eitaa logo
آسمانی باش
8.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
1 فایل
با رهنمودهای اهلبیت علیهم السلام و اولیاء الهی میتوانیم آسمانی باشیم مدیرکانال @ali_reza_ayati
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله بهجت رحمت الله علیه: در روایت آمده است که وقتی سیدالشهدا علیه‌السلام را شهید نمودند، خداوند متعال به مَلَکی دستور داد که ندا در دهد: «أَیتُهَا الْأُمةُ الظالِمَةُ الْقاتِلَةُ عِتْرَةَ نَبِیها لا وَفقَکمُ الله تَعالی لِفِطْرٍ وَ لا أَضْحی؛ ای امت ستمکاری که نواده پیامبرتان را کشتید، هرگز خداوند متعال شما را به عید فطر و قربان موفق نگرداند!».۱ گویا این دعا باید مصداق داشته باشد، لذا اگرچه در رؤیت هلال ماه مبارک رمضان راه احتیاط برای شیعه وجود دارد ـ که تا ثابت نشده روزه می‌گیرند ـ ولی با احتیاط، فطر و اضحی درست نمی‌شود. در واقع این روایت می‌خواهد بگوید که امام علیه‌السلام را نخواستید، فطر و اَضْحی را می‌خواهید چه کار؟! ناقه‌ای برای شما فرستادیم، خودتان نخواستید و پی‌کردید! (کنایه به ناقه حضرت صالح علیه السلام) ✍️در محضر بهجت، ج۱، ص۷۷     @Asemani_bashim
15.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم ۲ دقیقه عید قربان به چه چیزی باید فکر کنیم؟ محمد شجاعی @Asemani_bashim
امیر المومنین @Asemani_bashim
4.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علم مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام حاج آقا کاشانی @Asemani_bashim
5.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بصیرت زمانی و مکانی استاد انصاری @Asemani_bashim
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملاک حب و بغض حاج آقا کاشانی @Asemani_bashim
آیت الله ضیاء آبادی : از یکی از علمای نجف نقل شده است که: یک شب در خواب دیدم در حرم مطهر امام حسین(ع) نشسته‌ام. جوانی از درِ حرم وارد شد و با لبخند و تبسم به امام حسین(ع) سلام کرد. در عالم خواب دیدم امام حسین(ع) هم با تبسم به او جواب داد! از خواب بیدار شدم و در فکر فرو رفتم. فردا شب که شب جمعه بود به حرم مطهر رفتم و در گوشه‌ای ایستادم. دیدم همان جوانی که در خواب دیده بودم آمد کنار ضریح رفت و با تبسم سلام کرد. تبسم او را دیدم اما چون بیدار بودم تبسم امام حسین(ع) را ندیدم! پس از زیارت از حرم بیرون رفت و من هم دنبالش رفتم. سلام کردم و گفتم: می‌خواهم بدانم چرا با تبسم و لبخند به امام حسین(ع) سلام کردی؟! سرّش چیست؟ صورت خوابم را هم برایش گفتم. تأملی کرد و با تبسم گفت: من پدر و مادر پیری دارم. در چند فرسخی کربلا زندگی می‌کنیم. عادتم بر این است که هر شب جمعه برای زیارت می‌آیم و یک هفته پدر را سوار بر الاغ می‌آورم و یک هفته مادر را. یک شب جمعه که نوبت پدرم بود سوارش کردم که بیاورم، مادر نیز التماس کرد که مرا هم ببر. گفتم: مادر، هوا سرد و بارانی است، نمی‌توانم دو نفرتان را ببرم، نوبت شما هفته‌ بعد است. دیدم سخت منقلب شد و به گریه افتاد و گفت: من که امید زنده ماندن تا هفته‌ی بعد ندارم. مرا هم باید ببری! گفتم: بسیار خوب. پدر را به چارپا سوار کردم و مادر را هم به دوش خود گرفتم و این چند فرسخ راه را در هوای بارانی تا کربلا به همین کیفیت طی کردیم. وقتی رسیدیم رو به حرم رفتم در حالی که دست پدر به دستم بود و مادر به دوشم. با همین حال وارد حرم شدم. تا وارد شدم امام حسین(ع) را کنار ضریح دیدم؛ سلام کردم. امام که مرا به این حال دیدند لبخندی به من زدند و جواب سلامم را دادند. حالا از آن شب به بعد هر شب جمعه که به زیارت می‌آیم، امام را کنار ضریح می‌بینم با تبسم سلام می‌کنم، امام هم با تبسم جواب می‌دهد! ✍️خبرگزاری فارس @Asemani_bashim
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیعه و نماز اول وقت شیخ احمد کافی رحمت الله علیه @Asemani_bashim
فرازی از خطبه غدیر @Asemani_bashim