12.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک نکته از طب اهل بیت علیهم السلام
@Asemani_bashim
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راه عاشقی
حاج آقا کاشانی
@Asemani_bashim
از جمله موانع قبولى اعمال:
عدم شفقت و ترحم نسبت به دیگران است
✍️برگرفته ازحدیث پیامبر صلوات الله علیه و آله درعده الداعى ، ابن فهد حلى ، ص 242
@Asemani_bashim
11.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی سلیقه زندگی کردن
استاد شجاعی
@Asemani_bashim
پیامبر که برترین درودها بر او و آل او باد، فرمود:
پروردگارا، کاش می دانستم که از بندگانت کدامین را دوست می داری تا دوستش بدارم.
خطاب آمد که هر گاه بنده ام را دیدی که مرا بسیار یاد می کند، بدان که من او را توفیق و اجازت داده ام و من دوستش دارم. و چون بنده ام را دیدی که مرا یاد نمی کند، من او را باز داشته ام و من دشمنش دارم.
✍🏻شفابخش و مشکل گشا
نویسنده : قطب راوندی
@Asemani_bashim
آیت الله بهجت:
از مهمترین دعاها، دعای فرج امام زمان(عج) است. همه مشکلات مردم و حکومتها از غیبت آن حضرت است. برای رفع مشکلات اجتماعی و حوائج مردم باید همانطوری دعا کرد که انسان برای رفع مشکل خودش دعا میکند. دعا اگر دعا باشد تأثیر خواهد کرد».
✍️تبیان
@Asemani_bashim
@saatibarayagha
3.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آروم دل امام هشتم
میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها
@Asemani_bashim
صاحب کتاب کرامات رضویه در ص 123، جلد اول می نویسد:
میرزا ابوالقاسم خان پسر علیخان تهرانی سالها در یکی از حجره های فوقانی سرای محمدیه مشهد مقدس اقامت داشت و به قرائت و عبادت به سر می برد و مدتها با منمؤلف انس و الفت داشت؛ عاقبت در همان حجره در چهارم محرم سال 1365 ه ق از دنیا رفت و در صحن نو دفن شد.
روزی به من گفت: کرامتی از حضرت رضا علیه السلام به یاد دارم که آن شفای میرزا آقاسی، توپچی اداره ژاندامری است بدین شرح:
که او با پنج نفر از توپچیان مأمور می شود که یک گاری فشنگ باروت به رشت ببرند؛ وی و همراهانش پس از خروج از مشهد، ناگهان آتش سیگار یکی از همراهان به صندوق باروت رسیده، فوراً آتش می گیرد؛ بلافاصله سه نفر از آنان هلاک و دیگران زخمی می شوند.
خود میرزا آقاسی گفت: من یک مرتبه ملتفت شدم، دیدم قوه باروت مرا حرکت داده،ده دوازده زرع به خط مستقیم بالا برد و فرود آورد و گوشها و رگهای پاهای من تا پاشنه پا تمامی سوخت؛ بلافاصله مرا به مریضخانه لشکر بردند و حدود یک ماه مشغول معالجه من شدند و سپس از آنجا به بیمارستان امام رضا علیه السلام بردند و شش ماه هم در آنجا تحت معالجه قرار دادند، تا اینکه جراحت و چرک آمدن برطرف شد؛اما قدرت حرکت نداشتم زیرا رگها بکلی سوخته بود.
شبی در حال گریه و زاری و دل شکستگی به حضرت رضا علیه السلام توجه کرده، عرض کردم: یا بن رسول الله علیه السلام من سیدی از خانواده شما هستم؛ آخر شما نباید به داد من بیچاره برسید؟
پس از گریه و زاری بسیار خوابم برد؛ در عالم رؤیا دیدم که سید بزرگواری نزد من آمده، فرمود: میرزا آقا! حالت چطور است؟ همینکه این اظهار مرحمت را نمود فوراً دستش را گرته عرض کردم: شما کیستید که احوال مرا می پرسید؟
آیا اهل سبزواری یا از خویشان من؟
فرمود: می خواهی چه کنی؟ من هر که هستم؟ آمده ام احوالت را بپرسم؛ عرض کردم: می خواهم شما را بشناسم؛ چرا تا کنون هیچ کس احوال مرا نمی پرسیده است؟ فرمود: تو به که متوسل شده ای؟ گفتم: به حضرت رضا علیه السلام.
فرمود: من همانم.
گفتم: آخر ببینید که به چه روز و چه حالی افتاده ام؛ و از هر دو پا شل شده ام و نمی توانم حرکت کنم.
فرمود: پایت را بیاور تا ببینم؛ پس دست مبارک خود را از بالای یک پای من تا پاشنه پا کشید و بعد از آن پای دیگر را به همین نحو مسح نمود و من در خواب حس کردم که روح تازه ای به پای من آمد؛ بیدار شدم و فهمیدم که شست پایم حرکت می کند با تعجب با خود گفتم: آیا می شود که همه پای من حرکت کند؟ پاهایم را حرکت دادم احساس کردم که دردش برطرف شده و بخوبی می توانم آن را حرکت دهم؛ و یقین دانستم که خوابم از رؤیاهای صادقه است و حضرت رضا علیه السلام به من شفا عنایت فرموده است.
✍🏻پنجاه و سه داستان از کرامات حضرت رضا علیه السلام
نویسنده : موسی خسروی
@Asemani_bashim