ادبیات قم
✅ پنجاه و هفتمین جلسه عصرانهی داستان، برای کتاب «روح ببر هزار چم» برگزار شد. 🔹پنجاه و هفتمین جلسه
✅ پنجاه و هفتمین جلسه عصرانهی داستان، برای کتاب «روح ببر هزار چم» برگزار شد.
🔹پنجاه و هفتمین جلسه عصرانهی داستان، سهشنبه ۲۰ خرداد ماه ۱۴۰۴، برای کتاب «روح ببر هزار چم»، منتشر شده در نشر "مهرک"، با حضور "محبوبه حاجیمرتضایی" نویسنده و "مسعود آذرباد"، منتقد ادبی در حوزه هنری قم معرفی، بررسی و نقد شد.
🔹در ابتدای این نشست که در سالن مهر حوزه هنری قم برگزار شد، رویا حسینی مجری کارشناس، خلاصه داستان را بیان کرد: بهروز، دوازده سال دارد و در گیر و دار امتحانات تجدیدی شهریور ماه است که اتفاقات عجیبی در مدرسه میافتد. کسی به عکس شاهنشاه بیاحترامی کرده و آقای سنبلی، مدیر مدرسه بسیار عصبانی شده است. پدر بهروز، بهرام شاطر، شاه دوست است و او، تحولات پیرامونش را با عقاید پدر تحلیل میکند. اما زنبابایش، طاهره، انقلابی و طرفدار آیتالله خمینی(ره) است، اما بهروز، او را دوست ندارد. خبر میرسد که شیخعلی، روحانی مسجد مسگرآباد، در قم شهید شده است. بهروز در میانهی رخدادهای انقلاب قرار میگیرد و چیزهای زیادی را یاد میگیرد.
🔹خانم حاجیمرتضایی درباره نحوه شکلگیری ایدهی رمان گفت که این داستان را از لابلای اسناد ساواک که در کتابخانه میخواندم، پیدا کردم. مردی را پیدا کردم که قنویت را انداخته بود به سمت پاسبانها، بنام شهید علی اوسطی که در داستان از او، به اسم شیخ کلوخانداز یاد شده است.
🔺خاطرات بهروز مدرسی هم که خلبان ارتشی بود، در اینترنت هست، من همیشه دنبال خاطرات پیرمردها میگشتم. دلم میخواست یک چیز فان و جالب بنویسم. پس خاطرات او را بردم در محله مسگرآباد و برایش حواشی تخیل کردم.
🔺ایشان ادامه دادند: هیچ کدام از خانواده علی اوسطی، مایل به مصاحبه نبودند. حتی نمیخواستند اسم فرزندانش ذکر شوند. اما من دوست داشتم که اسم شهید، برای قدرشناسی از او، در کتاب باشد.
برای درآوردن تصاویر داستان، محلههای چهارمردان قم و مسگرآباد تهران را گشت زدم. البته کوه هزار چم را ندیدم، ولی در خاطرات بود. هزار چم، به معنای هزار چمن بوده؛ یعنی در بهار گل میداده.
🔹در ادامهی جلسه، مسعود آذرباد گفت: منتقد اثر، باید مشخص کند که بر چه اساسی میخواهد اثر را نقد کند وگرنه حرفهایش، بیارزش است. در رمان نوجوان، شخصیت باید نوجوان باشد، زبان و دغدغه هم نوجوان باشد. از این سه جنبه، این داستان، نمره خیلی خوب میگیرد. عنوان کتاب هوشمندانه است و من را کنجکاو کرد تا آن را بخوانم. همچنین کتاب، شعارهای خوبی میدهد. به نظر من، کتابی که شعار نمیدهد، مثل کاج میماند. بود و نبودش یکی ست. میوه ندارد. نویسنده باید موضع خود را روشن کند ولی شعار باید هنرمندانه داده شود.
🔺نویسنده کتاب "مست جنگ" ادامه داد: بر اساس پیرنگ "سفر قهرمان"، شخصیت اصلی داستان، بهروز است. اما بهروز چه میخواهد؟ مسئله او چیست؟ بهروز خواسته و نیازی ندارد و فقط راوی ست. حتی اولین بار، اسم بهروز را در صفحه ۱۱۳ میخوانیم. بنابراین کتاب، قصه ندارد. شبیه ماشینی که حرکت نمیکند. البته پر از خرده روایتهای جالب است. طنز خوبی دارد. متن یکدست و بدون دستاندازی دارد. حتی بابت اینکه داستان انقلاب را از تهران بیرون برده، من به آن مثبت میدهم. کتاب پر از گوهرهای درخشان از حوادث ناب است مانند وقتی که آیتالله گلپایگانی، یک مرجع تقلید بر شهید اوسطی نماز میخواند.
