eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱شهید تو چه ایه ای از حقی , که این چنین ‌حیاتمان را با یاد خود جلا داده ای 💫 . 🌱 یاخته های وجودیمان با هر خاطره ای از تو ،آنچنان طراوت و نوری را به خود میگیرند که از سواحل نگاهمان هویدا میشود . . 🌱امروز روزیست که پر به کشیدی , به من بگو سوخت کدام یک از افعال نیکت بود 🕊 . 🌱 کدام یک از افعال نیکت پروازت شد ... . 🌱هق هق گریه ات به وقت یا کنترل 😔 . 🌱 تو آنچنان زیستی که همه را مسحور خود ساختی و ها را فتح‌کردی..😞 . 🌱آری آنچنان را شناختی که اینگونه خرید تورا .. خوشابحالت😭 . 🌱بگو از برای این ندیده ..شیرینی آن لحظه ای که‌مادرت‌ به تو‌لبخند زد چگونه طعمی داشت .. . 🌱 از سفر عشقت بگو ... . 🌱رفیق عارفم ... از من نزد مادرت زهرا یادی بکن ... 😓 . 🌱سلام مرا به برسان ... . 🌱کاش من هم, تو میشدم. . 🌱شهید احمد علی نیری در ۲۷ سال ۱۳۶۴, در حالی که ۱۹ سال از کشتی عمرشان‌ میگذشت , به فیض نائل امدند. وی یکی از شاگردان خاص بودند. . 🌟پنج صلوات هدیه به روح شهید بزرگوار. . ✍به قلم . به مناسبت شهادت . 📅تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۴/۲۹ . 📅تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ . 📇تاریخ انتشار طرح : ۱۳۹۸/۱۱/۲۷ . ❣محل شهادت : اروند رود_عملیات والفجر۸ . 🥀محل دفن: تهران.بهشت زهرا .
🍀ناگهان، نور تمام خانه را روشـ✨ــــن میکند!! . 🍀گویی ، همه ے را به آغوش کشیده است...! خورشیدی که پرتوهایش آسمان شب را چون روز روشن کرده و از تلاءلو آن، ماه چون کودکی خجالت زده به آغوش ابر پناه برده است. . 🍀مردم انگشتِ حیرت به دهان پچ پچ میکنند، مگر خورشید شباهنگام نیز می تابد!؟و همگی به دنبال سرچشمه این عظیم از خانه های مسکوت خود روانه کوچه پس کوچه های تاریکِ میشوند. . 🍀چندکوچه آن طرف تر امّا، روح تازه ای به جانِ اهل خانه دمیده شده است. روحی از جنس به جانِ نوزادی از دامان (س). . 🍀لبخند شیرین لبهای پدر، شیرینی عسل را به سخره می گیرد و غرق در چهره آسمانی پسر، زیر لب تسبیح می کند،نوزاد می خندد و قند در دلِ پدر آب میشود و بار دیگر رضا، سر بر سجده رضایتش را به معبود عرضه میدارد. . 🍀چه کسی میداند که خداوند از امشب، شیوه جدیدی از کرامت و بخشش را به عالمیان عرضه کرده است؟؟!! . 🍀کودکی سرشار از جود و کرامت و احسان.مگر فلسفه نامیدنش چیزی جز جود و بخشش اوست؟! . 🍀خداوند راهِ کوتاهی از قلبها به درگاهش گشود!!راهی که انتهایش جز به اجابت ختم نمیشود و چه خوشبخت است آنکه راهِ ورودش به قلب ،نامِ است...!💚 . راه ورود به توست رواست هرکه از این راه میرود. ⚘ . 🍃اسمی گره گشا تر از اسم "جواد" نیست پایان هرچه خواستم از او "نداد" نیست بین تمام صحن و سراها،طلوع صبح جایی به باصفایی "" نیست. . ✍نویسنده: . 🌺به مناسبت تولد (ع) .
