
👌با #تحصیلات_تمدن_ساز ، زندگی خود را هدفمند سازیم.
💠 کارشناسان مربوطه با کاربریهای زیر، آماده پاسخگویی و مشاوره تحصیلی هستند.
@rahgozaar
@kowsarmoosavi
📌با ما همراه باشید
کانال پذیرش حوزههای علمیه خواهران👇👇👇
eitaa.com/howzekhaaharaan
#حوزه_های_علمیه_خواهران
#طلاب_خواهر
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔 @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
🌷 ۲۲ اسفند ماه روز بزرگداشت شهداء گرامی باد 🌷
🔻#رهبر_انقلاب: خاطره شهداء را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داشت.
#حوزه_های_علمیه_خواهران
#طلاب_خواهر
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔 @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
🤝 تعاملگران در کافه تعامل برگزار میکنند:
📲 دومین نشست مجازی
🎙 با ارائه: حجت الاسلام علی قهرمانی (معاون پژوهش انجمن مطالعات فضای مجازی حوزه علمیه قم)
📝 با موضوع: کنشگری مؤثر در حوزه سبک زندگی بانوی مسلمان
🗓 چهارشنبه ٢۴ اسفندماه
⏰ ساعت ٢٠
🌐 در نرمافزار بیگ بلوتن ایران به آدرس:
http://app.bigbluebutton.me/join/cnvom2nhsv
🌹 شرکت برای عموم علاقمندان آزاد است.
💌 لطفاً این دعوتنامه را حداقل برای یک نفر ارسال کنید.
#حوزه_های_علمیه_خواهران
#طلاب_خواهر
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔 @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ | نظم نوین جهانی
🔰#رهبر_انقلاب: علائم زیادی وجود دارد که نظم کنونی جهان دارد تغییر پیدا میکند...
#حوزه_های_علمیه_خواهران
#طلاب_خواهر
🌸کانال رسمی حوزههای علمیه خواهران
🆔 @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
حوزه های علمیه خواهران کشور
#داستان_شب ( فصل۵؛ قسمت۴)
#آزادی
ساعت نزدیک یازده بود صحبت با دایی علی طول کشید، خاطراتی که پدرم تعریف کرده بود را با هم مرور کردیم از مسابقه ی لاستیک چرخانی در کوچه های باریک و نرم کردن دل پدر بزرگم برای بله گرفتن و.... از او خداحافظی کردم و به طرف تهیه لیست به راه افتادم، همه سرگرم خرید شب عید بودند. بازار تخفیف گرفتن داغ داغ بود.
با پلاستیک های در دست وارد خانه شدم. هال پر از نور خورشید بود و همه جا برق می زد. وسایل را به آشپزخانه رساندم و پس از سلام گفتم:
- همه رو خریدم، فقط میوه هایی که نوشتی خوبشو نداشت، موز و پرتقال گرفتم.
- باشه، ممنونم.
آبجی زهرا وارد شد، خستگی از سر و رویش می ریخت، به طرفم آمد و گفت:
- سلام داداش، خسته نباشی.
- سلام، توام همینطور، جنگ با کثیفی چطور بود؟
- سلام، عالی، پیروز شدم دیگه!
- کاشکی بقیه جاها هم، قبل سال تمیز می شد!
- مثلا؟
- مثلا، روح و نفسمون، و یا حکومت، بیشتر با دزدای کثیف اقتصادی می جنگید!
در همین زمان حسن وارد شد. به غذای کشیده شده نهار، ناخنک زد و گفت:
- تو روحت، دست بکش از این حرفا! فکر امشب باش شاه داماد!
همه با هم خندیدیم و غذا را سر سفره چیدیم.
حسن روی چهارپایه پرده ها را می زد که صدای اذان از منارهای مسجد محله بلند شد. دایی علی طبق قرار بیرون خانه منتظرم بود باهم برای نماز وارد مسجد شدیم، نماز را خواندیم و صحبت کردیم.