🔺کتاب پر از جزئیات تاریخی باور پذیر است. خانم حاجیمرتضایی نشان داد که برای نوجوانها میشود از مقوله سنگین، چغر و پیچیده حزب رستاخیز هم داستان گفت و به زاویهی دید خلاق نویسنده برمیگردد.
🔸برنامه عصرانه داستان، به همت واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری قم، سهشنبه های سوم هر ماه برگزار میشود.
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
آفرینشهای ادبی قم🆔
🔗 ایتا
🔻حوزه هنری استان قم🆔
🔗 وبسایت | ایتا | بله
🔺🔺
این خون غدیر است به جوش آمده باز
پیداست که ذوالفقار بر میخیزد
گردهمایی شاعران انقلابی قم برای همفکری و تولید محتوای ادبی در پی حملات رژیم منحوس صهیونیستی به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران
امروز، جمعه، ۲۳خردادماه، ساعت ۱۷
قم، خیابان انقلاب انتهای کوچه ۱۷، حوزه هنری انقلاب اسلامی استان قم
@adabqom
#پویش_شعر_فریاد_ذوالفقار
#شاعران_قم
بکُش! بکُش! که قرار است زندهتر باشیم!
که در نهایت شب، مژدهٔ سحر باشیم
سری به نیزه بزن باز، عصر عاشوراست
از آسمان و زمین لازم است سر باشیم
شبیه پرچم سرخی که میوزد با شور
نوید فتح به هنگامهٔ خطر باشیم
زمان آن شده از ذوالفقار دم بزنیم
زمان آن شده شمشیر شعلهور باشیم
شبیه صاعقه نازل شویم بر سر کفر
به محو کردن طاغوت، مفتخر باشیم
مباد سورهٔ انسان نخوانده جان بدهیم
مباد از غم تاریخ بیخبر باشیم
بزن! بکش! که بنا شد سوار مرکب خون
هزار سال بتازیم و در سفر باشیم
از آن کسی که برای حبیب نامه نوشت
برای سوتهدلان پیک نامهبر باشیم
اشارتی به اذانهای منتشر در باد
بشارتی به کرانهای تازهتر باشیم
جوانه میزند از خاک ما نهال قیام
چه باک اگر همگی زخمی تبر باشیم؟
#فاطمه_عارفنژاد
@adabqom
#پویش_شعر_فریاد_ذوالفقار
#شاعران_قم
میگیریم آسمان و صحرا را هم
پیدا نکنید راه دریا را هم
هفتاد هزار سال آواره شوید
میگیریم انتقام موسی را هم
در خلسهای از شهودِ عرفان غدیر
پیش از همه رفتند به قربانِ غدیر
دیدیم به خون خویش بیعت کردند
یاران حسینند، شهیدان غدیر
مبهوت، شکسته،خرد، آوار شدم
آوار شدم تا که خبردار شدم
هنگام اذان صبح آنان رفتند
انگار دوباره دیر بیدار شدم
این دود؟ نه آه است ، اثرها دارد
دیدم سحری را که سحرها دارد
در سرخی آن قلعهی خیبر پیداست
این ندبهی حیدری خبرها دارد
#محمدمهدی_خانمحمدی
@adabqom
#پویش_شعر_فریاد_ذوالفقار
#شاعران_قم
ما کیستیم؟ رود به طوفان در آمده
رودی که زندهتر شده، دریاتر آمده
ما کیستیم؟ تیر و کمانهای سربلند
شمشیرهای فاتحِ از خیبر آمده
ما کیستیم؟ آنکه نکردهست پا به پا
گاهِ نبرد خنجر و سر، با سر آمده
در عصر لال بودن دنیا خوشا به ما
ماییم حرف تازهی از حنجر آمده
تقدیر ما قبیلهی گلها شهادت است
گل در شب گلاب شدن، پرپر آمده
*باری! شهید میشود و ناامید نه*
*هر کس میان معرکه با حیدر آمده*
ما اشتیاق تا به ابد زنده بودنیم
آری! که گفته است که دنیا سرآمده؟
#فائزه_امجدیان
@adabqom
#پویش_شعر_فریاد_ذوالفقار
#شاعران_قم
مگر نیروی ایمان را ندیدید؟
مگر بازوی طوفان را ندیدید؟
صبوریم و به فکر انتقامیم
هنوز آن روی ایران را ندیدید
#عاطفه_جوشقانیان
@adabqom
#پویش_شعر_فریاد_ذوالفقار
#شاعران_قم
جنگ ما آغاز شد، روز نبرد آخر است
آی صهیون حرامی! وقت فتح خیبر است
گور خود را کندهای بنشین و میدان را ببین
میرسد سجیلها از راه و صبح محشر است
گوش کن تا بشنوی فریادهای فتح را
گوش کن! هرچند میدانم که گوش تو کر است!
