eitaa logo
آسمانی باش
8.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
1 فایل
با رهنمودهای اهلبیت علیهم السلام و اولیاء الهی میتوانیم آسمانی باشیم مدیرکانال @ali_reza_ayati
مشاهده در ایتا
دانلود
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم ۴ دقیقه مداحی در جمع پیرغلامان امام حسین علیه السلام سید محمد موسوی سجاسی @Asemani_bashim
@ostad_shojae4_5877537048063117563.mp3
زمان: حجم: 14.82M
صوت ۲۴دقیقه یکی از موانع استجابت دعا عاق والدین است پس در مقابل پدر و مادر تیز و بی ادب نباش مواظب باش عاق پدر آسمانی قرار نگیری محمد شجاعی @Asemani_bashim
Ostad_aali4_5936174273755350612.mp3
زمان: حجم: 3.44M
صوت دو دقیقه اسارت اهل بیت علیهم السلام حاج آقا عالی @Asemani_bashim
حضرت آية‏اللّه‏ العظمى اراكى رحمه‏ الله فرمودند: شخصی بنام سيد محی الدين پيش بنده مكاسب می خواندند. او در اواخر عمر از ياران خاص ميرزا جواد آقا ملکی تبریزی شد. به درس او خيلى علاقه‏ مند بود و با ايشان رفت و آمد زيادى داشت و به او اخلاص و مودّت می ورزيد. ايشان نقل كرد كه يك شب در خانه خودم در اتاق خوابيده بودم، ديدم كه صداى حزين و جگرسوزى از حياط می آيد، از بس محرّق القلب [جان‏سوز[ بود، هراسان از خواب برخاستم كه چه خبر است! رفتم در را باز كردم، ديدم در اين حياط ما كه به اين كوچكى است، يك كاروانسراى بزرگ است و دور تا دورش حجره می باشد و صدا از يك حجره می آيد. دويدم پشت حجره هر كار كردم در باز نشد! از شكاف در نگاه كردم. ديدم يكى از رفقايمان كه اهل بازار تهران است، افتاده و سنگ آسياب بزرگى روى او چيده‏ اند و يك شخص بد هيبت از آن بالا توى حلقوم دهان او عمليات(مدفوع و ادرار) می کند و او از زير دارد صدا می زند! ناراحت شدم، هر چه كردم در باز نشد، هر چه به آن شخص التماس كردم كه چرا با رفيق ما اين گونه رفتار می كنى! اصلاً جواب نداد و حتى نگفت تو كه هستى؟ آن قدر ايستادم كه خسته شدم، برگشتم خيلى وضع بدى بود. آمدم توى رختخواب ولى خواب از سرم به كلى پريد؛ نشستم تا صبح شد. حال نماز خواندن نداشتم، به سرعت رفتم در خانه ميرزا جواد آقا و در زدم. به آقا گفتم: من همچو چيزى ديدم. گفت: شما مقامى پيدا كرده‏ ايد؛ اين مكاشفه است، آن شخص در آن ساعت نزع روح ( خارج شدن روح از بدن)می شد. من تاريخ آن روز را يادداشت كردم. بعد نامه آمد كه آن رفيق در همان ساعت فوت كرده است ✍مجله حوزه، ش 12، ص 41 و 42 (مصاحبه با مرحوم آية‏اللّه‏ العظمى اراكى @Asemani_bashim
Mahmoud Karimi4_5935750008295917299.mp3
زمان: حجم: 7.62M
صوت ۷ دقیقه تو های و هوی نیزه نگام به سوی نیزه محمود کریمی @Asemani_bashim
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم دو دقیقه مداحی زیبا و منظم حسین اومدی تموم کنی حج نا تمومتو... @Asemani_bashim
همه چیز فدای من...!!! حتی...!!! @Asemani_bashim
4_644236607544623627.Mp3
زمان: حجم: 5.88M
فایل صوتی۸ دقیقه حاج سید محمد موسوی سجاسی روضه حضرت زینب @Asemani_bashim
از (( اربعينيات )) عالم فاضل و عارف كامل ، قاضى سعيد قمى رحمه الله عليه نقل شده كه فرمود: از كسى كه ثقه و محل اعتماد است از استاد ما شيخ بهائى چنين رسيده كه روزى به زيارت شخصى از ارباب حال رفت كه در مقبره اى از مقابر اصفهان ماءوى گزيده بود. آن شخص عارف به شيخ گفت : من در اين قبرستان قبل از اين روز امر غريبى مشاهده كردم و آن امر اين است كه ديدم جماعتى جنازه اى را در اين قبرستان آوردند و در فلان جا دفن كردند و رفتند؛ پس چون ساعتى گذشت بوى خوشى شنيدم كه از بوهاى اين نشاءه نبود؛ متحير ماندم ؛ به راست و چپ خود نظر كردم تا بدانم كه اين بوى خوش از كجا آمد كه ناگاه ديدم جوان خوش صورتى در لباس ‍ پادشاهان به نزد آن قبر رفت پس چون نزد آن قبر نشست ديدم مفقود شد، گويا داخل در قبر شد پس بسيار تعجب كردم . پس از اين واقعه زمانى نگذشت كه ناگاه بوى بدى به دماغم رسيد كه از هر بوى بدى پليدتر بود پس نگاه كردم سگى را ديدم كه بدنبال او مى رود، تا رسيد به آن قبر و پنهان شد؛ پس من تعجب كردم و در آن حال بودم كه ناگاه آن جوان بدحال و بد هيئت با بدن مجروح بيرون آمد و از همان راهى كه آمده بود برگشت . من عقب او رفتم و از او خواهش كردم كه حقيقت حال را براى من بگويد، گفت : من عمل صالح اين ميت بودم و ماءمور بودم كه در قبر با او باشم . كه ناگاه اين سگى كه ديدى آمد و او عمل غير صالح او بود. من خواستم او را از قبر بيرون كنم تا در كنار او باشم ، آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا كند و مرا مجروح كرد چنانچه مى بينى و مرا نگذاشت كه با او باشم ، ديگر نتوانستم در قبر با او بمانم بيرون آمدم و او را وا گذاشتم.چون عارف مكاشف اين حكايت را براى شيخ نقل كرد شيخ فرمود راست گفتى فنحن قائلون بتجسد الاعمال و تصورها بالصورة المناسبة بحسب الاحوال« ما به تجسم اعمال و صورت یافتن آن به صورت مناسب با حالات معتقدیم و قائلیم » @Asemani_bashim