🍃به نام قرار بی قراران🍃 . فتوا صادر شد: «مولف کتاب آیات که علیه اسلام و و ؛ تنظیم، چاپ و شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به می‌باشند. از غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود است ان‌شاءالله.» . 🍃و این بار برخواسته از سرزمین سدرهای سبز، مظلومانه فدا می شود. . 🍃در این درگه، زمان و مکان معنا ندارند، تفاوتی میان ، ، و حتی یافت نمی‌شود. . 🍃مگر نه اینکه " محور و گمراهی، و افکار انسان است." ؟♥️ . 🍃آری! اینگونه است که مصطفی محمود، از خیابان های سرد ، می‌پوشد و به آرام خانه‌ی عشق (ع)، پناه می‌جوید. او راه نگاه به سوی دارد، به سوی پیر غلام حسین(ع). . 🍃مصطفی محمود، لندن را به خویش مبدل می سازد و از خونش، رایحه ی متصاعد می شود. آری! اینگونه است. . 🍃ما نیز باید کربلای وجودمان را بیابیم و آن دم که ولی اشارتی کرد، فرمانش را به جان پذیریم. . به مناسبت تولد . ✍نویسنده: . 📆تاریخ تولد: ۱۲ فروردین ۱۳۴۷ گینه کوناکری . 📆 تاریخ شهادت: ۲ محرم ۱۳۶۸ لندن . 📆 تاریخ انتشار: ۱۱فروردین ۱۳۹۹ . 🥀 مزار: جنوب لبنان .
🍃بسم رب الشهدا... . 🍃می‌گویند باید از شما نوشت!نوشت تا در یادها بمانید...! اما مگر انسانهای زنده از یادها پاک می شوند؟ بعید می دانم کسی بتواند شما را کند! . 🍃مگر کسی که قلب را می شکافد،بر بلند ترین نقطه آن می کند فراموش شدنیست؟! بعید می دانم...🙂 . 🍃شُهرَتَت است؛ صیاد قلب هایی!! قلب هایی که در زمین برای فرزند آسمان می تپد! . 🍃عادت داریم وقتی فردی عاقبت به می شود،می گوییم شد...اما تو از همان ابتدا بودی🙂 حتی جسمت هم روی زمین نبود! . 🍃هر چه از شما شنیده ام ختم می شود به همراهی یاور آهنی ات در قلب آسمان،که برای آرامش مردم زمین می کردی و چه آرامشی بر قلبها حاکم بود آن زمانی که در آسمان می چرخید🙂 . 🍃آرامش آسمانی ات حوالی هم حس می شود! پر از امنیت و و حس غرور...❤🙂 . 🍃صیاد قلب هایمان باش! صیاد دلهایی که گاهی به قلاب گیر می کند! دست دلمان را بگیر...زورمان به و سپاهش نمی رسد😔💔 . 🍃باید ابَرمردی چون تو پُشتمان باشد... در آسمانی اما در زمین گرمی حضورت را به جان می کشیم🙃 . 🍃فرزند آسمان؛ واماندگان زمینی را دریاب🙏 . 🍃صیاد دلم باش؛ ❤⚘ . ✍نویسنده: . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۳۲۳.مشهد . 📅تاریخ شهادت : ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ . 🥀مزار : بهشت زهرا . 📅زمان انتشار : ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ .
🍃دلم حسابی تنگ بود. حال خسته ام را با خودم بردم تا شفا گیرد. . 🍃پس از خواهر شاه خراسان و دو رکعت نماز، دل آشفته ام پرکشید سوی . سوار تاکسی شدم و آدرس را به راننده دادم . . 🍃آرام آرام سوی گلزار قدم برداشتم .بطری های کنار درب ورودی، نشان از قرار همیشگی خسته دلانی بود که برای خلوت به این گلزار می آیند. . 🍃فضای مسقف پیچیده در چپ و راست که متشکل از مزار شهداست و نورهای سبز و سرخ، که حاصل تابش نور خورشید به سقف های رنگ شده شیروانی بود حال خاصی را به انسان هدیه می داد. . 🍃ناگهان دستور داد و پایم به سمت راست قدم برداشت.تعدادی دور تا دور مزار نشسته بودند.در ظاهر فضا پر از سکوت بود اما، این سکوت شاهد حرف های دلشان با زین الدین بود. . 🍃شهید فرمانده لشکر علی بن ابی طالب و برادرش ، فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی بن ابی طالب، در کنار هم آرام گرفته بودند. . 🍃 مهدی، فرمانده ای که همیشه خودش اولین نفر بود برای . می گفت: «اگر فرمانده نیم خیز راه بره،نیروها سینه خیز راه میرن .اگه بمونه تو که بقیه میرن خونه هاشون» . 🍃آرزوی داشت. عکس دخترش در جیب لباسش بود اما از ترس قرار شد بعد از عملیات آن را ببیند. . 🍃به رسم حضرت نمازهای اول وقتش حتی در جاده های جنگ هم ترک نشد . به نیت پیروزی در عملیات ها ،نماز شب هایش ، حال خوشش و هایش در باخدا ، هنوز هم از خاطرات زیبای به جا مانده در ذهن و رزمنده هاست.خوش به حالش که خدا را شناخت و چه زیبا او را خرید . . 🍃لبانم معطر به خواندن ای برایش، چشمانم خیس از حسرت، و صدای که مرا به خود آورد... و خدایی که در این است... . . ✍️نویسنده: . 📅تاریخ تولد: ۱۳۳۸. . 📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳.سردشت . 📅تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ . 🥀محل دفن: گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم .
🌿آن شب،شب عجیبی بود. میهمانِ مشهد الرضا شده بود .هوا خنک بود ، نزدیک سی بار بود که با مسئول اعزام تماس گرفته بود ولی هربار به درِ بسته می خورد. مغرب و عشاء را که خواند دلش طاقت نیاورد .😥 . 🌿آن شب دل یک بسیجی حوالی حضرت عشق می‌چرخید و حاجتش را میخواست.🕊 . 🌿با همسر و فرزندش راهی حرم شدند ، ساعتی از نگذشته بود که با لبی خندان به سوی همسرش آمد.دلش آرام گرفته بود و گویی امید داشت این گره به دست باز میشود.💚 . 🌿میدانست که ضمانتش را پیش عمه اش میکند و او حتما راهی وادی عاشقی می‌شود. . 🌿شاید کمتر از ده روز گذشت که مسئول اعزام تماس گرفت و گفت ساکت را ببند، بسیجی آماده رزم شو.🎒 . 🌿او که دو سال تمام در پی راهی برای اعزام بود، حالا با ضمانت شاه خراسان کمتر از ده روز گره از کارش باز شد. . گفتی: «من برای یک زندگی عادی ساخته نشدم.» به گمانم برای همین مسئول اعزام را کلافه کردی ، را واسطه قرار دادی تا برای دفاع از حریم اهل بیت راهی شوی و درست در شب تولد حاجتت را گرفتی.📿 . 🌿همرزمت می‌گفت: با هم قرار گذاشتید که هر کدامتان زودتر شد و بال پریدن گرفت دست آن یکی را در بگیرد ، حتی گفته بودید شربت را هرکه نوشید، وقتی آقا بالای سرش آمد لبخندی بزند آن موقع است که ما میفهمیم مهمان شده است.😊 . 🌿همینطور هم شد. وقتی ابوطاها شربت شهادت را نوش جان کرد و این دیار و مردمانش را ترک کرد. به لب داشت ، لبخندی به شیرینی عسل و به زیبایی شهادت و به همین زودی مرد خانه شد.☺️ . 🌿در عجبم چطور از دل کندی و چگونه از شیرین زبانی های گذشتی؟😭 . 🌿به راستی که قدم گذاشتن در این راه دل شیر میخواهد و قلبی که برای بتپد ، کاش ما هم اینگونه بی قرارِ معشوق حقیقی مان باشد و در راه عشق ثابت قدم باشیم.❤ . ✍نویسنده: . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۵ دی ۱۳۵۹ . 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۹۵. تدمر سوریه . زمان انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ . 🥀مزار : بهشت رضا .
