🌱شهید تو چه ایه ای از حقی , که این چنین حیاتمان را با یاد خود جلا داده ای 💫
.
🌱 یاخته های وجودیمان با هر خاطره ای از تو ،آنچنان طراوت و نوری را به خود میگیرند که از سواحل نگاهمان هویدا میشود .
.
🌱امروز روزیست که پر به #آســمان کشیدی , به من بگو سوخت #پروازت کدام یک از افعال نیکت بود 🕊
.
🌱 کدام یک از افعال نیکت #خلبان پروازت شد ...
.
🌱هق هق گریه ات به وقت #نماز_شبت یا کنترل #نگاهت 😔
.
🌱 تو آنچنان #عارفانه زیستی که همه را مسحور خود ساختی و #قلب ها را فتحکردی..😞
.
🌱آری آنچنان #حق را شناختی که اینگونه #عاشقانه خرید تورا ..
خوشابحالت😭
.
🌱بگو از برای این #دل ندیده ..شیرینی آن لحظه ای کهمادرت #زهرا به تولبخند زد چگونه طعمی داشت ..
.
🌱 از سفر عشقت بگو ...
.
🌱رفیق عارفم ... از من نزد مادرت زهرا یادی بکن ... 😓
.
🌱سلام مرا به #مادر برسان ...
.
🌱کاش من هم, #همسفر تو میشدم.
.
🌱شهید احمد علی نیری در ۲۷ #بهمن سال ۱۳۶۴, در حالی که ۱۹ سال از کشتی عمرشان میگذشت , به فیض #شهادت نائل امدند. وی یکی از شاگردان خاص #ایت_الله_حق_شناس بودند.
.
🌟پنج صلوات هدیه به روح #مطهر شهید بزرگوار.
.
✍به قلم #زهرا_حسینی
.
به مناسبت شهادت #شهید_احمد_علی_نیری
.
📅تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۴/۲۹
.
📅تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷
.
📇تاریخ انتشار طرح : ۱۳۹۸/۱۱/۲۷
.
❣محل شهادت : اروند رود_عملیات والفجر۸
.
🥀محل دفن: تهران.بهشت زهرا
.
#گرافیست_الشهدا #عمار_عبدی #طراحی #شهدا_گاهی_نگاهی #مدافعان_حرم #مشهد #کربلا #دل_نوشته #صلوات #شهدا_زنده_اند
🍀ناگهان، نور تمام خانه را روشـ✨ــــن میکند!!
.
🍀گویی #ابالحسن، همه ے #خورشید را به آغوش کشیده است...!
خورشیدی که پرتوهایش آسمان شب را چون روز روشن کرده و از تلاءلو آن، ماه چون کودکی خجالت زده به آغوش ابر پناه برده است.
.
🍀مردم انگشتِ حیرت به دهان پچ پچ میکنند، مگر خورشید شباهنگام نیز می تابد!؟و همگی به دنبال سرچشمه این #نور عظیم از خانه های مسکوت خود روانه کوچه پس کوچه های تاریکِ #مدینه میشوند.
.
🍀چندکوچه آن طرف تر امّا، روح تازه ای به جانِ اهل خانه دمیده شده است.
روحی از جنس #خدا به جانِ نوزادی از دامان #فاطمه(س).
.
🍀لبخند شیرین لبهای پدر، شیرینی عسل را به سخره می گیرد و #شمس_الشموس غرق در چهره آسمانی پسر، زیر لب #الحمدالله تسبیح می کند،نوزاد می خندد و قند در دلِ پدر آب میشود
و بار دیگر رضا، سر بر سجده رضایتش را به معبود عرضه میدارد.
.
🍀چه کسی میداند که خداوند از امشب، شیوه جدیدی از کرامت و بخشش را به عالمیان عرضه کرده است؟؟!!
.
🍀کودکی سرشار از جود و کرامت و احسان.مگر فلسفه #جواد نامیدنش چیزی جز جود و بخشش اوست؟!
.
🍀خداوند راهِ کوتاهی از قلبها به درگاهش گشود!!راهی که انتهایش جز به اجابت ختم نمیشود و چه خوشبخت است آنکه راهِ ورودش به قلب #رضا،نامِ #جواد است...!💚
.
