9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ میلاد پیامبر صوات الله علیه و آله
صابر خراسانی
@Asemani_bashim
هشام بن حَکم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق (علیه السّلام) بود، روزی یکی از منکران خدا به نام «عبدالله دَیصانی» با هشام ملاقات کرد و پرسید:
آیا تو خدا داری
هشام: آری
عبدالله: آیا خدای تو قادر است
هشام: آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلّط است
عبدالله: آیا خدای تو میتواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند،
بی آنکه دنیا کوچک شود، و درون تخممرغ، وسیع گردد
هشام: برای پاسخ به این سؤال به من مهلت بده
عبدالله: یک سال به تو مهلت میدهم
هشام، سوار شد و به حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، و عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، عبدالله دَیْصانی نزد من آمد و سؤالی از من کرد که برای پاسخ به آن، تکیهگاهی جز خدا و شما کسی نیست».
امام: او چه سؤالی کرد
هشام: او گفت، آیا خدا قدرت دارد که دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد، بیآنکه دنیا را کوچک کند و تخم مرغ را بزرگ نماید
امام: ای هشام تو دارای چند حسّ هستی
هشام: داری پنج حسّ هستم (بینائی، چشائی، شنوائی، بویائی و بساوائی (لامسه))
امام: کدام یک از این پنج حسّ، کوچکتر است
هشام: حسّ بینائی.
امام: اندازه وسیله بینائی (عدسی چشم) چقدر است
هشام: به اندازه یک عدس، یا کوچکتر از آن است.
امام: ای هشام! جلو و بالای سرت را نگاه کن، به من بگو چه میبینی؟
هشام نگاه کرد و گفت: «آسمان، زمین، خانهها، کاخها، بیابانها، کوهها و نهرها را مینگرم».
امام: خدائی که قادر است همه آنچه را با آنهمه وسعت که میبینی، در میان عدسی چشم تو قرار دهد، میتواند همه جهان را در درون تخممرغ قرار دهد، بیآنکه جهان کوچک گردد و تخم مرغ بزرگ شود. در این هنگام، هشام خم شد و دست و پای امام صادق ـ علیه السّلام ـ را بوسید، و گفت: «ای پسر رسول خدا! همین پاسخ برای من بس است».
هشام به خانه خود بازگشت، فردای آن روز عبدالله نزد هشام آمد و گفت: من برای عرض سلام آمدهام نه برای گرفتن جواب آن سؤال.
هشام گفت: اگر جواب آن سؤال را میخواهی، این است جواب آن (سپس جواب امام را برای او بیان کرد)
عبدالله دیصانی (تصمیم گرفت شخصاً به حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ برسد و سؤالاتی را مطرح کند) به خانه امام صادق ـ علیه السّلام ـ رهسپار شد و اجازه ورود طلبید، به او اجازه داده شد، او به محضر آن حضرت رسید و نشست و گفت: «ای جعفر بن محمّد! مرا به معبودم راهنمائی کن.
امام: نامت چیست
عبدالله، بیرون رفت، نامش را نگفت، دوستانش با او گفتند: چرا نامت را نگفتی.
او جواب داد: اگر نامم را که عبدالله (بنده خدا) است میگفتم، از من میپرسید: آنکه تو بنده او هستی کیست
دوستان عبدالله گفتند: نزد امام برگرد و بگو: «مرا به معبودم راهنمایی کن و از نامم مپرس».
عبدالله بازگشت و به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: «مرا به معبودم راهنمائی کن و از نامم مپرس».
امام اشاره به جایی کرد و فرمود: در آنجا بنشین.
عبدالله نشست، در همین هنگام، یکی از کودکان امام که تخممرغی در دست داشت، و با آن بازی میکرد، به آنجا آمد، امام به کودک فرمود: «آن تخم مرغ را به من بده» کودک، تخممرغ را به امام داد.
امام، آن را بهدست گرفت و به عبدالله رو کرد و فرمود: «ای دَیصانی! این تخم را نگاه کن که سنگری پوشیده است، دارای:
۱ـ پوست ضخیم است.
۲ـ زیر پوست سخت آن، پوست نازکی قرار داد.
۳ـ زیر آن پوست نازک، (مانند) نقرهای است روان (سفیده)
۴ـ سپس طلائی است آب شده (زرده) که نه طلای آب شده با آن نقره روان بیامیزد، و نه آن نقره روان با آن طلای روان مخلوط گردد، و به همین وضع باقی است، نه سامان دهندهای از میان آن بیرون آمده که بگویید: من آن را آنگونه ساختهام، و نه تباه کنندهای از بیرون به درونش رفته، که بگوید من آن را تباه ساختم، و روشن نیست که برای تولید فرزند نر، درست شده یا برای تولید فرزند ماده، ناگاه پس از مدّتی شکافته میشود و پرندهای مانند طاووس رنگارنگ، از آن بیرون میآید، آیا به نظر تو چنین تشکیلات (ظریفی) دارای تدبیر کنندهای نیست
عبدالله دیصانی در برابر این سؤال، مدّتی سر به زیر افکند، سپس (در حالی که نور ایمان بر قلبش تابیده بود)سر بلند کرد و گفت:
«گواهی میدهم که معبودی جز خدای یکتا نیست و او یکتا و بیهمتا است، و گواهی میدهم که محمّد ـ صلّ الله علیه و آله ـ بنده و رسول خدا است، و تو امام و حجّت از طرف خدا بر مردم هستی، و من از عقیده باطل و کرده خود توبه کردم و پشیمان هستم».
