آیت الله بهجت رحمت الله علیه:
هرجا گرفتاری و بلایی و عذابی بر سر ما آمد، بدانیم جلوتر از آن، زمینه گره و گرفتاری و ابتلا را خود فراهم کردهایم؛ یا با ترک واجب، و یا با ارتکاب کار حرام، و یا ترک مستحبِ خیلی شدید و مؤکد، و یا با انجام شبهات. اگر ما الآن بهحسب ظاهر همین که بدانیم تارک واجب یا فاعل حرام نیستیم، جا دارد کلاهمان را از شادمانی به هوا بیندازیم.
📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۵۸
@Asemani_bashim
21.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشراف امام
حاج آقا کاشانی
@Asemani_bashim
حاج آقا قرهی:
کمک به دیگران، یک لطفی است که خدا به انسان مرحمت میکند. عجیب است یکی از آقایان میفرمودند: من پدرم دست دیگران را میگرفت، منتها پنهانی، الآن در باب استعداد ذهنی هم خودم و هم فرزندانم بسیار بالا هستیم. حتّی یکی دو نفر از فرزندانم استعداد بسیار عجیبی دارند و آنها را در باب مسائل هستهای مدام میبرند و میآورند. همه اینها ثمره کمک کردنهای پدرم به دیگران است. پدرم به خصوص در ایّام نوروز، خیلی مواظب در و همسایه و بستگان بود که چیزی دارند یا ندارند.
پدر من سواد نداشت و در آن زمان هم هر چه به مکتبخانه رفته بود، چیزی یاد نگرفته بود و ذهنش گیرایی نداشت. حتّی جالب است که خودش میگفت: کلّی هم فلک شدم، امّا هر بار فلک میشدم، اگر دو حرف یاد گرفته بودم، آن دو هم از ذهنم میپرید. امّا به خاطر همین دست به خیر بودن او، طوری شده بود که اواخر عمرش، در عین بیسوادی، جملاتی حکمتآمیز میگفت که ما متعجّب بودیم. بعد هم به ما گفت: فلانی! من فلان روز میمیرم، من را به شهرستان ببر تا همه را ببینم. گفت: رفتیم، همه برادرها و خواهرهایش را دید و با همه هم خداحافظی کرد و گفت: من برای خداحافظی آمدم. برگشتیم، درست در همان روزی که گفت، از دنیا رفت.
یک روز به مرگش مانده بود، گفت: من هیچی از خودم ندارم، میدانی که سواد نوشتن هم ندارم، امّا این کلمات حکمتآمیزی که میگویم و شما متعجّب هستید، برای این است که من آنها را شب در عالم رؤیا تعلیم میدیدم. همه اینها هم فقط به خاطر یک مطلب است که چون دارم میروم، به تو میگویم. نمیگویم: به چه کسی و چه چیزی، ولی من دست خیلیها را گرفتم و پولم را بین آنها تقسیم میکردم، بدون اینکه آنها متوجّه شوند از ناحیه من است. مثلاً میبردم به امام جماعت میدادم، میگفتم: آقا! میدانم فلانی دستش تنگ است، این پولها را به او بدهید. تازه به امام جماعت هم نمیگفتم: مال من است؛ میگفتم: این را یک آقایی به من داده و گفته: این مال را به فلانیها بدهند؛ چون نمیخواهد خودش شناخته شود. بعد در ذهنم هم این قرار میدادم که حضرت حجّت به من داده است. البته بعد هم از آقا عذر خواهی میکردم که آقا! ببخشید اگر بیادبی میکنم و میگویم: یک آقایی به من داده، ولی چون شنیدم همه عالم دست شماست و به واسطه شما، رزق و روزی میخوریم، این را میگویم.
✍🏻درس اخلاق آیت الله قرهی
24 اسفند 92
@Asemani_bashim
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبیه امیرالمؤمنین علیهالسلام
حاج آقا کاشانی
@Asemani_bashim
43.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدح مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام
امیر کرمانشاهی
@Asemani_bashim
امام صادق(علیه السلام) درباره «هدایت و صراط مستقیم» سخن می گفت، تا اینکه فرمود: کسی که از هوس های نفسانی پیروی کند و خودرأی باشد، همچون آن شخص است که شنیدم افراد تهی مغز و نادان به او احترام شایانی می کنند و از فضایل او می گویند، آنقدر از فضایل او گفتند که مشتاق دیدار او شدم، تصمیم گرفتم که به طور ناشناس او را از نزدیک ببینم و کارهایش را بسنجم و به درجات عالی مقام معنوی او آگاه شوم. به دنبال او رفتم، از دور دیدم جمعیت بسیاری از عوام جاهل و خشک مغز به او مجذوب و خیره شده اند، سر و صورتم را پوشاندم که کسی مرا نشناسد، نزدیک او رفتم و کاملاً رفتار مردم و آن شخص را تحت نظر گرفتم، دیدم آن شخص همواره با نیرنگ های خود آن عوام را می فریبد.