#باب_الجواد
راه ورود
به #قلب توست
#حاجت رواست
هرکه از این راه میرود.
#السّـــــلام_علیک_یا_جوادالائمه⚘
.
🍃اسمی گره گشا تر از اسم "جواد" نیست
پایان هرچه خواستم از او "نداد" نیست
بین تمام صحن و سراها،طلوع صبح
جایی به باصفایی "#باب_المراد" نیست.
.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
.
🌺به مناسبت تولد #امام_جواد(ع)
.
#گرافیست_الشهدا #عمار_عبدی #طراحی #استوری_شهدایی #کربلا #اربعین #مشهد
🍃به نام قرار بی قراران🍃
.
فتوا صادر شد:
«مولف کتاب آیات #شیطانی که علیه اسلام و #پیامبر و #قرآن؛ تنظیم، چاپ و #منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به #اعدام میباشند. از #مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود #شهید است انشاءالله.»
.
🍃و این بار #جوانی برخواسته از سرزمین سدرهای سبز، مظلومانه فدا می شود.
.
🍃در این درگه، زمان و مکان معنا ندارند، تفاوتی میان #ایران، #لبنان، #آفریقا و حتی #انگلستان یافت نمیشود.
.
🍃مگر نه اینکه " محور #هدایت و گمراهی، #قلب و افکار انسان است." ؟♥️
.
🍃آری! اینگونه است که مصطفی محمود، از خیابان های سرد #لندن، #چشم میپوشد و به آرام خانهی عشق #حسین(ع)، پناه میجوید.
او راه نگاه به سوی #خمین دارد، به سوی پیر غلام حسین(ع).
.
🍃مصطفی محمود، لندن را به #کربلای خویش مبدل می سازد و از خونش، رایحه ی #بهشت متصاعد می شود.
آری! اینگونه است.
.
🍃ما نیز باید کربلای وجودمان را بیابیم و آن دم که ولی اشارتی کرد، فرمانش را به جان پذیریم.
.
به مناسبت تولد #شهید_مصطفی_محمود_مازح
.
✍نویسنده: #زهرا_مهدیار
.
📆تاریخ تولد: ۱۲ فروردین ۱۳۴۷ گینه کوناکری
.
📆 تاریخ شهادت: ۲ محرم ۱۳۶۸ لندن
.
📆 تاریخ انتشار: ۱۱فروردین ۱۳۹۹
.
🥀 مزار: جنوب لبنان
.
#گرافیست_الشهدا #لندن #شیطان #شهادت #استوری_شهدایی
🍃بسم رب الشهدا...
.
🍃میگویند باید از شما نوشت!نوشت تا در یادها بمانید...!
اما مگر انسانهای زنده از یادها پاک می شوند؟ بعید می دانم کسی بتواند شما را #فراموش کند!
.
🍃مگر کسی که قلب #آسمان را می شکافد،بر بلند ترین نقطه آن #پرواز می کند فراموش شدنیست؟!
بعید می دانم...🙂
.
🍃شُهرَتَت #صیاد است؛ صیاد قلب هایی!! قلب هایی که در زمین برای فرزند آسمان می تپد!
.
🍃عادت داریم وقتی فردی عاقبت به #شهادت می شود،می گوییم #آسمانی شد...اما تو از همان ابتدا #آسمانی بودی🙂 حتی جسمت هم روی زمین نبود!
.
🍃هر چه از شما شنیده ام ختم می شود به همراهی یاور آهنی ات در قلب آسمان،که برای آرامش مردم زمین #پرواز می کردی و چه آرامشی بر قلبها حاکم بود آن زمانی که #صیاد در آسمان می چرخید🙂
.
🍃آرامش آسمانی ات حوالی #مزارت هم حس می شود! پر از امنیت و #آرامش و حس غرور...❤🙂
.
🍃صیاد قلب هایمان باش! صیاد دلهایی که گاهی به قلاب #شیطان گیر می کند! دست دلمان را بگیر...زورمان به #شیطان و سپاهش نمی رسد😔💔
.
🍃باید ابَرمردی چون تو پُشتمان باشد...
در آسمانی اما در زمین گرمی حضورت را به جان می کشیم🙃
.
🍃فرزند آسمان؛#قلب واماندگان زمینی را دریاب🙏
.
