454.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حدیث_روز
امیرالمومنین علی علیه السلام:
با کسی که بدیهایت را به ذهن میسپارد و خوبیهای تو را فراموش میکند،
دوستی نکن.
بیایید مرور کنیم !
زمانی که خواب بودیم شیر خاورمیانه را در بغداد زدند!
زمانی که داشتیم برای دنیایمان زندگی میکردیم ، سید مقاومت را در ضاحیه زدند !
یحیای سنوار،عباس نیلفروشان، محمدرضا زاهدی ، سید رضی .....
یاد حرف محمودرضا بیضایی افتادم که روزهای آغازین معرکه شام از وسط میدان ، برای همسرش نوشته بود که باید به خودمان بقبولانیم در زمانه ای به دنیا آمده ایم که موثر در ظهور مولا باشیم !!!
فکر کنم محمودرضا این نامه را برای همه ی ما در تاریخ هم نوشت ! که آیا به خودمان قبولانده ایم یا .... !
هدایت شده از KHAMENEI.IR
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 «برادرم؛ عزیزم؛ مایه فخرم»
👆نماهنگ رسانه KHAMENEI.IR ویژهی مراسم تشییع شهید سیدحسن نصرالله و شهید سید هاشم صفیالدین منتشر شد
🌷به همراه بیانات رهبر انقلاب اسلامی در نماز #جمعه_نصر
➕ شهید سپهبد سلیمانی: سیدحسن نصرالله، آیت الهی است که در مقابل دشمنان خدا ایستاده است.
💻 Farsi.Khamenei.ir
💠 #حدیث روز 💠
💎 سه ویژگی مهم مؤمن
🔻امام رضا علیهالسلام:
مُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ عَنْ حَقٍّ، وَ اِذا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فی باطِلٍ، وَ اِذا قَدَرَ لَمْ یَأْخُذْ اَکْثَرَ مِنْ حَقِّه.
🔹مؤمن،
◻️هرگاه خشمگین شود، غضبش او را از حق بیرون نمیبرد و
◻️هرگاه خرسند شود، خوشنودیش او را به باطل نمی کشاند و
◻️هرگاه قدرت یابد، بیش از حق خودش برنمیدارد.
📚 بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۵۵
♨️ متن وصیتنامۀ شهید سیدحسن نصرالله رفعاللهدرجاته
بسم الله الرّحمن الرّحیم
🔹أوصیکم بأن یکون إیمانُکم بقیادة سماحة الإمام الخامنئی (دام ظلّه) محکماً و قویاً مِنأجلِ خیر دنیاکم و آخرتکم
🔹برای خیر دنیا و آخرتتان به شما وصیت میکنم که ایمانتان به رهبری حضرت امام خامنهای (که سایهاش مستدام باد) قوی و محکم باشد.
هدایت شده از لشکر قدس
♦️جکسون هینکل: بشریت در کنار نصرالله ایستاده است
#إنا_على_العهد
🚨 به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
33.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آغاز همه چیز از یک استخاره در حرم امیرالمومنین(ع)
شهید سید حسن نصرالله چگونه سید مقاومت شد؟
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواب عجیب سید حسن نصرالله در سال ۱۹۷۷ که محقق شد و ان شالله بقیه اش هم به زودی محقق خواهد شد
سید اینجا فارسی از رویایی که میبیند حرف میزند
چقدر زیبا تعریف میکند
و چقدر زیبا از پیش بینی شوکه کننده ای که وقتی جوان بوده برایش گفته اند، میگوید
و چقدر دقیق تا به اینجای کار هرچه سید در آن رویا در جوانی دیده بوده محقق شده است
ان شالله بقیه اش هم محقق شود....
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غمگینترین تشییع کننده:
🎬 محافظی که حتی مراقب پیکر سیدحسن نصرالله بود
#إنا_علی_العهد
.
♻️ روحیه رهبر انقلاب در روز تشییع پیکر شهید سیدحسن نصرالله
♻️ روز یکشنبه حمید داودآبادی از نویسندگان دفاع مقدسی دیداری با رهبر انقلاب داشته که آن را روایت کرده است:
داغون بودم، خسته و کلافه ...
ششم مهر ۱۴۰۳ که خبر شهادت سیدحسن نصرالله را شنیدم، همه احوال داغونم، صد برابر شد. هیچوقت حتی در خواب هم باور نمیکردم خبر شهادت سید را بشنوم.