تا اینکه او از مردم جدا شد و مردم هم پراکنده شدند و دنبال کار خود رفتند. ولی من به صورت ناشناس به دنبال آن شخص فریبکار حرکت کردم و او را تحت نظر گرفتم، دیدم به یک نانوایی رسید، نانوا را غافل کرد و دو عدد نان برداشت، با خود گفتم شاید آن دو نان را خریداری کرد.
سپس از آنجا گذشت و به انار فروشی رسید و او را سرگرم حرف های خود کرد وقتی که او غافل شد، دو عدد انار دزدید.
من از این کار او تعجب کردم، در عین حال گفتم شاید آن دو انار را خریده باشد، ولی با خود گفتم: منظورش از این کار چیست؟ او از آنجا رفت و من به دنبالش، به طوری که نفهمد رفتم. دیدم او به بیماری رسید دو نان و دو انار را نزد او گذاشت و از آنجا رفت و من هم به دنبالش حرکت کردم تا اینکه دیدم او در بیابان به یک آلونک وارد شد. نزد او رفتم و به او گفتم: ای بنده خدا! آوازه تو را شنیدم مردم از تو تعریف می کردند، مشتاق دیدارت شدم امروز تو را یافتم و تحت نظر گرفتم، ولی کارهایی از تو دیدم که قلبم را پریشان کرد، سوالی دارم، جوابش را بده، بلکه قلبم آرام گیرد. گفت: سوال تو چیست؟
گفتم: دیدم به نانوایی رفتی و دو نان برداشتی و سپس به انار فروشی رفتی و دو عدد انار دزدیدی!! به من گفت: پیش از هر چیز بگو بدانم تو کیستی؟
گفتم: یکی از فرزندان آدم(علیه السلام) و از امت رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) هستم. گفت: توضیح بده که تو کیستی؟ و از کدام خاندان هستی؟
گفتم: مردی از خاندان نبوت هستم؟ گفت: در کجا سکونت داری. گفتم: در مدینه.
گفت: شاید تو همان جعفربن محمد باشی؟ گفتم: آری.
معترضانه به من گفت: حسب و نسب و بستگی تو به خاندان نبوت، هیچ سودی به حال تو نخواهد داشت، چرا که علم به معارف جد و پدرت را ترک کرده ای و آنچه را که لازم است ستوده شود، به آن ناآگاه می باشی.
گفتم: آن چیست (که به آن جاهل هستم و بی احترامی کرده ام؟)
گفت: آن، قرآن کتاب خداست. گفتم: به کجای قرآن ناآگاهم؟!
گفت: توجه به این آیه نداری که خداوند می فرماید: «من جاء بالحسنه فله عشر امثال ها، و من جاء بالسیئه فلا یجزی الامثلها؛ هر کس کار نیکی بیاورد ده برابر آن پاداش خواهد داشت و هر کس کار بدی بیاورد جز به مقدار آن کیفر نخواهد دید.» (انعام:۱۶۲)
من دو عدد نان و دو عدد انار دزدی کردم مطابق این آیه جمعاً چهار گناه انجام دادم و وقتی آن نان و انارها را به فقیر صدقه دادم، برای هر صدقه ده پاداش به من می رسد، بنابراین چهل پاداش به من رسید، چهار گناه را از چهل کم می کنم، ۳۶ ثواب برای من خواهد ماند!
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: وقتی که این سخن را از او شنیدم، گفتم: «ثکلتک امک انت الجاهل بکتاب الله، اما سمعت انه عزوجل یقول: انما یتقبل الله من المتقین(مائده:۳۱)؛ مادرت به عزایت بنشیند، این تو هستی که به دستورات قرآن جاهل هستی، آیا نشنیده ای که خداوند در قرآن می فرماید: بی گمان خداوند، عمل افراد پرهیزکار را می پذیرد.»
آن طور که تو توجیه می کنی درست نیست، بلکه حقیقت این است که تو دو نان و دو انار دزدیدی، جمعاً چهار گناه کردی و آنها را بدون اجازه صاحبش صدقه دادی. چهار گناه دیگر کردی و در مجموع مرتکب هشت گناه شدی بی آنکه چهل پاداش به تو برسد و طلبکار ۳۶ پاداش از خدا باشی!
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: وقتی این سخن را به او گفتم او هاج و واج و سردرگم شد و مرا می نگریست، سپس از او جدا شدم.
آنگاه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «بمثل هذا التاویل القبیح المستکره یَضِلونَ و یُضِلون…؛ به مانند این گونه توجیه های زشت و ناپسند، مردم را گمراه می کنند و خود گمراه می شوند.»
سپس مثال دیگری از این نوع توجیهات آورد، در مورد غلط اندازی معاویه درباره قتل عمار یاسر که گفت: علی(علیه السلام) او را کشته نه من، زیرا علی(علیه السلام) او را به میدان فرستاده است، ولی حضرت علی(علیه السلام) جوابش را داد که اگر این سخن معاویه درست باشد، باید بگوییم پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) حمزه را کشت، زیرا رسول خدا حمزه را به میدان جنگ فرستاد.
✍️(معانی الاخبار صدوق: ۳۵- ۳۳)
@Asemani_bashim
29.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قبل و بعد از ظهور امام زمان علیه السلام
حاج آقا عالی
@Asemani_bashim