5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زنده_از_حرم
آرامشِ این صحن و سرا، نقطه وصلِ روح آدمی با آسمان هشتم است؛ جایی که وجودِ انسان با پشتوانه حضورِ امام مهربانیها، آماده میشود تا با معبودِ خود به گفتگو بنشیند ...
🔹 حال و هوای حرم مطهر رضوی در هنگام اذان ظهر به افق مشهد مقدس
@aqr_ir
#اطلاع_رسانی
برنامه های امروز حرم مطهر رضوی
🔷 با توجه به پروتکل های بهداشتی زائران می توانند صوت برنامه های حرم رضوی را در صحن ها و بست ها بشنوند و یا از طریق سایت tv.razavi.ir/fa ، نرم افزار روبیکا و صفحه پنجره فولاد (https://go.rubika.ir/panjerefolad) این مراسم را دنبال کنند.
@aqr_ir
#زیبایی_های_حرم
شکوه کوه و بلندای عرش و فرش و زمین
ز قد و قامت گلدستهی تو بالا نیست
🔺نمایی زیبا و متفاوت از گلدسته ایوان عباسی(بست شیخ طبرسی) صحن انقلاب
@aqr_ir
📿 ذکر روز جمعه، صد مرتبه
⚜ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ⚜
@aqr_ir
#اطلاع_رسانی
برنامه های امروز حرم مطهر رضوی
🔷 با توجه به پروتکل های بهداشتی زائران می توانند صوت برنامه های حرم رضوی را در صحن ها و بست ها بشنوند و یا از طریق سایت tv.razavi.ir/fa ، نرم افزار روبیکا و صفحه پنجره فولاد (https://go.rubika.ir/panjerefolad) این مراسم را دنبال کنند.
@aqr_ir
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_یک_تصویر
هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی میتواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با داستان ما همراه شوید 👇🏻
📝 شما نیز میتوانید داستانهای امام رضایی خود را با مخاطبین ما به اشتراک بگذارید.
@aqr_ir
آستان قدس رضوی و حرم مطهر
#داستان_یک_تصویر هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی میتواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با
▫️هنوز هم آن روز را خوب بخاطر دارم، اواخر تابستان بود، به سمت ضریح میرفتم که چشمم به کربلایی رسول یا به قول خودش بابا رسول افتاد، نگاهش که میکردی انگار در عالمی متفاوت از بقیه زائران سیر میکرد. گوشهای تنها ایستاده بود و بدون توجه به هیاهوی دور و برش، دعا میخواند...
▫️چهره آفتاب سوخته کویریاش من را یاد پدربزرگم انداخت که خیلی دلم برایش تنگ شده بود؛ شاید همین دلتنگی یا شباهتش به مردمان دیار مادریم، باعث شد نتوانم از کنارش عبور کنم و دقایقی را با او همکلام شدم.
▫️کف دستهایش را که نشانم داد، انگار نگارهای تاریخی میدیدی که سالها رنج و زحمت یک مرد را در خود ثبت کرده بودند؛ آثار زحمهای داس و زُمختی ناشی از دسته بیل برای من که خودم فرزند کویر هستم، آشنا بود.
▫️ پلاستیکی که از کنار جیب کتش بیرون آمده بود نگاهم را به خودش جلب کرد؛ چند بار خواستم به او بگویم که مراقب باشد از جیبش نیفتد اما لهجه روستاییاش آنقدر دلنشین بود که نشود میان حرفهایش پرید...
▫️پشت حرفهایش، سالها انتظار خوابیده بود؛ انتظار برای روزهایی که آب، دوباره حیات را به زمینهایشان بیاورد...
▫️ بابا رسول از سالهایی برایم گفت که خشکسالی کشاورزی روستایشان را نابود کرده بود، از دورانی که هم سن و سالهایش که همهی زندگیشان کشاورزی بود، از افسردگی خانه نشین شده بودند و در تنهایی انتظار مرگ میکشیدند...
▫️ او میگفت که آرامش امروزش را مدیون صاحب این بارگاه است و امام غریب بود که برکت را به روستایشان برگرداند؛ هم به لطف نگاه کریمانهاش بعد از سالها باران خوبی بارید و هم گروهی که جهادگر بودند از طرف آقا آمدند و قنات روستا که بعد از زلزله سال گذشته فقط قدر آبراهه باریکی باز مانده بود را مرمت کردند...
▫️بابا رسول به قول خودش لباس دامادیش را به تن کرده بود تا بعد از فصل برداشت محصولاتش که حاصل برکت نگاه امام به روستایشان بود، برای عرض تشکر به زیارتش بیاید.
▫️هنوز فراموش نکردهام، بعد از حرفهایمان، وارد دفتر نذوراتی که کنارش ایستاده بودیم شد، بسته اسکناسی که پلاستیک پیچیده شده بود را از جیب کتش درآورد و به مسئول دفتر تحویل داد و رفت...
📝 مصطفی قویدل
@aqr_ir