‏امروز خیلی نوه ایده الی بودم، باغچه بابابزرگو مرتب کردم، علف هرزارو چیدم، واسه مادرجون میوه هاشو رنده کردم تا عصرونه بخوره، بنظرم کارما باید هرجوری شده تا شب یه کیسه پولی یه دوس دختر خوشگل پولداری چیزی واسم بفرسته تا جبران کارای خوبم بشه _ مارتین تایلر ؛

(چون به شهر بصره رسيد خواست انس بن مالك را به سوى طلحه و زبير بفرستد تا آنچه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره آنان شنيده يادشان آورد، أنس، سر باز زد و گفت من آن سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را فراموش كردم، فرمود): اگر دروغ مى گويى خداوند تو را به بيمارى برص (سفيدى روشن) دچار كند كه عمّامه آن را نپوشاند . (سید رضی گوید: پس از نفرين امام (ع)، انس به بيمارى برص در سر و صورت دچار شد، كه همواره نقاب مى زد). _ حکمت ۳۱۱ ؛

‹ مشغولیم ›

میدونم که هیچ وقت یادت نمیره ! ولی اینو هم میدونم که یه روز اونقدر حالت خوب میشه و کنار یه نفر اونقدر از ته دل میخندی که یادت میره فک کنی به کسی که امروز از نبودنش اینجوری خسته ای .. !

ايمان بنده اى درست نباشد جز آن كه اعتماد او به آنچه در دست خداست بيشتر از آن باشد كه در دست اوست . _ حکمت ۳۱۰ ؛

‹ فلسفه‌عشق ›

باگ دوست داشتن یه نفر، اینه که اگه اون بهت توجه نکنه؛ فکر می کنی همه دنیا ازت متنفرن . اگه اون ازت ناراحت باشه؛ انگار با همه ی دنیا مشکل داری. اگه اون ازت دور باشه انگار تنها ترین این دنیایی، اگه اون حالش خوب نباشه انگار سلول به سلول سلول تنت درد داره، اگه اون خوشحال باشه انگار تموم دنیات بهشته .. :)

از گمان مؤمنان بپرهيزيد كه خدا حق را بر زبان آنان قرار داده است . _ حکمت ۳۰۹ ؛

به یاد اعضا ؛ همسایه ها پالت رنگی رویای هنر کچک و مبتلا به هنر *و آمال‌ی که همسایه ی سند نزده ایم💚