۵ ماه بُغض، داغ، سوز و ... زبانم بند آمده بود. فقط به تصاویر سیدخندان و خوشسیما می نگریستم و با خود میگفتم:
خدا کند دروغ باشد و همه خبرها و شایعههایی که میگویند سید زنده است، راست باشد!
ولی دنیا به کام من نچرخید.
قرار شد سید را ۵ اسفند ماه تشییع کنند. یعنی دیگر همه امید زنده بودن سید، تمام شد.
چند روز پیش گفتند:
روز یکشنبه ۵ اسفند، تو و مسعود دهنمکی، بیایید برای نماز خدمت حضرت آقا.
خدا را شکر. خیلی خوشحال شدم. میتوانستم بغضم را با کسی تقسیم کنم.
هرشب، در خواب و رویای خودخواسته، خویش را در آغوش آقا میدیدم که میگریم و بغض چندماهه میگشایم!
صبح یکشنبه، باران عالم و آدم را طراوت و زیبایی بخشده بود که مسعود که آمد دنبالم، نیم ساعت قبل از اذان ظهر وارد اتاقی شدیم که قرار بود آقا بیاید.
(درست ۲۶ سال پیش، در همین اتاق، غروب بعد عیدفطر، در جمعی شش-هفت نفره، نماز مغربوعشا را به امامت آقا خواندیم و نشستیم ساعتی به گفتوگو با آقا و لذت دنیا و آخرت بردن!)
جمعی شاید حدود صدنفر که خانوادههایی هم بودند، صفوف نماز را تشکیل دادند که چندین بچه کوچک، شاد و بیتوجه به همه، میان صفوف میدوبدند و محافظین برایشان بیسکوئیت و سرگرمی میآوردند.
اذان که دادند، آقا تشریف آوردند و نماز به امامت ایسان اقامه شد. همهش با خودم میگفتم:
- حتما الان امروز که تشییع سیدعزیز است، آقا مثل من، بدجوری حالش گرفته است، خسته است و عزادار.
نماز که به پایان رسید، برخلاف تصور من، آقا صحبت نکرد و آمد به حالواحوال با حاضرین.
به ما که رسید، با تبسمی زیبا با مسعود صحبت کرد که مسعود درباره کتابهای اخیرش که منتظر انتشار هستند، صحبت کرد که آقا فرمودند نمونههایی را که فرستادی، دیدم.
آقا، نگاهی محبتآمیز به من انداخت و با لبخندی زیبا فرمود:
- باز که چاق شدی ...
و زدیم زیر خنده.
ماندهام با این شکم ورقُلُمبیده چیکار کنم. کاشکی میشد قبل از دیدار، پیچهایش را باز کنم و گوشهای پنهان کنم که هربار مورد لطف آقا قرار نگیرد و شرمنده نشوم!
رو در رو که شدم با آقا، چشم درچشم، نگاه انداختیم و خندیدیم. وقتی فرمودند:
- شما چطورید؟ چیکار میکنید؟
همان اول، کتاب "راز احمد" آخرین سفر بیبازگشت حاج احمد متوسلیان، چاپ نشر یازهرا (س) را به آقا هدیه دادم، توضیح کوتاهی دادم و خواستم تورق کنند.
سر دلم باز شد. بغضم داشت میترکید. شروع کردم به نالیدن:
- آقا، خستهام، حالم خوب نیست، دارم کم میارم ...
آقا چشمانش را در نگاهم دوخت و با تعحب گفت:
- چیزی نشده که، شما دیگه چرا کم میارید، خبری نیست، الحمدلله همه چیز خوب است ...
نالیدم: آقا، سید رفت، بغض دارم، دعا کنید خدا این آرامش قلب شما را به من هم بدهد ...
- همه چیز خوبه و همه کارها به روال خودش دارد پیش میرود. امیدت به خدا باشد ...
میخندید و میخندیدم. وقتی از امید گفت، قربانش رفتم و ناخواسته میگفتم: ای جانم ... جانم ... خدا همین امید و اطمینان قلبی شما را به من هم عطا کند ...
واقعا از آرامش و اطمینان قلبی ایشان، همه ناامیدی و خستگیام به یکباره فرو ریخت و بر فنا رفت و همه آن اطمینان قلب که همواره از خدا طلب میکردم، همچونخورشیدی بر قلبم تابیدن گرفت و آرامم کرد.
دقیقا دنبال همین بودم که امروز با یاد سیدعزیز که بر دوش آزادگان جهان بدرقه شد تا آغوش خدا، بر دستان حضرت آقا بوسه زدم و خدا را شکر کردم که این نعمت الهی بر سرمان میتابد.
حمید داودآبادی/ یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