20.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم ۷دقیقه مداحی ترکی - فارسی یا عدتی فی شدتی مهدی رسولی @Asemani_bashim
@ostad_aali4_5933922473941665522.mp3
زمان: حجم: 4.3M
صوت ۳ دقیقه حاج آقا عالی سلامی به امام حسین صلوات الله علیه @Asemani_bashim
محمّد بن قولويه، استاد شيخ مفيد، مى گويد: قرامطه اعتقاد داشتند که "احمد بن قرمط" امام زمان است!! آنها به مکّه حمله کرده وحجر الاسود را ربودند، پس از مدّت ها آن را در سال 307 هجرى قمرى باز پس فرستادند، ومى خواستند در محل قبلى خود نصب نمايند. من اين خبر را پيشتر در کتاب های خويش خوانده بودم، ومى دانستم که حجر الاسود را فقط امام زمان (عليه السلام) مى تواند در جای خود نصب کند. چنان که در زمان امام زين العابدين (عليه السلام) نيز از جای خود کنده شد، وفقط امام (عليه السلام) توانست آن را در جای خود نصب کند. به همين خاطر، به شوق ديدار امام زمان (عليه السلام) به سوى مکه به راه افتادم. ولى بخت با من يارى نکرد ودر بغداد به بيمارى سختى مبتلا شدم. ناچار شخصى به نام (ابن هشام) را نايب گرفتم تا علاوه بر ادى حجّ به نيّت من، نامه اى را که خطاب به حضرت(ع) نوشته بودم، به دست آن حضرت برساند... در آن نامه خطاب به ناحيه مقدّسه معروض داشته بودم که آيا از اين بيمارى نجات خواهم يافت؟ ومدّت عمر من چند سال خواهد بود؟به او گفتم: تمام تلاش من آن است که اين نامه به دست کسى برسد که حجر الاسود را در محل خود نصب مى کند. وقتى نامه را به او دادى، پاسخش را نيز دريافت کن! ابن هشام، پس از اين که با موفقيت مأموريّت خود را انجام داد، بازگشت وجريان نصب حجر الاسود را چنين تعريف کرد: وقتى به مکه رسيدم، خبر نصب حجر الاسود به گوشم رسيد، فوراً خود را به حرم رساندم. مقدارى پول به شُرطه ها دادم تا اجازه بدهند کسى را که حجر الاسود را در جای خود نصب مى کند، ببينم. و عدّه اى از آن ها را نيز استخدام نمودم که مردم را از اطرافم کنار بزنند تا بتوانم از نزديک شاهد جريان باشم. وقتى نزديک حجر الاسود رسيدم، ديدم هر که آن را برمى دارد ودر محل خود مى گذارد، سنگ مى لرزد ودوباره مى افتد، همه متحيّر مانده بودند ونمى دانستند چه بايد بکنند؟ تا اين که جوانى گندم گون که چهره زيبايى داشت جلو آمد و سنگ را برداشت ودر محل خود قرار داد، سنگ بدون هيچ لرزشى بر جای خود قرار گرفت. گويى هيچ گاه نيفتاده بود! در اين هنگام، فرياد شوق از مرد و زن برخاست، او در مقابل چشمان جمعيّت بازگشت واز در حرم خارج شد. من ديوانه وار به دنبال او مى دويدم ومردم را کنار مى زدم، آن ها فکر مى کردند که من ديوانه شده ام واز مقابلم مى گريختند. چشم از او برنمى گرفتم تا اين که از جمعيّت دور شدم. با اين که او آرام قدم برمى داشت ولى من به سرعت مى دويدم وبه او نمى رسيدم، تا اين که به جايى رسيديم که هيچ کس غير از من، او را نمى ديد. او ايستاد و رو به من نمود وفرمود: آنچه با خود دارى بده! وقتى نامه را به ايشان تقديم نمودم بدون اين که آن را بخوانند، فرمود: به او بگو: از اين بيمارى هراسى نداشته باش، پس از اين سى سال ديگر زندگى مى کنى. آن گاه مرا چنان گريه اى گرفت که توان هيچ گونه حرکتى نداشتم، و او در مقابل ديدگانم مرا ترک نمود، و رفت... ابن قولويه گويد: پس از اين قصّه، سال 360 دوباره بيمار شدم، وبه سرعت خود را آماده نموده و وصيت نمودم. اطرافيان به من گفتند: چرا در هراسى؟ اِن شاء الله خداوند شفا عنايت خواهد کرد. گفتم: اين همان سالى است که مولايم وعده داده است. ... و در همان سال و با همان بيمارى دار فانى را ترک گفت وبه مواليانش پيوست.رحمت خداوند بر او باد. ✍خرايج راوندى، ج 1، ص 475 ـ 478، فى معجزات صاحب (عليه السلام) ، بحار الانوار، ج 52، ص 58 و59 @Asemani_bashim