🍃صیاد دلم باش؛ #صیاد_قلبها❤⚘
.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
.
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_صیاد_شیرازی
.
📅تاریخ تولد : ۱۳۲۳.مشهد
.
📅تاریخ شهادت : ۲۱ فروردین ۱۳۷۸
.
🥀مزار : بهشت زهرا
.
📅زمان انتشار : ۲۱ فروردین ۱۳۹۹
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #طراحی
🍃دلم حسابی تنگ بود. حال خسته ام را با خودم بردم #حرم تا شفا گیرد.
.
🍃پس از #زیارتِ خواهر شاه خراسان و دو رکعت نماز، دل آشفته ام پرکشید سوی #گلزار. سوار تاکسی شدم و آدرس #امامزاده_علی_بن_جعفر را به راننده دادم .
.
🍃آرام آرام سوی گلزار قدم برداشتم .بطری های #گلاب کنار درب ورودی، نشان از قرار همیشگی خسته دلانی بود که برای خلوت به این گلزار می آیند.
.
🍃فضای مسقف پیچیده در چپ و راست که متشکل از مزار شهداست و نورهای سبز و سرخ، که حاصل تابش نور خورشید به سقف های رنگ شده شیروانی بود حال #معنوی خاصی را به انسان هدیه می داد.
.
🍃ناگهان #دلم دستور داد و پایم به سمت راست قدم برداشت.تعدادی #زائر دور تا دور مزار نشسته بودند.در ظاهر فضا پر از سکوت بود اما، این سکوت شاهد حرف های دلشان با #شهیدان زین الدین بود.
.
🍃شهید #مهدی_زین_الدین فرمانده لشکر علی بن ابی طالب و برادرش #مجید ، فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی بن ابی طالب، در کنار هم آرام گرفته بودند.
.
🍃 مهدی، فرمانده ای که همیشه خودش اولین نفر بود برای #عملیات. می گفت: «اگر فرمانده نیم خیز راه بره،نیروها سینه خیز راه میرن .اگه بمونه تو #سنگرش که بقیه میرن خونه هاشون»
.
🍃آرزوی #شهادت داشت. عکس دخترش در جیب لباسش بود اما از ترس #مهر_پدری قرار شد بعد از عملیات آن را ببیند.
.
🍃به رسم حضرت #ارباب نمازهای اول وقتش حتی در جاده های جنگ هم ترک نشد .
#نمازهایش به نیت پیروزی در عملیات ها ،نماز شب هایش ، حال خوشش و #گریه هایش در #مناجات باخدا ، هنوز هم از خاطرات زیبای به جا مانده در ذهن و #قلب رزمنده هاست.خوش به حالش که خدا را شناخت و چه زیبا #خدا او را خرید .
.
🍃لبانم معطر به خواندن #فاتحه ای برایش، چشمانم خیس از #اشکِ حسرت، و صدای #اذانی که مرا به خود آورد...
و خدایی که در این #نزدیکی است...
.
#شهید_مهدی_زین_الدین
.
✍️نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
.
📅تاریخ تولد: ۱۳۳۸.
.
📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳.سردشت
.
📅تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۳۹۹
.
🥀محل دفن: گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #صلوات
🌿آن شب،شب عجیبی بود. #باران میهمانِ مشهد الرضا شده بود .هوا خنک بود ، نزدیک سی بار بود که با مسئول اعزام تماس گرفته بود ولی هربار به درِ بسته می خورد. #نماز مغرب و عشاء را که خواند دلش طاقت نیاورد .😥
.
🌿آن شب دل یک بسیجی حوالی #حرم حضرت عشق میچرخید و حاجتش را میخواست.🕊
.
🌿با همسر و فرزندش راهی حرم شدند ، ساعتی از #زیارتش نگذشته بود که با لبی خندان به سوی همسرش آمد.دلش آرام گرفته بود و گویی امید داشت این گره به دست #ضامن_آهو باز میشود.💚
.
🌿میدانست که #علی_بن_موسی_الرضا ضمانتش را پیش عمه اش میکند و او حتما راهی وادی عاشقی میشود.
.
🌿شاید کمتر از ده روز گذشت که مسئول اعزام تماس گرفت و گفت ساکت را ببند، بسیجی آماده رزم شو.🎒
.
