eitaa logo
آسمانی باش
8.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
6هزار ویدیو
1 فایل
با رهنمودهای اهلبیت علیهم السلام و اولیاء الهی میتوانیم آسمانی باشیم مدیرکانال @ali_reza_ayati
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای هر روز ماه صفر @Asemani_bashim
مرحوم علامه حسن زاده آملی (رحمت الله علیه ): وقتی گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است،همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند. *باد* باعث طراوتش میشود *آب* باعث رشدش میشود و *آفتاب* پختگی و کمال میبخشد. امّابه محض پاره شدن آن بند و جدا شدن از درخت، *آب* باعث گندیدگی، *باد* باعث پلاسیدگی و *آفتاب* باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشود. " بنده بودن یعنی همین،یعنی بند به خدا بودن " که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در نابودی ما مؤثر خواهد بود. پول،قدرت،شهرت،زیبایی،مدرک و ... تا *بند به خداییم* برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بندِ بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود. @Asemani_bashim
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از خرابه دیگه بیزارم حسین ستوده @Asemani_bashim
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در دنیا جمع کنید شیخ اسماعیل رمضانی @Asemani_bashim
5.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقت روضه حاج آقا بندانی نیشابوری @Asemani_bashim
حسین چوپانیان (ایشان بعدها در سن هیجده سالگی به شهادت رسیدند) بین بچه ها معروف بود. همه می شناختندش. به خاطر نمازهایی که می خواند، شده بود ضرب المثل. موقع رکوع، سجود و قنوت طمأنینه ای در حرکاتش بود که بی اختیار هر کسی را مجذوب می کرد. انگار که یک سایه داشت نماز می خواند. حرکاتش طوری بود که همه حظ می کردند از نمازش. در عملیات کربلای پنج، پشت خاکریزی برای خودمان سنگر کنده بودیم؛ سنگرهایی که یک نفر به زحمت می توانست در آن دو زانو بنشیند. آتش سنگینی هم رو سرمان می ریخت. همین طور پشت سر هم گلوله های توپ و خمپاره بود که فرود می آمد دور و برمان. یکی می خورد بیست متری، آن یکی پنجاه متری؛ بعضی ها هم درست می خورد چند متریمان. تمام تنم شده بود پر از خاک. دهانم خشک شده بود. همه را دود و غبار و گرد و خاک فرا گرفته بود. بوی باروت در فضا موج می زد. فشار عجیبی به بچه ها وارد می شد. در هر ثانیه شاید یکی دو انفجار روی می داد. مخمصه غریبی بود. مضطرب شده بودم. نمی دانستم باید چه کار کنم. هر جا نگاه می کردم گرد و خاک بود و انفجار. حال عجیبی داشتم. توی همین هول و ولا بود که نگاهم افتاد به چند سنگر آن طرفتر. حسین ایستاده بود به نماز. دستهایش را گرفته بود جلوی صورتش، رو به آسمان. توی آن شلوغی و گرد و خاک، انگار نه انگار. حتی به انفجارهای اطرافش هم توجه نداشت. همه حواسش معطوف به نمازش بود. از خودم خجالت کشیدم. سرم را انداختم پایین. یکهو احساس کردم که آرام شده ام. همه اضطراب و وحشتم رفته بود؛ طوری که انگار مسکنی بهم تزریق کرده باشند. ناخودآگاه لبهایم جنبیدند: الا بذکر الله تطمئن القلوب. فهمیدم که یاد خدا در هر شرایطی می تواند انسان را آرام کند و به او آرامش بدهد. این را شهید چوپانیان با نمازش به من آموخت. (برادر مهدی کرم - گردان مالک اشتر، لشگر 27 حضرت رسول (ص)) ✍🏻پیشانی سوخته نویسنده : ستاد اقامه نماز @Asemani_bashim
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگاه امام حسین علیه السلام حاج آقا صادقی @Asemani_bashim