حسین چوپانیان (ایشان بعدها در سن هیجده سالگی به شهادت رسیدند) بین بچه ها معروف بود. همه می شناختندش. به خاطر نمازهایی که می خواند، شده بود ضرب المثل. موقع رکوع، سجود و قنوت طمأنینه ای در حرکاتش بود که بی اختیار هر کسی را مجذوب می کرد. انگار که یک سایه داشت نماز می خواند. حرکاتش طوری بود که همه حظ می کردند از نمازش.
در عملیات کربلای پنج، پشت خاکریزی برای خودمان سنگر کنده بودیم؛ سنگرهایی که یک نفر به زحمت می توانست در آن دو زانو بنشیند.
آتش سنگینی هم رو سرمان می ریخت. همین طور پشت سر هم گلوله های توپ و خمپاره بود که فرود می آمد دور و برمان. یکی می خورد بیست متری، آن یکی پنجاه متری؛ بعضی ها هم درست می خورد چند متریمان. تمام تنم شده بود پر از خاک. دهانم خشک شده بود. همه را دود و غبار و گرد و خاک فرا گرفته بود. بوی باروت در فضا موج می زد. فشار عجیبی به بچه ها وارد می شد. در هر ثانیه شاید یکی دو انفجار روی می داد. مخمصه غریبی بود. مضطرب شده بودم. نمی دانستم باید چه کار کنم. هر جا نگاه می کردم گرد و خاک بود و انفجار. حال عجیبی داشتم. توی همین هول و ولا بود که نگاهم افتاد به چند سنگر آن طرفتر. حسین ایستاده بود به نماز. دستهایش را گرفته بود جلوی صورتش، رو به آسمان. توی آن شلوغی و گرد و خاک، انگار نه انگار. حتی به انفجارهای اطرافش هم توجه نداشت. همه حواسش معطوف به نمازش بود. از خودم خجالت کشیدم. سرم را انداختم پایین.
یکهو احساس کردم که آرام شده ام. همه اضطراب و وحشتم رفته بود؛ طوری که انگار مسکنی بهم تزریق کرده باشند. ناخودآگاه لبهایم جنبیدند:
الا بذکر الله تطمئن القلوب.
فهمیدم که یاد خدا در هر شرایطی می تواند انسان را آرام کند و به او آرامش بدهد. این را شهید چوپانیان با نمازش به من آموخت. (برادر مهدی کرم - گردان مالک اشتر، لشگر 27 حضرت رسول (ص))
✍🏻پیشانی سوخته
نویسنده : ستاد اقامه نماز
@Asemani_bashim
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگاه امام حسین علیه السلام
حاج آقا صادقی
@Asemani_bashim
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکایت به خداوند متعال
@Asemani_bashim
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفره حضرت رقیه سلام الله علیها
@Asemani_bashim
حسن بن علی وشاء گفت:
من واقفی مذهب بودم. شبی از خراسان با مقداری پارچه و اشیاء تجاری به مرو رفتیم؛ غلام سیاهی ار دیدم که نزد من آمد، گفت.
مولایم گفته است آن برد یمنی را که نزد تو است، بده تا غلامم را که از دنیا رفته است، کفن کنم.
پرسیدم آقایت کیست؟ گفت: علی بن موسی الرضا علیه السلام.
گفتم: پارچه ها و برد یمنی ام را در راه فروخته ام.
غلام رفت و بار دیگر باز آمد و گفت: چرا، بردی نزد تو هست. گفتم. خبر ندارم. غلام رفت و برای سومین بار بازگشت و گفت:
داخل فلان جوال. در عرض آن، بردی هست؛ با خود گفتم: اگر این سخن راست باشد، دلیلی برای امامت آن حضرات خواهد بود.
به غلامم گفتم: برو و آن جوال را بیاور. غلام رفت. آن را آورد.