نالۀ مظلوم را یک عمر نشنیدی، دریغ
پیک مرگت را ببین اکنون که در پشت در است
ذوالفقار است این که میآید برای انتقام
این خروش خون اولاد شهید حیدر است
مرگ در بستر برای ما همیشه ننگ بود
پس شهادت آخرین اوراق سرخ دفتر است
#یوسف_رحیمی
@adabqom
#پویش_شعر_فریاد_ذوالفقار
#شاعران_قم
پیچید در سراسر دنیا پیام ما
نزدیکتر به قله شد از قبل گام ما
مضمون شعرهای بلند و حماسی است
هرجا شنیده میشود امروز نام ما
در انتظار لحظه پیکار ماندهاند
شمشیرهای آخته و در نیام ما
با هر #شهید، باور ما زندهتر شده است
"ثبت است در جریده عالم دوام ما"
نزدیکتر شده است زمان زوالتان
نزدیکتر شده است زمان قیام ما
باید از این به بعد بمانید روز و شب
در انتظار #سختترین_انتقام ما
#محمدحسین_مهدویان
@adabqom
#پویش_شعر_فریاد_ذوالفقار
#شاعران_قم
خودت شوراندی آخر خشم فرزندان رستم را
که از مستی شکستی حرمت این خاک و پرچم را
چه باک از مرگ تا ما تشنهی دیدار دلداریم
که با این تشنهکامیها چشیدیم آب زمزم را
ولی بعد از شهادت همچنان دستانِ ما باز است
ندیدی ضرب شست ناب طهرانی مقدم را؟
صدای اقتدار ماست یا تو؟ گوش کن قدری
تو که کر میکنی با ادّعایت گوش عالم را
غذای غزّه روز و شب هراس و بیقراری بود
تو حالا نوشِ جان کن وعدهای این مشت محکم را
هنوز آن انتقام سخت مانده، انتخابش کن
چه میخواهی؟ چه ماهی؟ فاطمیه یا محرم را؟
#عاطفه_جوشقانیان
@adabqom
#پویش_شعر_فریاد_ذوالفقار
#شاعران_قم
امسال شبیه سال عام الفیل است
ای ابرهیان، نصیبتان سجیل است
طبل و دهل جنگ به رقص آمده است
پایان شماست، صور اسرافیل است
سرویم که فرد فردمان سرداریم
در معرکه ها جوشن یک رو داریم
بگریز که شمشیر به کف آوردیم
ماییم که آل حیدر کراریم
#محمد_علی_خاکساردوست
@adabqom
#پویش_شعر_فریاد_ذوالفقار
#شاعران_قم
ققنوس شو، از لحظههای شعلهور برخیز
بگشای در غوغای آتش بال و پر، برخیز!
جای نشستن در سکوتِ ایستگاهِ شک
فریاد ایمان باش و بیترس از خطر برخیز
مهری بیفروز ای شجاعت! خستگی ممنوع!
ظلمتشکن! راهی نمانده تا سحر، برخیز!
از عهد بستن با خزان خیری نخواهی دید
ای باغچه! از خوابهای بیثمر برخیز!
حتی اگر در آتش نمرود افتادی
از خاک، ای سرو جوان من، تبر برخیز!
با دوربین، با یک قلم، با اسلحه، با رنگ
فرقی ندارد، مرد میدانِ هنر برخیز!
تا سیلِ طوفانت بشوراند جهانی را
از قتلگاهِ لالهها با چشمِ تر برخیز
ای ذره! تا خورشید با ما باش، بسم الله
برخیز از آیینههای بیخبر، برخیز
با فکر طرحی نو، فلک را سقف بشکاف و
رو در روی ناباورانت، بیشتر برخیز
ای عزم! سوی کارزاری تازه راهی شو
خاکی بیا تا کیمیای عشق، زر برخیز
دریا نه! حرف از صید مروارید در خاک است
اعجاز کن فرزندِ مرز پُرگهر، برخیز!
#میثم_داودی
@adabqom