چهار خاطره از چهار شخصیت:
🔻خاطره اول:
استاد شهید آیت الله دکتر شهید بهشتی بعد از ظهر هر هفته در محل حزب جمهوری، سلسله درسهایی تحت عنوان مواضع با موضوع شناخت داشتند. بنده تنها طلبهای بودم که با عشق و علاقه خاصی هر هفته به آن کلاس از قم به تهران میرفتم. بعد از چند جلسه از مستشکلین کلاس درس استاد قرار گرفتم. استاد با حوصله و آرامش خاص که جزء ویژگیهای اخلاقی ایشان بود، پاسخ میدادند. پس از درس چون به نماز مغرب و عشاء متصل میشد، نماز جماعت را با معظم له میخواندیم. بعد از نماز نشست طلبگی با استاد به مدت ۴۵ دقیقه انجام میگرفت. ما آن زمان که دروه بلوغ فکری وسیاسی را طی میکردیم، بحث را به بنی صدر میکشاندیم که اوج اختلاف وی با استاد شهید بود. آیه الله شهید تا جایی که جنبه انتقاد داشت، گوش میکردند ولی به محض این که جنبه غیبت یا تهمت داشت، با این جمله زیبا ولطیفِ (( آقاجان بنا نیست ما ورود به چنین حرفهایی پیدا کنیم)) حرف ما را قطع میکردند و اجازه غیبت نمیدادند. ایشان در اوج سیاست، این چنین اهل مراقبه بودند و به شاگردان میفهماندند میبایست مراقبت از سلوک رفتاری خود بکنند.
🔻خاطره دوم:
کنار حوضِ فیضیه ایستاده بودم و مرحوم استاد آیه الله شیخ علی پناه اشتهاردی درحال وضوء گرفتن بودند، طلبهای از ایشان پرسید:
یکی از بستگان من تارک الصلاه است، میتوانیم غیبتش بکنیم؟ فرمودند: دیگران میدانند که وی تارک الصلاه است؟ طلبه گفت: بله، فرمودند: اشکال ندارد، غیبت نیست، چون چیزی بر علم آنها افزوده نمیشود و چیزی را شما برملا نکردید! طلبه رفت. استاد کهنسال یک باره وضوء را رها کرده و به سمت آن طلبه دویدند و فرمودند:
آقا من گفتم اشکال ندارد، نگفتم گفتنش ثواب و اجر دارد، شما هم ضرورتی ندارد به دیگران بگویید وی تارک الصلاه است هرچند چیزی بر علم آنها افزوده نمیشود ((جل الخالق)) از این مراقبه و احتیاط!
🔻خاطره سوم:
استادِ عارف آیت الله یحیی انصاری شیرازی از
شاگردان علامه طباطبائی رضوان الله علیه بودند که بخشی از درسهای علامه در منزل ایشان انجام میشد و به همین دلیل به اطاق ورودی منزل، که متبرک به نشستِ حضرت علامه شده بود، سخت دل بسته بودند. ایشان هم چنین از شاگردان شناخته شده حضرت امام خمینی و از زندانیان و تبعیدیهای زمان طاغوت بودند.
در آغاز انقلاب به درس منطق منظومه سبزواری ایشان میرفتم. به ما میفرمودند:
وقتی علیه طاغوت صحبت میکنید و جرم و جنایت آنها را بازگو میکنید این را هم از قول من بگویید:
برای من و داریوش فروهر- که هم بند در زندان بودیم- همراه شکنجه در حین بازجویی موقع غذا ((به تعبیر استاد با آن لحنِ قشنگِ شیرازی)) پرتقال گُنده گُنده هم میدادند. ما به استاد میگفتیم استاد! اگر این گونه صحبت کنیم مردم جنایات رژیم را نمیپذیرند، میفرمود:
این گونه نیست، چون به عدالت شما باورمند میشوند، بهتر میپذیرند!
🔻خاطره چهارم:
درس سیوطی در مدرسه حضرت آیه الله العظمی گلپایگانی سرآغاز آشنایی با مرحوم آیت الله علی نکونام این استادِ سالک و مودب به آداب اسلامی شد و تا یک هفته قبل ازفوتشان که در ایام محرم امسال با سکته ناگهانی اتفاق افتاد، ادامه پیدا کرد. در سخنرانی بنده در بیت مرحوم استاد آیه الله العظمی فاضل لنکرانی رضوان الله علیه حضور پیدا میکردند و از بزرگواریشان مرا مورد تشویق قرار میدادند و پیوسته میفرمودند: بحث تشویق نیست، استفاده میکنم.
یک روز بنده در مقام صحبت با معظم له کسی را با کلمه ((بیچاره فلانی)) نام بردم، ایشان با ظرافت خاص فرمودند:
مقصودتان ((فلان مؤمن)) است؟ دو بار تکرار کردند تا بنده متوجه اشتباه خودم شدم. برایم این رفتار آن چنان آموزنده بود که استاد با مهارت خاصی به بنده آموختند که میتوان در محاورات از کلمات و واژگان زیبا و مودبانهای هم بهره گرفت.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
سید محمد تقی قادری، ۱۴۰۳/۵/۷
@sirefarzanegan
@alfavayedolkoronaieh