جوال را باز کردم؛ دیدم در ردیف دیگر لباسها هست؛ آن را برداشته، بدو دادم و گفتم: عوض آن پولی نخواهم گرفت.غلام رفت و بازگشت و گفت: چیزی که مال خودت نیست، می بخشی؟
دخترت فلانی، این برد را به تو داده و از تو خواسته است که برایش بفروشی و از پول آن فیروزه و نگینی از سنگ سیاه برای او بخری؛ حال با این پول، آنچه از تو خواسته است؛ برایش خریده، برایش ببر.
از این جریان تعجب کردم و با خود گفتم مسائلی که دارم از او خواهم پرسید؛ آن مسائل را نوشتم و در آستین خود نهادم و عازم خانه آن حضرت شدم؛ اتفاقاً یکی از دوستانم، که با من هم عقیده نبود، به همراهم بود.
ولی از این جریان خبر نداشت؛ بمحض اینکه به در خانه رسیدم، دیدم، بعضی از عربها و افسران و سربازان به خدمت ایشان می رسند؛ من نیز رفتم و در گوشه خانه نشستم تا زمانی گذشت؛ خواستم برگردم.
در این هنگام غلامی آمد و به صورت اشخاص، به دقت نگریست و پرسید پسر دختر الیاس کیست؟ گفتم منم.
فوراً پاکتی که در آستین خود داشت بیرون آورد، گفت: جواب سؤالات و تفسیر آن مسائلی که طرح کرده بودی؛ داخل این پاکت است. آن پاکت را گرفته باز کردم؛ دیدم جواب سؤالاتم با شرح و تفسیر، در آن کاغذ نوشته است.
گفتم: خدا و پیامبراش را گواه می گیرم که تو حجت خدایی.
و استغفار و توبه می نمایم؛ فوراً از جای حرکت کردم؛ رفیقم پرسید کجا می روی؟ گفتم: حاجتم برآورده شد.
برای ملاقات آن جناب؛ بعداً مراجعه خواهم کرد.
✍ج 49، بحار، ص 70، در ص 644-645 در حدیقة الشیعه هم روایتی شبیه این، از علی بن احمد کوفی نقل شده است.
@Asemani_bashim
2.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
@Asemani_bashim
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر غلط حسان
حاج آفا هاشمی نژاد
@Asemani_bashim
وقتی بهشتیان وارد بهشت می شوند، کوبه در را می کوبند، دق الباب می کنند زیرا در زدن خود یک نحوه تأدبی برای مهمان است، اگر انسان بجائی وارد می شود گرچه در بسته نباشد، بهتر است در بزند. درب بهشت باز است ولی مؤمنان اهل بهشت که وارد می شوند، در می زنند. وقتی یک بهشتی کوبه درب را می کوبد صدائی از این کوبه در شنیده می شود: یا علی! طنین اش یا علی است:
عن النبی - صلی الله علیه و آله و سلم -: قال: ان حلقه باب الجنه من یاقوتیه حمراء علی صفایح الذهب فاذا دقت الحلقه علی الصفحه، طنت و قالت: یا علی!
مرحوم استاد علامه طباطبائی - رضوان الله علیه - در شرح این حدیث در جلسه درس چنین می فرمودند که چرا صدای کوبه درب یا علی است؟ برای اینکه مهمان وقتی به خانه ای می رود صاحب خانه را صدا می زند؛ و او را می خواند و اگر صاحب خانه نام معینی داشته باشد مهمان همان نام معین را می برد. ایشان می فرمودند صاحب بهشت، مهماندار بهشت صاحب خانه، علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - است؛ لذا صدای کوبه درب هم یا علی است. چون هرکسی به بهشت می رود در سایه هدایت و رهبری این خاندان است، مهمان این خاندان است. اگر این انوار طیبه نبودند کسی راه بهشت را طی نمی کرد.
✍🏻اسرار عبادات
نویسنده : آیت الله عبدالله جوادی آملی
گفتار چهاردهم
@Asemani_bashim