🍃گویا باز هم میتوان رُخ را دید که در زمین می جنگد ولی با این تفاوت که این بار برفراز آسمانها در جنگ بود. . 🍃او اوج میگرفت تا روی ابرها و در چشم بر هم زدنی با بالگرد توپ و تانک دشمن را منهدم می کرد. . 🍃گویا در وجود تنها چیزی که نمی یافتی ترس از دشمنانش بود.او بی مهابا به دشمن حمله می کرد. . 🍃شجاعت او به اندازه ای بود که حتی شنیدن نامش لرزه بر تن دشمن می انداخت و خواب را از چشمانشان فراری میداد. . 🍃او چشم پوشی می کرد نسبت به مقام های دنیوی اما با تمام وجود به دنبال مقام های نزد پروردگار می گشت. . 🍃گویا او و جنگ بسته بودند که حتی ساعتی هم از جنگ دور نمی ماند،عهدی که با قلبی پاک و با بسته شده بود و هیچ عهد شکنی قدرت این عهد جاوید را نداشت. . 🍃و باز هم این خاک های ایران بود که از خون شهدا آلاله هایی پروراند که جای جای ایران را آباد میکرد و یاد واره ای بود برای سرخی خون . . 🍃گویا برایش زندانی بود که تنها راه رهایی از پر کشیدن بر فراز و بلندی آسمانها بود. . 🍃پر زدن علی اکبر به سوی به ما آموخت ، می شود کرد حتی بدون بال،تنها یاد خداست که میتواند هرکسی را از فرش به عرش برساند... . ✍نویسنده: . 🍃به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۲۰ فروردین ۱۳۳۴ . 📅تاریخ شهادت : ۸ اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ . 📅تاریخ انتشار : ۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ . 🥀مزار : گلزار شهدای بالا شیرود .
🍃عشق واژه مقدسی است و میزبان مهربانی است. که باشی با دیدنش روحت جلا میگیرد . . 🍃لباس سبز را که می دیدید رنگ از صورتش میپرید و آماده بود که جانش را فدای رهبرش بکند. . 🍃رفقایش می گویند، عاشق این لباس مقدس بود. حتی باهمین لباس به خواب میرفت. ترسی در خود داشت که هنگام خواب، -خدا جانش را بگیرد واین لباس بر تنش نباشد. . 🍃نماز اول وقتش ترک نمیشد ،گویا راه شهادت را با یافته بود. . 🍃وصیت نامه اش را که خواندم، جمله ی بسیار سنگینی را دیدم که هر واژه اش برعهده انسان میگذارد . . « از خواهرانم می‌خواهم که با خود، سرخی را را هدر ندهند واز برادرانم نیز خواهانم که خود راحفظ کنند و به نفروشند.» . 🍃 روی حساس بود. بعضی اوقات این جمله را به زبان می اورد که اگر همسرت دختر باشد کار سختی برعهده داری، چون نباید به او بی احترامی شود و از طرفی هم وجودش است برای خانه . . 🍃حالا چند سال از تو می گذرد .خانه با بانوی برکت، را انتظار کشیدند تا تو... . محمد جان.🌺 . ✍نویسنده: . 🍃به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد : ۹اردیبهشت ۱۳۶۷ . 📅تاریخ شهادت : ۲۳ آذر۱۳۹۴.کربلای خانطومان . 📅تاریخ انتشار: ۸اردیبهشت ۱۳۹۹ . 🥀مزار : قطعه ۵۰بهشت زهرا تهران .
🍃چند ساعتی می‌شد که حالِ بدِ مادر، بدتر شده بود و ؛ساکت تر از همیشه گوشه ای از اتاق کِز کرده بود. . 🍂زانُوانِ کوچکش را در بغل می‌فشرد و چشم هایش مدام پر و خالی می‌شد. . 🍃مادر گاهی چشمانش را باز می‌کرد و با بی حالی را صدا می‌زد و اسما سراسیمه کنار بانو می‌نشست تا هرآنچه می‌خواهند،مهیا کند. . 🍂بار آخر گوشه چشمی به زهرای کوچک می‌انداخت و در گوش اسما صحبت می‌کرد.آنقدر گفت و گفت تا قطره اشکی از چشمانِ اسما بر تار و پود بستر فرو رفت. . 🍃بعد از سفارشاتِ لازم، فاطمه را صدا زد و دخترک با بغضی که می‌گرفت کنار نشست. . 