eitaa logo
آسمانی باش
8.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
6هزار ویدیو
1 فایل
با رهنمودهای اهلبیت علیهم السلام و اولیاء الهی میتوانیم آسمانی باشیم مدیرکانال @ali_reza_ayati
مشاهده در ایتا
دانلود
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بسیار زیبای امام رضا علیه السلام شاعر: سازگار خواننده: تیموری حتی سکوت در حرم تو عبادت است اینجا نفس بیاد تو تکبیر می شود @Asemani_bashim
15.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ ۳ دقیقه مولودی میلاد امام هشتم علیه السلام طاهری من نوکرم و سلطان تویی... @Asemani_bashim
11.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ دو دقیقه مولودی میلاد ثامن الحجج علیه السلام محمود کریمی من غبار صحن و سراتم... @Asemani_bashim
صاحب کرامات رضویه در ج 2 ص 73 کتاب خود می نویسد: فخرالواعظین مرحوم حاج شیخ عباسعلی معروف به محقق نقل کرد: میرزا مرتضی شهابی - که سابقاً دربان باشی کشیک سوم آستان قدس بود - ده شب مجلس روضه خوانی تشکیل داد؛ پدرم و حاج شیخ مهدی واعظ. مرا هم بری منبر رفتن دعوت کرد، و سفارش کرد که همه شما هر شب به حضرت جوادالائمه علیه السلام باید متوسل شوید؛ و درباره مصیبت آن امام علیه السلام روضه بخوانید. من چون تازه کار بودم، و معلوماتم برای منبر کافی نبود، پرسیدم: چرا این قدر مایلید و اصرار دارید که درباره امام نهم علیه السلام ذکر مصیبت بگوییم و به او متوسل شویم؟ جواب داد: آخر کار، به شما خواهم گفت؛ ما نیز طبق دستور و سفارش وی، هر شب به امام نهم علیه السلام متوسل شدیم تا ده شب به پایان رسید. شب آخر منبری ها را به شام دعوت کرد و گفت: علت توسل من هر شب به امام نهم علیه السلام این بود که در روز کشیک طبق معمول همه دربانان در صحن مطهر به جاروب کردن صحن کهنه مشغول می شدیم و جوی آبی روان در صحن بود مردم چه زائر و چه مجاور، برای ساختن، روی پله ای که در دو طرف آن نهر بود، می نشستند. یک روز ضمن جاروب کردن صحن، دیدم چند نفر از زائرین در نزدیک سقاخانه اسماعیل طلایی - برابر گنبد مطهر - نشسته و به خربزه خوردن مشغولند و پوست و تخمه های خربزها را هم آنجا ریخته و کثیف کرده اند. من به محض دیدن آن منظره اوقاتم تلخ شد و گفتم: آقایان! اینجا که جای خربزه خوردن نیست، از این گذشته، دست کم، پوست و تخمه خربزه ها را بایستی در جوب آب می ریختید. آنان متغیر شده، گفتند: مگر اینجا خانه پدرت است که این گونه دستور می دهی؟ من نیز متغیر شدم و با پای خود پوست و تخمه و دیگر خربزه های آنان را در میان جوی ریختم؛ آنان هم برخاسته، رو به حضرت رضا علیه السلام کرده، گفتند: آقا امام رضا علیه السلام! ما اول خیال می کردیم خانه توست که آمدیم. اگر می دانستیم که خانه پدر این مرد است، هرگز نمی آمدیم؛ این سخن را گفتند و رفتند و من نیز به کار خود مشغول شدم چون شب فرا رسید و به بستر رفته، خوابیدم؛ در عالم خواب دیدم، در ایوان طلا جنجال و غوغایی بر پاست؛ نزدیک رقتم تا از جریان آگاه شوم؛ ناگهان دیدم آقای بزرگواری در وسط ایستاده است و یک سه پایه ای هم در وسط ایوان نهاده اند (چون در آن زمان رسم بود که مقصر را به سه پایه بسته، شلاق می زدند.) سپس آن آقای بزرگوار فرمود، بیاورید! تا این امر، از آن سرور صادر شد، مأمورین آمدند و مرا گرفتند و پهلوی سه پایه برده، بدان بستند؛ من بسیار متوحش شدم. عرض کردم: تقصیر و گناهم چیست؟ فرمود: مگر صحن: خانه پدر تو بود؟ که زائرین مرا ناراحت کردی و با پای خود خربزه های آنان را به جوی آب ریختی. خانه، خانه من است زوار هم مهمان من اند؛ تو چرا چنین کردی؟ پس از این فرمایش، حالت انفعال و خجالتی به من دست داد که نمی توانم بیان کنم؛ همینکه مأمورین خاستند مرا بزنند، من از ترس و وحشت به این طرف آن طرف نگاه می کردم که ببینم آشنایی به چشم می خورد تا وسیله نجاتم گردد یا نه؟ در این حال متوجه شدم که آقای جوانی پهلوی آن نشسته است؛ همینکه او حالت وحشت مرا دید، عرض کرد: پدر جان! این مقصر را به من ببخشید، بمحض که این سخن را گفت، مرا آزاد کردند. نگاه کردم دیدم نه سه پایه ای هست و نه شلاقی؛ پرسیدم: این جوان که بود؟ گفتند: این آقا زاده پسر آن حضرت، امام جواد علیه السلام است؛ از خواب بیدار شدم و به فکر زائرین افتادم تا پس از جستجوی بسیار، آنان را پیدا و از ایشان دعوت و پذیرایی شایانی به عمل آوردم و بدین وسیله موجبات رضایت آن را فراهم و از ایشان عذر خواهی کردم. حال، شما آقایان، بدانید که من آزاد شده حضرت جواد علیه السلام هستم و از این جهت بود که ده شب به آن بزرگوار متوسل شدم. @Asemani_bashim
9.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بسیار دیدنی نماهنگ ۴ دقیقه در روز قیامت هم شادم که رضا دارم میلاد مبارک @Asemani_bashim
ای پسر فاطمه، نور هدی سبزترین باغ بهار خدا با تو دل از غصه رها می شود پاکتر از آینه ها می شود ای گل گلزار خدا، یا رضا آینه ی قبله نما یا رضا میلاد هشتمین امام؛ آقا امام رضا (علیه السلام) بر شما و خانواده‌گرامیتان مبارک باد. @Asemani_bashim
 از عرش سلام سرمدی آوردند آیینه ی حُسن سرمدی آوردند با آمدن رضا(ع) از باغ بهشت یک دسته گل محمدی آوردند میلاد امام رئوف سلطان قلبمان آقا علی ابن موسی الرضا صلوات الله علیه بر شما و خانواده بزرگوارتان مبارک باشد @Asemani_bashim
15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به به...! کلیپ دیدنی به تو بدهکارم... با صدای متقین میلاد امام هشتم مبارک @Asemani_bashim
شیخ حسین انصاریان: آیت الله میلانی انسانی وارسته و معنوی بود و در انقلاب نقش مهمی ایفا کرد . تابستانها که به مشهد می رفتم ، یا در نماز جماعت ایشان شرکت می کردم ، یا در نماز حاج غلامحسین تبریزی ، که در قدیم از سوی رضاخان به آنجا تبعید شده بود. علمایی مانند آیت الله شهید قاضی طباطبایی امام جمعۀ تبریز ، آیت الله آخوند ملا علی همدانی ، آیت الله علامه محمد حسین طباطبایی ، و … تابستان که به مشهد می آمدند ، همه در نماز جماعت آیت الله میلانی شرکت می کردند . او مقتدای بزرگان بود . چندین سال قبل از انقلاب ، در سفری که به مشهد رفته بودم خیلی دلم می خواست خدمت آیت الله میلانی برسم . روزی آیت الله سید مهدی یثربی را دیدم . گفتم می خواهم خدمت آیت الله میلانی برسم . گفت اتفاقا من هم می خواهم فردا به منزل ایشان بروم . بیا تا با هم برویم و تو را معرفی کنم . وقتی خدمت حضرت آیت الله رسیدیم ، خیلی در حق من لطف و عنایت