« مفضل بن عمر » روایت میکند که چون امام صادق علیهالسلام به شهادت رسید، بین مردم در مورد جانشین واقعی امام علیهالسلام اختلاف شد. « عبدالله افطح » مدعی خلافت و امامت شد. عدهای از مردم دور او را گرفتند و قائل به امامت او شدند. حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام، عبدالله را طلبید و گفت: « آیا تو واقعا خود را امام میدانی؟ » عبدالله گفت: « آری ». امام کاظم علیهالسلام در حضور جمع کثیری از مردم فرمود: « آتش بسیاری روشن کنید ». در وسط حیاط خانه، آتش مهیبی برافروختند. چون شعله و لهیب آتش برخاست، امام علیهالسلام بیدرنگ به طرف آتش رفت و داخل آن شد و نشست. ناگهان مردم دیدند که آتش بر او سرد و گلستان شد.
آنگاه امام علیهالسلام روی به اصحاب و شیعیان خود نمود و فرمود: « این است نشانهی امامت » و برخاست و لباس خود را تکان داد و از میان آتش بیرون آمد. هیچ اثری از سوختگی در لباس و بدن امام نبود. امام علیهالسلام روی به عبدالله نمود و فرمود: « اگر در ادعای خویش راستگویی و امام پس از پدرم هستی برخیز و در میان آتش بنشین ». رنگ عبدالله متغیر شد. فورا برخاست و از میان جمع خارج شد در حالی که از شدت خشم و غضب عبای او از دوشش بر زمین کشیده میشد. سپس مردم با مشاهده این کرامت شگفتآور به حقیقت امامت آگاه شدند.
✍️ عمادزاه، زندگانی امام موسی بن جعفر، ج 1، ص 135.
کرامات و مقامات عرفانی امام موسی بن جعفر؛ سید علی حسینی قمی؛ 1382؛ نشر نبوغ
@Asemani_bashim
حاج سید محمد تقی فیاض دستجردی(رضوان الله علیه):
این قانون است،شما گره از کار مردم باز کن،خدا گره از کار شما باز می کند،فرض کنید این یک سنت الهی است.
✍️منبع:فیض حضور ص 177 و 178 و 179
نویسنده: حجت الاسلام موسوی مطلق
@Asemani_bashim
17.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ذکر مصیبت حضرت امام صادق علیهالسلام
حاج آقا کاشانی
@Asemani_bashim
حاج آقا قرهی :
همان میثم تمّاری که بیان کردم، آنقدر معرفتش بالا میرود که هر چه دشمن تلاش میکند، نمیتواند کاری کند که او از اعلام اعتقاداتش دست بردارد. وقتی ابن زیاد متوجّه میشود که امیرالمؤمنین عاقبت میثم را پیشبینی کرده که زبانش را میبرند، میگوید: حال که اینطور هست دست و پاهایت را قطع میکنم، امّا زبانت را نمیبرم. میثم چون به مقام یقین رسیده بود، حتّی میگویند: تا ده مرتبه هم گفت: تو زبانم را میبری، امّا او میگفت: من زبانت را نمیبرم تا پیشبینی او درست از کار درنیاید. امّا بعداز چند روز که میثم را به دار آویخته بودند و او همچنان احادیث امیرالمؤمنین را برای مردم بیان میکرد، مجبور شدند و زبان او را بردیدند! لذا ببینید این حبّ، انسان را به چه درجهی معرفتی میرساند. آن کسی که زبان را میبرد، فردی به نام عون بن عثمان بن نعیم است، میگوید: وقتی به سمتش رفتم که زبانش را ببرم، هنوز چیزی نگفته، با لبخند و شادی گفت: آمدی زبانم را ببری؟ برو به ابن زیاد بگو تو ده مرتبه هم گفتی نمیبرم، امّا دیدی آخر بریدی و پیشبینی مولایم راست بود. لذا خودش زودتر زبانش را بیرون آورد تا بریده شود.
جالب است که آن فرد میتوانست زبانش را نبرد و برود به ابن زیاد بگوید که او چه میگوید، امّا میدانست که حتّی اگر این حرف را هم به او منتقل کنند، باز زبانش بریده میشود و به هر حال پیش بینی مولایش دیر یا زود، تحقّق مییابد.
لذا یکی از خصوصیّات حبّ این است که انسان را به مقام یقین میرساند و سعادت دنیا و آخرت را برای انسان به وجود میآورد، «هل الدین الا الحب».
✍️عقیق کد خبر : 94052
@Asemani_bashim
22.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق به فرزندان مولا امیرالمؤمنین علیه السلام
حاج آقا بندانی نیشابوری
@Asemani_bashim
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گنجینه دار عالم
حاج آقا کاشانی
@Asemani_bashim
حاج آقا قرهی :
همین حبّ، عجیب انسان را عوض میکند، حبّ را کم ندانیم. امّا حبّ نباشد، گرفتار میشویم. حبّ به سیادت، حبّ به روحانیّت، حبّ به روضه، طیّب را عوض کرد و شهیدش هم کرد. او دستهای برای عزای اهلبیت داشت که خیلی معروف و چنین و چنان بود. کلّ بازار و میدان شوش و ... را میگرفت. یک زمانی هم مثلاً لات بود، امّا حبّ به سیادت و اهلبیت، باعث شد که هر چه هم بر روی او فشار بیاورند، قبول نکند که به امام چیزی بگوید. گفتند: مثلاً بگو پول داده. گفت: من اصلاً این سیّد را ندیدم، چرا بیهوده به او تهمت بزنم؟! گفتند: تو را میکشیم. گفت: بکشید. یعنی حبّ انسان را حرّ میکند و به قول امام راحل، او حرّ شد. اینها اثر همان حبّ است و اگر حبّ نبود، نمیشد.
✍️عقیق کد خبر : 94052
@Asemani_bashim
12.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک نکته از طب اهل بیت علیهم السلام
@Asemani_bashim
از جمله موانع قبولى اعمال:
عدم شفقت و ترحم نسبت به دیگران است
✍️برگرفته ازحدیث پیامبر صلوات الله علیه و آله درعده الداعى ، ابن فهد حلى ، ص 242
@Asemani_bashim