✍️(ثقه الاسلام کلینی)-اصول کافی،ج۱،ص79
@Asemani_bashim
3.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ دو دقیقه
مولودی امام صادق علیه السلام
محمود کریمی
@Asemani_bashim
امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی به تشییع جنازه میروی تصور کن که تو خود به جای این میّت قرار گرفتهای و تو را به سوی قبر سیر میدهند پس مواظب باش که چه توشهای برای آن روز مهیّا کردی و با چه پسانداز و ذخیرهای به سوی قبر میروی
✍️ اصول کافی: ج ٣، ص ٢٥٨
@Asemani_bashim
5.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ ویژه
باسم کربلایی
با زیرنویس
@Asemani_bashim
20.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ مولودی ۳دقیقه
بنی فاطمه
میلاد پیامبر رحمت صلوات الله علیه وآله
@Asemani_bashim
دنیا همین است
همچون آب دریا که هرچه بنوشی بیشتر تشنه میشوی تا تو را هلاک کند
@Asemani_bashim
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ دو دقیقه
پیامبر رحمت صلوات الله علیه و آله
حاج آقا عالی
@Asemani_bashim
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ دو دقیقه
چگونگی سلام به پیامبر صلوات الله علیه و آله به نقل از امام رضا علیه السلام
@Asemani_bashim
زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا 4_6037455362146173980.mp3
زمان:
حجم:
8.56M
متن شعر فایل صوتی
زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا
که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را
دو مرآت جمال حق دو دریای کمال حق
دو نور لایزال حق دو شمع جمع محفل ها
دو وجه الله ربانی دو سر الله سبحانی
دو رخسار سماواتی دو انسان خدا سیما
دو عیسی دم دو موسی ید دو حسن خالق سرمد
یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا
یکی بنیانگر مکتب یکی آرنده ی مذهبی
یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا
یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم
یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا
یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر
یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا
رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله
به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا
یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه
دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا
محمد کیست جان جان جان عالم خلقت
که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا
محمد کیست روح پاک کل انبیا در تن
که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا
محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید
منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا
محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق
محمد از مکان پیموده ره تا اوج او دانی
محمد محور عالم محمد رهبر آدم
محمد منجی هستی محمد سید بطحا
محمدکیست آنکو بوده قرآن دفتر مدحش
که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا
محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز
چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را
وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم
کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا
ششم مولا ششم هادی ششم رهبر ششم سرور
که هم دریای شش گوهر بود هم در شش دریا
صداقت از لبش خیزد فصاحت از دمش خیزد
یکی از علمای برجسته که به حق عالم ربانی بود، مرحوم آیت اللَّه علامه حاج میرزا علی آقا شیرازی (رحمة الله علیه) است که سالها در حوزه علمیه اصفهان تدریس می کرد. استاد علامه شهید مطهری که بهره فراوانی از درسهای او، به خصوص درس عرفان و نهج البلاغه او برده، درشان ایشان می نویسد: مرحوم میرزا علی آقا (اعلی اللَّه مقامه) ارتباط قوی و بسیار شدیدی با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاکش (علیه السلام) داشت.
این مرد در عین اینکه فقیه (در حد اجتهاد) و حکیم و عارف و طبیب و ادیب بود، در بعضی از قسمتها مثلا طب قدیم و ادبیات، طراز اول بود، قانون بو علی سینا را تدریس می کرد... حضرت آیت اللَّه العظمی بروجردی (رحمة الله علیه) در دهه عاشورا ایشان را برای منبر به منزلشان دعوت می کرد، او منبر خاصی داشت، در مجلس سوگواری در بیت آقای بروجردی، که غالبا علما و طلاب بودند، حاضران را با سخنرانی خود سخت منقلب می کرد، به طوری که از آغاز تا پایان منبر ایشان، جز ریزش اشکها و حرکت شانه ها چیزی مشهود نبود. من به خود جرات می دهم و می گویم او به حقیقت یک عالم ربانی بود.. یادم هست که در برخورد با او همواره این شعر سعدی در ذهنم جان می گرفت:
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند - مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیست
او نهج البلاغه مجسم بود، مواعظ نهج البلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود، برای من محسوس بود که روح این مرد با روح امیر مومنان علی (علیه السلام) پیوند خورده است.....
آنگاه استاد شهید مطهری می نویسد: من از این مرد بزرگ (حاج میرزا علی آقا شیرازی) داستانها دارم از جمله اینکه ایشان یک روز در ضمن درس، در حالی که دانه های اشکشان بر روی محاسن سفیدش می چکید، این خواب را نقل کرده فرمود:
در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است، چگونگی مردن را همان گونه که برای من توصیف شده است، در خواب یافتم، که خود را جدا از بدنم می دیم، ملاحظه می کردم که بدنم را برای دفن به گورستان می برند، بدنم را در قبری دفن کردند و رفتند، تنها ماندم نگران بودم که چه بر سرم می آید ناگاه سگی سفید را دیدم که وارد قبر شد، در همان حال حس کردم که این سگ، تند خویی من است که (در عالم برزخ) تجسم یافته، و به سراغ من (برای کیفر من) آمده است، مضطرب شدم، در این حال ناگاه حضرت سید الشهداء (علیه السلام) آمدند و به من فرمودند: غصه نخور، من آن سگ را از او جدا می کنم.
سگ را از من جدا کرد و راحت شدم
✍️اقتباس از کتاب عدل الهی، از استاد شهید مطهری، ص 212 و 213.
@Asemani_bashim