آیت الله جوادی آملی:
حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود حارث! تو نميپوسي، تو از پوست به در ميآيي. پس کار ابدي بکن، فکر ابدي بکن، حرف ابدي بزن و قرآن هم فرمود اگر چيزي براي خدا نباشد، ابدي نيست، ميپوسد، ﴿كلُُّ مَنْ عَلَيهَْا فَانٍ ٭ وَ يَبْقَي وَجْهُ رَبِّكَ﴾
✍️درس اخلاق 9 / 9/ 96
@Asemani_bashim
آیتالله بهجت :
انسان گاهی چنان به خود ظلم میکند و دست و پای خویش را طوری میبندد که هیچکس حتی خودش نمیتواند گرهگشایی کند. انسان میتواند در تمام شرایط و ابتلائات، راه مستقیم و صراط بندگی و عبودیت را بپیماید و در نتیجه قرب[الهی] حاصل کند.
✍در محضر بهجت، ج۲، ص۳۴۶
@Asemani_bashim
18.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ سه دقیقه
پناهگاه عالم
حاج آقا عالی
@Asemani_bashim
مرحوم آیتالله محمدتقی آملی(ره):
برای رفع ظلمت احتیاج به عملی دارید که ریشه ظلمت را قطع و قمع نماید و باید که آن طاعت سنخیت با آن ظلمت داشته باشد. مثلا کسی که در طبعش صفت بخل است برای رفع این خلق ناپاک هر چه قدر نماز بخواند و روزه بگیرد و جهاد کند کمترین اثری برایش مترتب نمیشود بلکه به اداکردن خمس و زکات و انفاق در راه خدا و دستگیری از ضعفا و فقرا حاصل میشود زیرا اینها سنخیت با آن دارد.
✍️درسهای اخلاق آیتالله آملی ص۸۵
@Asemani_bashim
امام باقر (علیه السلام) فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر دیواری قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را متلاشی کرده اند و می درند، از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در اطراف تخت، منقلهائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است.
آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد (مرد اولی) بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو شریک نگرفته، مرگ او را آن گونه (با آن وضع رقبت بار) قرار دادی و این (امیر) نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟(آن چیست و این چیست؟)
خداوند به او وحی کرد: ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی ظلم نمی کنم. آن (مرد اولی) بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن وضع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند، ولی این بنده من (امیر) که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وضعی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام مرگ نزد من هیچگونه نیکی (و طلب) نداشته باشد.
✍️اصول کافی، ج 2، ص 446، (باب عقوبه الذنب، حدیث 11)
@Asemani_bashim
11.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ نماهنگ ۴ دقیقه
امام ضامن
علی فانی
@Asemani_bashim
@ostad_aali4_5791636641286196745.mp3
زمان:
حجم:
3.15M
صوت هشت دقیقه
مقام و لقب امام رضا علیه السلام
حاج آقا عالی
@Asemani_bashim
مرحوم آیت اللَّه العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری موسس حوزه علمیه قم از مراجع وارسته و علمای بزرگ و موفق تشیع بود که در سال 1355 قمری در قم از دنیا رفت و مرقد شریفش در مسجد بالا در مرقد منور حضرت معصومه (سلام الله علیه) قرار دارد.
یکی از عجائبی که افراد موثق از جمله آیت اللَّه فرید محسنی (رحمة الله علیه) نقل نموده اند ماجرای زیر است:
هنگامی که آیت اللَّه حائری، سرپرست حوزه علمیه اراک (قبل از سال 1340قمری) بودند، برای مرحوم آیت اللَّه حاج آقا مصطفی اراکی نقل کردند: در آن هنگام که در کربلا بودم و به درس و بحث اشتغال داشتم، شبی که شب سه شنبه بود و در عالم خواب دیدم، شخصی به من گفت: ای شیخ عبد الکریم ! کارها را انجام بده که سه روز دیگر خواهی مرد.
من از خواب بیدار شدم و حیران بودم و به خود می گفتم: البته خواب است شاید تعبیر نداشته باشد.
روز سه شنبه و چهار شنبه، مشغول درس و بحث بودم، تا اینکه آنچه در عالم خواب دیده بودم از خاطرم رفت، روز پنجشنبه که تعطیل بودم، با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم، در آنجا قدر گردش و مباحثه علمی نمودیم تا ظهر شد، نهار را همان جا صرف کردیم، پس از نهار، ساعتی خوابیدیم، در همین هنگام لرزه شدیدی مرا فرا گرفت، رفقا در آنجا عبا و روانداز داشتند، روی من انداختند، ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم، حس کردم که حالم بسیار و خیم است، به رفقا گفتم، زودتر مرا به خانه برسانید، آنها وسیله ای فراهم کرده، زود مرا به شهر کربلا آورده و به خانه ام رساندند، در خانه بی حال و حس، در بستر افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شد و در این میان به یاد خواب سه شب قبل افتادم، علائم مرگ را مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابی که دیده بودم احساس کردم که پایان عمرم نزدیک است نزدیک شده است، در این حال، ناگهان دیدیم دو نفر ظاهر شدند و در جانب راست و چپ من نشستند، و به همدیگر نگاه می کردند و به همدیگر می گفتند، اجل این مرد رسیده، مشغول قبض روحش گردیم، در این هنگام با قلبی صاف و خالص به ساحت مقدس امام حسین (علیه السلام) متوسل شدم و عرض کردم: ای حسین عزیز، دستم خالی است، کاری نکردم و برای خود توشه ای فراهم ننموده ام، شما را به حق مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیه) از من شفاعت کنید، که خدا مرگ مرا به تاخیر اندازد، تا خود را برای سفر آخرت آماده سازم، هماندم دیدیم شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند روحم را قبض کنند آمد و به آنها گفت: حضرت سید الشهدا (علیه السلام) فرمودند: شیخ عبد الکریم به ما متوسل شده و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم تا عمرش را به تاخیر بیندازد، خداوند شفاعت ما را پذیرفت، بنابراین شما روح او را قبض نکنید.
در این وقت آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند سمعا وطاعه، آنگاه دیدم آن دو نفر همراه فرستاده امام حسین (علیه السلام) به سوی آسمان پرواز کرده و رفتند، در این هنگام احساس سلامتی و عافیت کردم، صدای گریه و زاری بستگان را شنیدم، که به سر و صورت می زدند، آهسته دستم را حرکت دادم و چشم را گشودم، دیدیم چشمم را بستند و به رویم روپوشی انداختند، خواستم پاهایم را بگشایم، متوجه شدم که انگشت بزرگ پایم را بسته اند، دستم را برای بلند کردن چیزی بلند کردم، شنیدم می گویند آرام شوید، گریه نکنید، که بدن حرکت دارد، آرام شدند، رو اندازی که به رویم انداخته بودند، برداشتند، چشم را گشودم و بند پایم را باز کردند، با دست به دهانم اشاره کردم که به من آب بدهید، ! آب را به دهانم ریختند، کم کم از جا برخاسته و نشستم، تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمد اللَّه به طور کلی از آن حالت، خوب شدم، و این موهبت بر برکت لطف مولایم امام حسین (علیه السلام) بود، آری به خدا سوگند.
✍️گنجینه دانشمندان. ج 1، ص 304.
@Asemani_bashim
آیتالله بهجت :
هر چه برای خودتان میخواهید برای مؤمنانی دعا كنید كه گرفتار آن مورد هستند...
✍برگی از دفتر آفتاب، ص١٨۴
@Asemani_bashim