کردند . آوازه ام به سمع مبارکشان رسیده بود و دورادور مرا می شناختند . ایشان خودنویسی نیز به من هدیه کردند که تمام مجلدات عرفان اسلامی و یکی دو کتاب دیگر را با آن نوشتم . حضرت آیت الله میلانی ، اجازۀ روایی نیز نوشتند که بسیار حایز اهمیت است . روزهای جمعه دعای ندبه داشتند . فرزند ایشان مرا دعوت کرد که بنا به درخواست حضرت آیت الله ، روز جمعه در دعای ندبه منبر بروم . منبر فوق العاده ای شد که یک ساعت و ده دقیقه طول کشید و به شدت مردم را به وجد آورد . پس از آن آیت الله میلانی با آن که خلاف عرف بود ، دو هزار تومان ، برایم فرستاد ؛ اما من قبول نکردم و پیغام دادم که بهتر است مزد منبر من این باشد که برایم دعا کنند تا در دین خود ثابت قدم بمانم . یک بار دیگر که به مشهد رفته بودم ، خدمت ایشان رسیدم ، این بار نیز ایشان خیلی اکرام کردند و با وجود کسالتی که داشتند از من خواستند که بیشتر در آن جا بمانم . هنگام خداحافظی هم تا دم در خانه مرا بدرقه کردند که خیلی شرمنده شدم . تکریم و احترام ایشان در حق من برایم سنگین بود ، بدین دلیل دفعۀ بعد که مشهد رفتم ، بنا نداشتم مزاحم ایشان بشوم ، ولی طبق معمول در نمازشان شرکت کردم . ایشان بعد از نماز ، عبا را بر سر می انداختند و به سوی حرم می رفتند . من در مسجد گوهرشاد در صف پنجم –ششم نشسته و مشغول ذکر بودم . سرم پایین بود ، ناگهان دیدم ایشان بالای سرم ایستاده اند ، خم شده ، می گویند :« نه ، این بار هم بیا خدمتتان برسیم .» این را گفتند و به راه خود ادامه دادند . روز بعد با کمال میل به دیدارشان رفتم . پس از گفت و گو فرمود : « در نزد امام رضا (ع) مسافر بیش از حاضر منزل دارد . ما که این جا مقیم هستیم اعتباری زیادی نداریم . دوست دارم این بار که به حرم می روی به نیت من بروی و پس از زیارت از حضرت بخواهی که محمد هادی مسلمان از دنیا برود ، فقط همین .» امر ایشان را اطاعت کردم . و به حرم مشرف شدم . آن آخرین دیدار ما بود . سفر بعدی که به مشهد رفتم برای تسلیت خدمت آقازادۀ ایشان رسیدم و خواستم تا جریان وفات ایشان را توضیح بدهد . او گفت : « در لحظات آخر ، چشم ها را باز کرد و از من خواست روضۀ حضرت سید الشهدا را برایش بخوانم . من روضه می خواندم و ایشان گریه می کرد و با چشمانی پر از اشک از دنیا رفت . » ✍️منابع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی @Asemani_bashim
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قطعه ای از کلیپ فراموش نشدنی ارزش بارها دیدن دارد اشکهایی از جنس خلوص و صداقت @Asemani_bashim
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ یک دقیقه مرحوم استاد محسن سید حسین ای حرم محترمت کعبه عاشقان رضا... @Asemani_bashim
از روش‌های نفی خواطر در مکتب تربیتی آیت الحق ملاحسینقلی همدانی ، ذکر، تلاوت قرآن، عبادت، توسل به معصومین (علیهم‌السلام) و البته بهترین و سریع‌ترین روش نفی خواطر، توجه به نفس است، بدین معنا که سالک در شبانه‌روز نیم ساعت یا بیش‌تر به نفس و به ارتباط آن با حق توجه کند تا به تدریج خواطر از آن نفی و معرفت نفس حاصل شود. ✍پرواپیشگان تذکرة المتقین در آداب سیر و سلوک، ج۱، ص۱۹۱، چاپ انتشارات نهاوندی، قم ۱۳۸۶ش @Asemani_bashim