ساعت نزدیک هشت بود به خانه رسیدم همه منتظر رسیدن خانواده هستی بودند که صدای زنگ به صدا درآمد، آیفون مثل همیشه خراب بود، پس از چند دقیقه، صدای حسن آمد که:
- داداش حسین با تو کار دارند!
با هزار فکر و خیال دری که حسن پشت سرش بسته بود را باز کردم، آقایی روی موتور، با کلاه کاسکت انتظارم را می کشید.
در را بستم و به دیوار حیاط تکیه دادم، یکی از آن عکس ها که پشتش نوشته «امشب، به هستی دوتا بله باید بگی» در دستم بود.
چند دقیقه بعد مهمان ها آمدند، فضا را بو و دودِ اسپندی که مادرم دور سر هستی می چرخاند پر کرده بود. وارد پذیرایی شدیم. چون در خانهٔ ما از مبل خبری نبود، همه صمیمی دور هم نشستیم.
به هستی اشاره کردم و باهم رفتیم داخل حیاط، کنار حوض نشستیم و گفتم:
- خوبی هستی خانم.
- خوبم مرسی، تو؟
- منم خدا رو شکر! دوتا تصمیم مهم گرفتم اولیشو بگم یا دومیشو؟
- نمی دونم آخه! هر کدوم خوبه!
- دوتاش خوبه اولیش این که، میخام با گروه شما همکاری کنم؟ فقط یه شرط داره!
- جدی، چه شرطی!
دستی به آب حوض زدم اصلا ناراحتی در صورتش نبود، نمی دانم واقعا خوشحال شد یا نه...؟ نگاهش کردم و گفتم:
- حالا شرط همکاری رو آخر سر بهت میگم.
- خب دومی؟
- دومی این که منم دوستت دارم.!
هستی که انگار خجالت کشید زودتر رفت و من پشت سرش با تپش های قلبی تند وارد هال شدم پس از سلام و احوالپرسی، دسته گل قرمز را گرفتم و در پذیرایی کنار بقیه نشستیم. چند دقیقه گذشت محمداقا گفت:
- خیلی خوش اومدید و ممنون قبول کردید تشریف بیارید یه صیغه محرمیت خونده بشه!
پدر هستی که رو به روی من نشسته بود صدایش را صاف کرد و گفت:
- خواهش می کنم، انشالله به مبارکی باشه و هستی خانوم و حسین آقا با خیال راحت بیشتر باهم آشنا بشن.
در همین زمان حسن و حاج آقا وارد شدند، تا پایان عمر سال چیزی نمانده بود، با همه ی تحویل سال های قبل تفاوت داشت، از عکس ناجور تا شده در جیبم تا اتفاقات عجیبی که افتاده بود، اصلا نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت، ناگهان با صدای هستی که گفت: «با اجازه بزرگترا بله» سال تحویل شد و من تازه از فکر و خیال بیرون آمدم.
همه برای مبارکی بلند شدیم که محمد اقا گفت:
- دوبار باید تبریک بگید ها، حواستون باشه وا!
همه خندیدیم، من و هستی از پذیرایی بیرون آمدیم و وارد اتاقم شدیم و گفتم:
- اینم از کلبهٔ من!
- به به چه جای دنجی؟
- ممنون، الان دیگه برای جفتمونه!
- مرسی عزیزم.
روی تخت نشستیم، دستم را گرفت و گفت:
- دوست دارم حسین جان!
- منم عزیزم!
- راستی شرط اولی رو نگفتی! یادت که نرفته؟
- نه میگم! این که....
(ادامه دارد)
📌روابط عمومی و امور بین الملل
✍️ عشق آبادی
#حوزه_های_علمیه_خواهران
🆔 @kowsarnews
🌐 news.whc.ir
قسمت اول
https://eitaa.com/kowsarnews/26705
قسمت دوم
https://eitaa.com/kowsarnews/26718
قسمت سوم
https://eitaa.com/kowsarnews/26735