🍂خدیجه آرام تن نحیف دخترکش را در آغوش کشید و با خود فکر کرد، گل که تابِ فشار و دیوار ندارد؛چطور بدن نحیف دخترکش پشت در تحمل خواهد کرد؟ و همین بهانه ای شد تا دخترک را محکم به خود بفشارد. . 🍃فاطمه اما احساس عجیبی داشت.غمی بزرگ کوچکش را می‌فشرد.سرش بی‌حرکت ماند و این یعنی سینه مادر تکان نمی‌خورد.!😥😔 . 🍂از آغوش مادر بیرون آمد و خیره به اسما که هق هق خود را خفه می‌کرد پرسید: اسما؛ مادرم دیگر بیدار نمی‌شود؟ و مبهوت به سمتِ اتاقی که پدر در آن می‌خواند،قدم برداشت. درآغوش پدر پنهان شد...😔 . 🍃حضورفاطمه،در آغوش پدر،بند از دلِ پاره کرد و دریافت یارِ باوفای روز و شبهای بندگی اش به دیدارِ شتافته. . را در عبای خود پیچید...عبایی که شبهای بسیار،عطر نماز شب هایش را به آغوش کشیده بود. . 🍂جانش را که میانِ خاک میگذاشت،تمامِ لحظاتِ بودن خدیجه (س) را مرور می‌کرد؛ "بزرگ بانویی که تمامِ مال و ثروت خود را برای و در راهِ خدا هدیه کرده بود. بانویی که مادرِ فاطمه بود و تاوانِ عشقِ بی نظیرش به (ص) تنهایی و سختی کشیدن در شعب ابی طالب شد." و حالا رسول الله به سختی دلِ از جانِ خود می‌کَند...💔😔 . 🍃به خانه که باز می‌گشت با خود اندیشید؛زین پس دنیا بدونِ خدیجه(ص) همچون گور؛سرد و تاریک خواهد بود. و پیامبر از دلبرش،تنها را به یادگار داشت که عجیب گرما بخشِ قلبِ خسته پدر بود❤ . 🍂محمد(ص) همراهِ خدیجه(س) نیمی از و و را به آغوش خاک سپرده بود💔😔 . جانسوز ؛حضرت خدیجه (س) تسلیت🖤 . ✍نویسنده:
🍃در گرماگرمِ تیرماهِ ۶۱ ، میانِ بحبوحه ، سومین فرزند خانواده پا به جهان گذاشت.نامش را گذاشتند🙂 . 🍃عشق و ارادت به و خاصی که به پدر و مادر میگذاشت،از شئون اش بود😇 . 🍃پس از دبیرستان وارد (ع)شد.شاید وارد عرصه وسیعی برای عشق‌بازی و ❤ . 🍃مثل هر عاشق و دلباخته دیگر طاقت جسارت به (س) نداشت.پس راهی شد. . 🍃 بود. کار بلد و حرفه ای پای کار که به میان می‌آمد؛دقیق و جدی می‌شد. . 🍃 بود و بی‌تاب، مثل همه آسمانیان،بریده از و تعلقات آن. اما مگر می‌شود پدرِ دختر باشی و او را به فراموشی بسپاری؟!! . 🍃مرتضی پدر بود و عاشق جگر گوشه اش... عاشقِ دخترک شیرین زبانش،اما این عشق، پایِ رفتنش را سست نکرد. او به رفتن بود پس به پدرش سفارش کرد: "هوای را داشته باشد تنهایش نگذارید" . 🍃بعد از شهادت مرتضی هیچ کس نازنین زینب شش ساله را تنها نگذاشت... بی احترامی به او و مادرش نشد و کسی حرمت آنها را نشکست اما هزار و اندی سال پیش... دخترکی که اتفاقا پدر برایش می‌تپید، بعد از پدرش،بی احترامی هایِ زیادی دیده بود. شکسته و صورتش خورده بود و اورا در آغوش عمه جانش،تنها میانِ خرابه ای رها کرده بودند😭 . 🍃حال مرتضی رفته بود که بار دیگر برای ، و بی‌حرمتی رقم نخورد.خود همچون پرستویی در کربلای آسمانی شد🕊 . 🍃خانطومان هم عجیبی دارد...گوشه به گوشه‌اش کربلاست و علی اکبر ها را به آغوش می‌کشد💔 ‌. 🍃انفجارِ نتحاری تکفیریان در منطقه ،در جنوبِ خانطومان، پرستویی دیگر را در خود غلطاند و علی اکبری دیگر، به راهِ در قلب خاطومان آرام گرفت🕊 . 🍃پروازت مبارک؛ بابایِ نازنین زینب❤️ . به مناسبت شهادت . ✍نویسنده : . 📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۶۱ . 📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ . 📅تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱۳۹۹.حلب سوریه . 🥀مزار شهید : گلزار شهدای سرحد آباد .