🌿او که دو سال تمام در پی راهی برای اعزام بود، حالا با ضمانت شاه خراسان کمتر از ده روز گره از کارش باز شد.
.
#ابوطاها گفتی: «من برای یک زندگی عادی ساخته نشدم.»
به گمانم برای همین مسئول اعزام را کلافه کردی ، #امام_رضا را واسطه قرار دادی تا برای دفاع از حریم اهل بیت راهی شوی و درست در شب تولد #بانوی_صبر حاجتت را گرفتی.📿
.
🌿همرزمت میگفت: با هم قرار گذاشتید که هر کدامتان زودتر #آسمانی شد و بال پریدن گرفت دست آن یکی را در #زمین بگیرد ، حتی گفته بودید شربت #شهادت را هرکه نوشید، وقتی آقا بالای سرش آمد لبخندی بزند آن موقع است که ما میفهمیم مهمان #آقا شده است.😊
.
🌿همینطور هم شد. وقتی ابوطاها شربت شهادت را نوش جان کرد و این دیار و مردمانش را ترک کرد. #لبخند به لب داشت ، لبخندی به شیرینی عسل و به زیبایی شهادت و به همین زودی #طاها مرد خانه شد.☺️
.
🌿در عجبم چطور از #همسرت دل کندی و چگونه از شیرین زبانی های #امیر_علی گذشتی؟😭
.
🌿به راستی که قدم گذاشتن در این راه دل شیر میخواهد و قلبی که برای #معشوق بتپد ، کاش #قلب ما هم اینگونه بی قرارِ معشوق حقیقی مان باشد و در راه عشق ثابت قدم باشیم.❤
.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
.
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مصطفی_عارفی
.
📅تاریخ تولد : ۱۵ دی ۱۳۵۹
.
📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۹۵. تدمر سوریه
.
زمان انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
.
🥀مزار : بهشت رضا
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #طراحی #دل_نوشته
🍃گویا باز هم میتوان رُخ #مالک_اشتری را دید که در زمین می جنگد ولی با این تفاوت که این بار برفراز آسمانها در جنگ بود.
.
🍃او اوج میگرفت تا روی ابرها و در چشم بر هم زدنی با بالگرد توپ و تانک دشمن را منهدم می کرد.
.
🍃گویا در وجود #علی_اکبر تنها چیزی که نمی یافتی ترس از دشمنانش بود.او بی مهابا به #قلب دشمن حمله می کرد.
.
🍃شجاعت او به اندازه ای بود که حتی شنیدن نامش لرزه بر تن دشمن می انداخت و خواب را از چشمانشان فراری میداد.
.
🍃او چشم پوشی می کرد نسبت به مقام های دنیوی اما با تمام وجود به دنبال مقام های #معنوی نزد پروردگار می گشت.
.
🍃گویا او و جنگ #عهدی بسته بودند که حتی ساعتی هم از جنگ دور نمی ماند،عهدی که با قلبی پاک و با #عشق بسته شده بود و هیچ عهد شکنی قدرت #شکست این عهد جاوید را نداشت.
.
🍃و باز هم این خاک های ایران بود که از خون شهدا آلاله هایی پروراند که جای جای ایران را آباد میکرد و یاد واره ای بود برای سرخی خون #شهدا.
.
🍃گویا #دنیا برایش زندانی بود که تنها راه رهایی از #زندان پر کشیدن بر فراز و بلندی آسمانها بود.
.
🍃پر زدن علی اکبر به سوی #آسمان به ما آموخت ، می شود #پرواز کرد حتی بدون بال،تنها یاد خداست که میتواند هرکسی را از فرش به عرش برساند...
.
✍نویسنده: #گمنام
.
🍃به مناسبت سالروز شهادت #شهید_علی_اکبر_قربان_شیرودی
.
📅تاریخ تولد : ۲۰ فروردین ۱۳۳۴
.
📅تاریخ شهادت : ۸ اردیبهشت ماه ۱۳۶۰
.
📅تاریخ انتشار : ۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۹
.
🥀مزار : گلزار شهدای بالا شیرود
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #کربلا #اربعین #مشهد #طراحی #دل_نوشته
🍃عشق واژه مقدسی است و #قلب میزبان مهربانی است. #عاشق که باشی با دیدنش روحت جلا میگیرد .
