eitaa logo
آکادمی شاکری | اکوسیستم پولسازی
5.2هزار دنبال‌کننده
568 عکس
190 ویدیو
2 فایل
اگه میخوای تو کسب و کارت سریع رشد کنی و به درآمدهای بالا برسی به هیچی نیاز نداری❌ فقط به یک جلسه مشاوره نیاز داری که بهت بگم چکار کنی. همین✅ راه ارتباطی با من: @a_s_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
رندترین تاریخ روزگار تاریخ 01/01/01 آرزو میکنم همیشه بهترین اتفاقها براتون رقم بخوره الهی آمین🤲
من چون لقمه های غذامو به آرامی میجوم و اونا را با بزاغ دهانم پایین میدم تا حالا دچار بیماریهای کلیوی و گوارشی نشدم من حتی سعی کردم آب نوشیدنی رو با بزاغ دهانم ممزوج (آمیخته) کنم و بنوشم @academy_shakeri
🔴🔵 هشت توصیه امام هشتم برای روزهای آخر شعبان 🌕 اباصلت می‌گوید: در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا علیه‌السلام رسیدم. فرمود: 🔹 ای اباصلت، بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است، پس در روزهای باقیمانده کوتاهی‌های روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی: 1⃣ زیاد دعا کن 2⃣ زیاد استغفار کن 3⃣ زیاد قرآن تلاوت کن 4⃣ از گناهانت به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی 5⃣ هر امانتی که گردنت هست ادا کن 6⃣ تمام کینه‌هایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن 7⃣ هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن... 8⃣ و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو: 🔴 اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ 🔹 خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز 📚 عیون اخبار الرضا علیه السلام ج۲ ص۵۱ 📚 بحارالانوار ج ۹۴ ص۷۳
تبلیغات بدون هدف یعنی ریختن پول توی جوب! قبل از هر تبلیغ بپرس: ❓دارم چه حسی به مشتری منتقل می‌کنم؟ ❓چه نیازی رو هدف گرفتم؟ ❓چه دعوتی برای اقدام گذاشتم؟ اگه به این سه سوال جواب ندادی، تبلیغ نکن❌ ‌ @academi_shakeri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه با هم به مهمانی خدا برویم فرا رسیدن ماه ضیافت الهی مبارک
پیامبر اکرم (ص): (رمضان) ماهی است كه ابتدايش رحمت، ميانه ‏اش مغفرت و پايانش اجابت (دعا) و آزادى از آتش جهنم است 📚الكافی جلد ۴، صفحه ۶۷
نکاتی درخصوص روزه داری یکی از بهترین روشهای اثبات شده برای عطش کمتر در ماه رمضان اینه که هنگام سحر آب کافی به بدن برسونیم تا در طول روز تشنه نشیم و یا کمتر تشنه بشیم ولی این به این معنی نیست که زیاد آب بنوشیم بلکه منظور استفاده از گیاهان و غذاهایی است که بتونه آب مورد نیاز بدن در طول روز رو تامین کنه 🔹گیاهان و سیزیجاتی مثل کاهو، خیار و سبزی خوردن میتونه به اندازه کافی آب در بدن ذخیره کنه تا در طول روز به تدریج باعث تزریق آب به سایر اندام های بدن بشه 🔹خوردن مقداری هندوانه نیز میتونه به ذخیره آب در بدن کمک کنه 🔸میتونید با ترکیبی از مواد ذکر شده در بالا سالاد تهیه کنید و نوش جان کنید 🔹سویق عدس هم یکی از خوردنی هاییست که باعث کنترل صفرا و بلغم میشه و حرارت بدن رو تنظیم میکنه و باعث عدم عطش در طول روز میشه من خودم هنگام سحر یه مقدار سویق عدس میخورم تا کمتر تشنه بشم 👈در یه سفر اربعین که کربلا مشرف شده بودیم با خودم سویق عدس بردم تا از شدت تشنگی در امان باشم و الحمدلله خوب جواب داد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥⁉️ شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد 💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... 🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم. یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم. یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه... 🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم. 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم. 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم. 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم. 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم: 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد. 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم، 🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری.. وسط بازار ازحال رفتم. 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 🌀 اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن..... 😔شهدا شرمنده ایم 🔶برای دیگران هم ارسال کنید ❤️ما منتظریم❤️ ╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═