.
🍃لباس سبز را که می دیدید رنگ از صورتش میپرید و آماده بود که جانش را فدای رهبرش بکند.
.
🍃رفقایش می گویند، عاشق این لباس مقدس بود. حتی باهمین لباس به خواب میرفت. ترسی در خود داشت که هنگام خواب، #ملک-خدا جانش را بگیرد واین لباس بر تنش نباشد.
.
🍃نماز اول وقتش ترک نمیشد ،گویا راه شهادت را با #نماز یافته بود.
.
🍃وصیت نامه اش را که خواندم، جمله ی بسیار سنگینی را دیدم که هر واژه اش #مسولیت برعهده انسان میگذارد .
.
« از خواهرانم میخواهم که با #حیا خود، سرخی #خونم را را هدر ندهند واز برادرانم نیز خواهانم که #غیرت_علوی خود راحفظ کنند و به #دنیا نفروشند.»
.
🍃 روی #سادات حساس بود. بعضی اوقات این جمله را به زبان می اورد که اگر همسرت دختر #حضرت_زهرا باشد کار سختی برعهده داری، چون نباید به او بی احترامی شود و از طرفی هم وجودش #برکت است برای خانه .
.
🍃حالا چند سال از #شهادت تو می گذرد .خانه با بانوی برکت، #اردیبهشت را انتظار کشیدند تا #تولدت تو...
.
#تولدت_مبارک محمد جان.🌺
.
✍نویسنده: #محمدخانی
.
🍃به مناسبت سالروز تولد #شهید_محمد_کامران
.
📅تاریخ تولد : ۹اردیبهشت ۱۳۶۷
.
📅تاریخ شهادت : ۲۳ آذر۱۳۹۴.کربلای خانطومان
.
📅تاریخ انتشار: ۸اردیبهشت ۱۳۹۹
.
🥀مزار : قطعه ۵۰بهشت زهرا تهران
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #کربلا #اربعین #مشهد
🍃چند ساعتی میشد که حالِ بدِ مادر، بدتر شده بود و #فاطمه؛ساکت تر از همیشه گوشه ای از اتاق کِز کرده بود.
.
🍂زانُوانِ کوچکش را در بغل میفشرد و چشم هایش مدام پر و خالی میشد.
.
🍃مادر گاهی چشمانش را باز میکرد و با بی حالی #اسما را صدا میزد و اسما سراسیمه کنار بانو مینشست تا هرآنچه میخواهند،مهیا کند.
.
🍂بار آخر گوشه چشمی به زهرای کوچک میانداخت و در گوش اسما صحبت میکرد.آنقدر گفت و گفت تا قطره اشکی از چشمانِ اسما بر تار و پود بستر فرو رفت.
.
🍃بعد از سفارشاتِ لازم، فاطمه را صدا زد و دخترک با بغضی که #جان میگرفت کنار #مادر نشست.
.
🍂خدیجه آرام تن نحیف دخترکش را در آغوش کشید و با خود فکر کرد، گل که تابِ فشار #در و دیوار ندارد؛چطور بدن نحیف دخترکش پشت در تحمل خواهد کرد؟
و همین بهانه ای شد تا دخترک را محکم به خود بفشارد.
.
🍃فاطمه اما احساس عجیبی داشت.غمی بزرگ #قلبِ کوچکش را میفشرد.سرش بیحرکت ماند و این یعنی سینه مادر تکان نمیخورد.!😥😔
.
🍂از آغوش مادر بیرون آمد و خیره به اسما که هق هق خود را خفه میکرد پرسید: اسما؛ مادرم دیگر بیدار نمیشود؟
و مبهوت به سمتِ اتاقی که پدر در آن #نماز میخواند،قدم برداشت.
درآغوش پدر پنهان شد...😔
.
🍃حضورفاطمه،در آغوش پدر،بند از دلِ #رسول_الله پاره کرد و دریافت یارِ باوفای روز و شبهای بندگی اش به دیدارِ #معبود شتافته.
.
#خدیجه را در عبای خود پیچید...عبایی که شبهای بسیار،عطر نماز شب هایش را به آغوش کشیده بود.
.
🍂جانش را که میانِ خاک میگذاشت،تمامِ لحظاتِ بودن خدیجه (س) را مرور میکرد؛
"بزرگ بانویی که تمامِ مال و ثروت خود را برای #خدا و در راهِ خدا هدیه کرده بود.
بانویی که مادرِ فاطمه بود و تاوانِ عشقِ بی نظیرش به #محمد(ص) تنهایی و سختی کشیدن در شعب ابی طالب شد."
و حالا رسول الله به سختی دلِ از جانِ خود میکَند...💔😔
.
🍃به خانه که باز میگشت با خود اندیشید؛زین پس دنیا بدونِ خدیجه(ص) همچون گور؛سرد و تاریک خواهد بود.
و پیامبر از دلبرش،تنها #فاطمه را به یادگار داشت که عجیب گرما بخشِ قلبِ خسته پدر بود❤
.
🍂محمد(ص) همراهِ خدیجه(س) نیمی از #روح و #قلب و #جانش را به آغوش خاک سپرده بود💔😔
.
#وفات جانسوز #اُمُ_المومنین؛حضرت خدیجه (س) تسلیت🖤
.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #طراحی #دل_نوشته
🍃در گرماگرمِ تیرماهِ ۶۱ ، میانِ بحبوحه #جنگ، سومین فرزند خانواده #مسیب_زاده پا به جهان گذاشت.نامش را #مرتضی گذاشتند🙂
.
🍃عشق و ارادت به #ائمه و #احترام خاصی که به پدر و مادر میگذاشت،از شئون #عاقبت_به_خیری اش بود😇
.
🍃پس از دبیرستان وارد #دانشگاه_امام_حسین (ع)شد.شاید وارد عرصه وسیعی برای عشقبازی و #خدمت❤
.
🍃مثل هر عاشق و دلباخته دیگر طاقت جسارت به #حریمِ_بنت_الحیدر (س) نداشت.پس راهی #سرزمینِ_عشق شد.
.
🍃#مستشار_نظامی بود. کار بلد و حرفه ای پای کار که به میان میآمد؛دقیق و جدی میشد.
.
🍃#آسمانی بود و بیتاب، مثل همه آسمانیان،بریده از #زمین و تعلقات آن.
اما مگر میشود پدرِ دختر باشی و او را به فراموشی بسپاری؟!!
.
🍃مرتضی پدر بود و عاشق جگر گوشه اش... عاشقِ دخترک شیرین زبانش،اما این عشق، پایِ رفتنش را سست نکرد.
او #مصمم به رفتن بود پس به پدرش سفارش کرد: "هوای #نازنین_زینب را داشته باشد تنهایش نگذارید"
.
🍃بعد از شهادت مرتضی هیچ کس نازنین زینب شش ساله را تنها نگذاشت... بی احترامی به او و مادرش نشد و کسی حرمت آنها را نشکست اما هزار و اندی سال پیش...
دخترکی که اتفاقا #قلب پدر برایش میتپید، بعد از #شهادت پدرش،بی احترامی هایِ زیادی دیده بود.
#حُرمَتش شکسته و صورتش #سیلی خورده بود و اورا در آغوش عمه جانش،تنها میانِ خرابه ای رها کرده بودند😭
.
🍃حال مرتضی رفته بود که بار دیگر برای #ناموس_آل_الله، #اسارت و بیحرمتی رقم نخورد.خود همچون پرستویی در کربلای #خانطومان آسمانی شد🕊
.
🍃خانطومان هم #قصه عجیبی دارد...گوشه به گوشهاش کربلاست و علی اکبر ها را به آغوش میکشد💔
.
🍃انفجارِ نتحاری تکفیریان در منطقه #خلسه،در جنوبِ خانطومان، پرستویی دیگر را در #خون خود غلطاند و علی اکبری دیگر، به راهِ #عشق در قلب خاطومان آرام گرفت🕊
.
🍃پروازت مبارک؛ بابایِ نازنین زینب❤️
.
به مناسبت شهادت #شهید_مرتضی_مسیب_زاده
.
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
.
📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۶۱
.
📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱۳۹۵
.
📅تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱۳۹۹.حلب سوریه
.
🥀مزار شهید : گلزار شهدای سرحد آباد
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی