eitaa logo
اطراف|م.ص.صاد
110 دنبال‌کننده
123 عکس
97 ویدیو
8 فایل
اطراف , گاه نوشت‌ ادمین @Saber1365
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش۲: از جامعه قانع به جامعه طماع تغییر وضعیت از جامعه قانع به جامعه طماع بدحجابی معلول تغییر وضعیت کلی و کلان جامعه است‌ جامعه در سطح دولت، کارگزاران و مردم . مردم در سه سطح اشراف و طبقه متوسط و فقرا جملگی تغییر وضعیت داده اند. روح آنها از تعادل خارج شده و جامعه قناعت گرای سالهای گذشته به جامعه طمع ورز تبدیل شده است. البته در گذشته نیز اشراف و طبقه حاکم که بسیار محدود و معدود بودند نیز طماع بودند اما به دلیل فاصله بسیار زیاد جامعه با نهاد حاکمیت رذیله اخلاقی کمتر سرریز در جامعه میشد اما بعد از انقلاب به دلیل بسط نهاد حاکمیت و گسترش افعال حاکمیت در جامعه و اثرگذاری طرفینی اشرافی گری و تمایل به زیاده خواهی و خروج روح قناعت گر و جایگزینی روح طمع ورز هر دو سوی قدرت طماع شده اند. دولت در خرج هایش به قناعت فکر نمی کند معمولا و کارگزاران قناعت را با جایگاه خود در تضاد میبینند. هر دو در مسابقه ی جمع آوری و تکاثر شرکت جسته اند و از هم پیشی می گیرند. طمع ورزی در سطح متوسط جامعه برای رسیدن به قله لذت ها و بهره مندی حداکثری از امکانات و نعمات تبدیل به هدف غایی جامعه متوسط شده. برای بهره بردن مرزی نمی شناسد و با هجمه و زور و فشار خواسته هایش را تحمیل میکند و زیر بار طمع ورزی اش عرف هایی را برساخت میکند. و اینگونه سیره طمع ورزی در جامعه تبدیل به الگو، روش و چارچوب حیات و سبک زندگی میشود. طمع ورزی ساحت های زندگی را بی استثنا زیر بار خود میآورد و در معماری، تبلیغات، هنر، ورزش، خوردن و خوابیدن، پوشاک، برگزاری مراسمات و آئین های دینی و ملی و محلی، کار و درس و خانواده و صدها مسئله دیگر خود را نشان میدهد. اینگونه میشود که چارچوب فکری کودکان جامعه در وضعیت طمع ورزی حاکم شکل میگیرد و اساسا نقطه مقابل، آنتی تز و غیریت دیگری برای اکثریت جامعه تصور نمیشود. زندگی لاکچری، سفرها؛ شاسی بلند، موبایل، کیف و کفش و لباس برند، مبل و تلوزیون و وسائل خانه برند و تجملاتی جملگی نمادهای وضعیت طمع ورزی میشوند. این مفهوم دائما از تمام مجاری ممکن پمپاژ شده و قلب و چشم و گوش و عقل انسان ها را تسخیر میکند‌ بیشتر و بهتر! این دو در همه پدیده ها و لوازم زندگی بشر تحت طمع تکرار میشوند. طمع ورزی بیماری بزرگ و مزمن و بدخیمی است که عوارض متعدد و بزرگ و کوچکی دارد. بدحجابی و بدپوششی و عقب نشینی از حدود الهی در نفس و جان انسان های جامعه از عوارض طبیعی وضعیت بیماری طمع ورزی است. باید فکری برای علت که طمع ورزی است بکنیم تا معلول ها خود به خود منتفی بشوند. پ.ن: جامعه قانع اهل محرم و رمضان است. شهید میدهد و جانباز میشود اما خود را بدهکار میداند @atraf_man
بخش ۳: صورت مسئله چیست؟ جامعه ایرانی در گذر از تز حجاب در عصر سنت و قدیم (تنها نظریه) به آنتی تز بی حجابی در دوره مدرن سازی پهلوی به سنتز جمهوری اسلامی با شعار اسقلال آزادی رسید اسلامیت نظام مردم سالار خواست سنتز در ۵۷ است در همان ابتدا هم رهبر انقلاب امام پای احکام اجتماعی ایستاد و حجاب را قانونی و شرابخانه و فاحشه خانه ها را تعطیل کرد و نماز جمعه و غیره که مظاهر و نماد و شعایر اسلامی بودند را ترویج و بلند کردند. نه فقط مسئله حجاب هر حکم از حدود الهی که بعد اجتماعی دارد یک وجه التزام عملی و قلبی از سوی افراد دارد و یک وجه الزام از سوی حاکمیت و شارع اصلا حدود و تعزیرات فلسفه اش همین است و منصب قضا و منصب حاکم برای انجام همین ها تشریع شده است حالا جامعه اسلامی با افتی و بیماری با عنوان بد پوششی تا طیف عریانگری مواجه است از بدحجابی و شل حجابی فرهنگی تا بی حجابی و بدن نمایی سیاسی به مثابه مبارزه سیاسی جامعه (حتی شل حجاب ها ) و اخلاق مداران و خانواده محورها از این طیف تند و تیز احساس خطر میکنند و کانون خانواده ها را معرض تهدید می بینند. و طبیعتا حاکمیت وطیفه خودش را مقابله با آنها لااقل در سطح تند و تیزها میبینه و در کنار کارهای فرهنگی اجمالی که داره به مقابله قهری با آن هم برخواسته (از ابتدای انقلاب هم بوده) نکته بعدی و وجهه دیگر ماجرا تنزل اخلاقی جامعه در کلیتش است و طمع ورزی جای قناعت را گرفته و تبرج و مسابقه جاری در جامعه است و تشویق به مصرف گرایی است که در معماری و تبلیعات و آموزش و عیره هم دیده میشه و در شهوترانی و غیره خودش را نشان میده . جامعه غربی هم همین مسیر را رفته و نسبت به گذشته خودش کم حیاتر و کم عفت تر شده نهایت اینکه امروز با چالشی مواجه هستیم که از سویی با هویت سیاسی اسلامی گره خورده ( که شاید لازم باشه تفکیک بشه و تفکیک شده هست) از سویی هویت دیتی ماست وزیر بنای اخلاق جامعه و زیر بنای دینداری ماست نهاد خانواده در معرض خطر است و از دیگر سو میبینیم که تا امروز سدی که از فرهنگ و تبلیغ و آموزش و ... و مواد حقوقی و غلبه قضایی و قهری تهیه کرده ایم نتوانسته است در برابر این شیب بدحجابی درست عمل کند و وضعیت بدحجابی در نمودار رشد مثبت و فزاینده داشته است تجویزات مطرح چه باید کرد؟ چه عللی باید دستخوش تغییر قرار بگیرند تا این معلول منتفی یا کاهشی شود؟ آیا باید رها کرد و اقتصاد را درست کرد تا حجاب خودش درست شود؟ مگر در غرب شده یا در شرق. انسان تحت نفس اماره لیفجر امامه است فردای اختیاری شدن چه خواهد شد؟ وضع بهتر میشود یا بدتر؟ برخی متدینین از اینکه هزینه میدهند ناراحت هستند. ترک امربه معروف و نهی از منکر چه عواقبی دارد! چگونه بین مبارز سیاسی با انقلاب و اسلام با یک فرد بدپوشش اما معتقد به دین و انقلاب و نظام فرق بگذاریم؟ اگر اختیاری شد و همجنس گرایی و عریانگری مطالبه شد چه کنیم؟ دو قطبی هایی که در جامعه متولد میشود و زاویه نگاه هایی که نسبت به همدیگر سو ظن پیدا می کنند و قلب هایی که از هم فاصله میگیرند را چه کنیم؟ اگر امروز از قوه قهریه استفاده نکردیم و افرادی حد را بیشتر گذراندند چه؟ آنجا استفاده از قوه قهریه را بدهیم؟ بهتر نیست با مناسب سازی قوه قهریه نگذاریم به آن نقطه برسیم؟ برخی میگویند که نمیشود با زور مقاصد اسلامی را محقق ساخت! پس جهاد و حدود و تعزیر و نهی از منکر یدی و غیره چیست؟ مصلحت چیست و در این تزاحمات چه باید کرد؟ @atraf_man
هدایت شده از اندیشکده حکمرانی دینی
🔰علت ممنوعیتِ نمایش برخی ابزار و آلات موسیقی در تلویزیون 💠رهبر معظم انقلاب علت ممنوعیت نشان دادن ساز و ابزارهای موسیقی در تلویزیون را در جلسه ۳۳۰ درس خارج چنین توضیح داده‌اند: 🔸«...یک سوال دیگری از ما پرسیدند که این سوال را هنرمندها هم زمانی که اینجا با من ملاقات داشتند، پرسیدند که چرا شما اجازه نمی‌دهید که در تلویزیون ابزارهای موسیقی نشان داده بشود؟ آنجا یک نفر بالاخره دارد می‌زند مثلا؛ ویالون دارد می‌زند. صدایش به گوش می‌آید؛ آقا شما نمایش ابزارش را اجازه نمی‌دهید. این را ما از سال‌ها پیش ممنوع کردیم. چرا؟ علتش همین است،این تَهَتُّک است،نفس نشان‌ دادن این آلات در سیمای مرکز عمومی کشور که همه می‌بینند،خود این، نزدیک کردن مردم به این فضای رواج و غلبه این اشیا در جامعه است. این را ما از مذاق شرع به کلی دور می‌بينيم. لذاست که آن را اجازه ندادیم» 🔸 «...هرآن چیزی که ترویج کند موسیقی را در کشور لااقل در شرایط کنونی اشکال دارد.حال اگر یک روزی به یک جایی رسیدیم که مطلقاً موسیقی در جامعه وجود نداشت؛ بعضی موسیقی‌دان‌های متعبد متدیّنی پرورش پیدا کردند که آنچه پخش می‌کنند. موسیقی غیرحرام است. موسیقی غیرلهوی است. بلکه مقرب الی الّله است؛ اگر به آنجا رسیديم. آن‌وقت بگوییم آموزشگاه هم تشکیل بدهند،نمایشگاه هم‌تشکیل بدهند. امروز آن‌طورها نیست،امروز وضع موسیقی در کشور وضع مطلوبی نیست. همچنان موسیقی لهوی مُضِلّ بر غیرلهوی غلبه دارد. بنابراین، در این شرایط،هر چیزی که ترویج کند این موسیقی را، به نظر ما جایز نیست». ✍️ کتاب غنا و موسیقی،انتشارات انقلاب اسلامی ص ۴۸۹ ➡️https://t.me/hokmrani_dini ➡️https://twitter.com/hokmrani_dini 🆔 @hokmrani_dini
هدایت شده از اندیشه تمدنی
✅ آرمان عاشورا؛ حكومت يا شهادت:تبيين نظريه عاشورايى علّامه عسكرى ✔️ عباسعلى مشكانى سبزواری / عبدالحسین مشکانی سبزواری 🔹چكيده مهم‏ترين مسائلى كه پيرامون قيام الهى سرور شهيدان عالم، وجود دارد برهه تاريخى، هدف و فلسفه آن و نيز نتايجى است كه از بطن اين قيام، درخت اسلام را بارور ساخته است. درباره هدف قيام اباعبداللّه‏الحسين دو رويكرد عمده وجود دارد. ديدگاه نخست، شهادت‏طلبى در راستاى اصلاح امت پيامبر را هدف آن حضرت مى‏داند و دومين ديدگاه، دست‏يابى به حكومت را هدف حضرتش مى‏شناسد. علّامه عسكرى با توجه به بحث كلامى علم امام، ديدگاه نخست را برگزيده و پس از ارائه ادلّه اثبات ادعا، به ويژه خطبه‏ها و نوشته‏هاى حضرت، به توجيه و توضيح ادلّه دومين ديدگاه پرداخته است. ايشان همچنين با نگاهى به شرايط اجتماعى زمان قيام، تشكيل حكومت توسط حضرتشان را ناممكن و يا بى‏تأثير معرفى مى‏كند. صالحى نجف‏آبادى نيز با نگاهى مستقل از مباحث كلامى، سعى دارد تا با مؤيداتى تاريخى به اثبات ديدگاه دوم پرداخته و تشكيل حكومت اسلامى را هدف امام حسين عليه‏السلام معرفى نمايد. با توجه به ادلّه ارائه‏شده دو ديدگاه و سنجش شرايط تاريخى قيام، نگارنده بر اين باور است كه نگاه نخستين صحيح بوده و ادلّه ارائه‏شده از سوى دومين نگرش همراه با كاستى‏هاى جدى است. 🔹كليدواژه‏ها: قيام عاشورا، علّامه عسكرى، صالحى نجف‏آبادى، حكومت‏خواهى، شهادت‏طلبى. 🔻لینک مطالعه مقاله👇  http://marifat.nashriyat.ir/node/2463
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
«خون خدا» در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان­‌پناه)  «قسمت اول» در میان دماء مقدس شهداء، خون­‌هایی که از انبیاء و ائمه معصومین علیهم­السلام بر زمین ریخته، جایگاه معنوی و وجودیِ متفاوتی از خون دیگر شهدا در تاریخ داشته­ است، و درمیان خون انبیا و اولیاء نیز، خون شهید کربلا حسین­‌بن­‌علی علیه­‌السلام به لحاظ وجودی و عرفانی یگانه بوده، و پیامدهای فرهنگی، دینی، و اخلاقیِ منحصر به فردی را بوجود آورده است. جایگاه وجودی خون انسان کامل و ویژگی­های برین و بی مثال آن برآمده از تقرّب انسان به خداوند است که موجب می­‌شود خونِ انسان کامل تعالی پیدا کند و بدان­سان تغییرات موثری را در انسان، جامعه، و تاریخ بوجود آورد. پرسش اصلی در این بحث نیز معطوف به نحوۀ تعالی خون انسان کامل و خدایی شدن آن خون (ثارالله) است تا معلوم گردد که آیا «ثارالله» و انتساب خون به خدا، تعبیری مجازی است یا عبارتی است حقیقی، و اگر انتساب خون به خدا، امری حقیقی و نه از سر مجاز می­‌باشد، آنگاه مفهوم و معنای آن در عرفان اسلامی چه می­‌تواند باشد و چگونه می­توان امری مادی و محدود مانند «خون» را به حقیقتی مطلق و فرامادی (خدا) نسبت داد؟ آنچه در این بحث خواهد آمد، نخست تفسیر مفهوم «ثارالله»، با تأکید بر بحث «قرب فرائض» و «قرب نوافل» در عرفان خواهد بود تا با استفاده از «قرب فرائض»، انتساب «خون» را به «خدا» به صورت حقیقی بیان کنیم و این نحوه از انتساب را موجب نقص و محدودیت در ناحیۀ خداوند ندانیم. پس از بیان اینکه تعبیر «ثارالله» متضمن نوعی ارتباط حقیقی («فنا» به مثابه «شدن») میان انسان کامل و خداوند است، به دو عنصر نهفتۀ دیگر در تعبیر «ثارالله» اشاره­ای خواهیم کرد و ارتباط «حماسه» و «رثاء» را با «خون» مورد بحث و تأمل قرار خواهیم داد. در خاتمه نیز سعی خواهیم کرد که به ابعاد عملی و کارکردهای معاصر چنین موضوعی به ظاهر انتزاعی بپردازیم و تضاد نظریۀ «خون خدا» را با تئوری سکولار «مرگ خدا» در دنیای امروز گوشزد نماییم.  @Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت دوم» بُعدِ معنوی و وجودی «ثارالله» رمز پاسخ به پرسش از «ثارالله» و حقیقی و یا تشرّفی بودن آن را باید در بحث «فنا» و مسئله «قرب نوافل و قرب فرائض» در عرفان جستجو کرد. آنچه در عرفان اسلامی به شکل یک اصل و قاعده وجود دارد این است که آدمی (سالک) هر میزان به خداوند متعال تقرب می­‌یابد، قیودات فردی­‌اش در قوس صعود کمتر می­‌شود تا آنجا که قید و حدی در وی باقی نمانده و او در خداوند فانی (نه معدوم) می­گردد،به­‌گونه­‌ای که کرده­‌ها و گفته­‌هایش به خداوند نسبت داده می­‌شود. به بیان دیگر، نوعی وحدت میان فرد تقرب یافته و حقیقت مقرب­الیه حاصل می­‌شود که احکام آن حقیقت متعالی تمامی ابعاد وجودی فرد تقرب یافته را فراگرفته و تمامی حدود و قیودات آن فرد مقرَّب به خداوند به مثابه امر مقرب­‌الیه منتسب می­گردد. نمونه­‌های چنین قیودات و احکام انسانی را که به خداوند نسبت داده شده، به­‌وفور در قرآن می­‌توان مشاهده کرد که درآن، مبارزه و جنگ انسان کامل، مورد بیعت قرار گرفتن انسان کامل، و یا اذیت و آزاری که بر انسان کامل عارض گشته، به خودِ خداوند نسبت داده شده است. آنچه اهمیت دارد، سطوح و درجات مختلف از تقرب و احکام متفاوت هر یک از این درجاتِ قُربی است. یک سطح  و یک درجه از تقرب سالک، نیل به «قرب نوافل» است که در آن حق مستور بوده و خلق ظاهر می­‌شود (سیر مُحبّی) ؛ و یک درجۀ دیگر که کامل­تر است، نیل به قرب فرائض می­باشد که در آن خلق مستور گشته و حق ظاهر می­‌شود (سیر محبوبی). و در درجۀ سوم که جامع­‌ترین است مقام جمع بین قُربین است (جمع سیرین) و در آن حق، هم ظاهر و هم مستور می­‌گردد همان­طور که خلق­‌الله نیز از یک جهت ظاهر و از جهت دیگر مستور می­‌شود. در مقام قرب فرائض و یا مقام جمع بین القربین، «دست» انسانِ مقرَّب، یدالله می­شود، «چشم» او عین الله می­گردد، و «خون» او ثارالله شده و حقیقتا به خود خدا منتسب می­شود. قرب نوافل و فرائض مربوط به مرحلۀ بَعد از فنای صفاتی و بَعد از مقام حق الیقینی در تعین ثانی است که از سفر دوم که در آن فرد سالک، بالله می­بیند و بالله عمل می­کند، آغاز می­شود. در این مرحله، وقتی عبد به قرب نوافل می­رسد حق در او مستور گشته و او بالله عمل می­کند (عبدِ ظاهر، و حقِ باطن). در چنین مقام قربی، کسی که می­شنود و یا می­بیند عبد است، لیکن عمل شنیدن و دیدنِ عبد از طریق حق تعالی انجام می­‌گیرد و خداوند چشم و گوش آن عبد سالکِ مقرَّب می­شود. بخش دومِ حدیث قدسی­‌ای که در کتب روایی شیعه و اهل سنت آمده است ناظر به چنین مضمونی است که می­‌فرماید: «و ما تقرب الی عبد بشیء احب الی مما افترضت علیه و إنه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه، فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها.» بنده­‌ای با چیزی محبوب­تر از آنچه که بر او فرض و واجب کرده­ام به من نزدیک نمی­‌شود. عبد با انجام نوافل پیوسته به سوی من نزدیک می­‌شود تا به مرحله­‌ای می­رسد که او را دوست می­‌دارم و چون دوستش داشتم، شنوایی او می­‌شوم که با آن می­‌شنود، بینایی او می­‌شوم که با آن می­‌بیند، زبان او می­‌شوم که با آن سخن می­‌گوید، دست او می­‌شوم که با آن قدرت خود را نشان می­‌دهد. این حدیث بدان معناست که خداوند جانشین قوای ادراکی و تحریکی و نیز اعضا و جوارح فرد مقرب می­‌شود که او (انسان مقرب) از آن طریق می­‌تواند درک کرده و یا عمل ­نماید. ابن عربی در بحث وحدت وجود به این روایات استناد کرده و به شرح آن می­پردازد و می­گوید: نزدیک­ترین قرب­ها که خداوند از آن خبر داده این است که خدا با هویت­‌اش همۀ قوا و اعضای عبد می­‌گردد. نزدیک­تر از این قرب وجود ندارد. زیرا عین عبد را با ارجاع ضمیر «ه» در سمعه و بصره و ولسانه و یده و رجله به عبد، اثبات کرده است و همین­طور این امر را ثابت کرده است که این عین، همان عبد نیست و عبد هویتی جز این قوا  ندارد زیرا این قوا جزو حدّ ذاتی او محسوب می­شوند، همان­طور که فرمود: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. پس صورت و معنی، هر دو از آن خداوند متعال است و او مالک کل است. و چون او عین کل است، پس در هستی غیر از او سبحانه، کسی نیست. اما در مقام قرب فرائض که یک مرتبه بالاتر از قرب نوافل است، عمل دیدن و شنیدن، کار خدا و  منتسب به خود خداست. در این مقام، حق، ظاهر می­شود و عبد، مستور. در قرب فرائض، خدا از طریق عبد می­بیند و می­شنود. در این مقام، انسان (انسان کامل) به مقام ولایت و خلیفه­‌اللهی می­رسد. در اینجا، خلق نیست که صفات حق را می­پوشاند بلکه این حق است که با صفات خلق ظاهر می­گردد. @Habibollah_Babai
حدیث لَمَّاأُسْرِی‏ بِالنَّبِی ص‏ قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ؟ قَالَ يَا مُحَمَّدُ! مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ، وَأَنَا أَسْرَعُ شَيْ‌ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‌ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ، وَأَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ، وَمَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَ‌إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ @atraf_man
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت سوم» در قرب نوافل و فرائض، بالله بودن (در ظاهر و باطن) شامل همۀ جهات فرد سالک (جنبه­‌های کمال و ضعف فرد سالک) می­‌شود به گونه­‌ای که حتی غضب انسان نیز به غضب خدا بدل می­گردد. نمونه این تبدل را می­توان در فرمایش پیامبر اکرم صلی­‌الله­‌علیه­‌وآله در بارۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله­‌علیها دید که فرمودند: غضب فاطمه، غضب خداست. این جمله بدان معناست که حضرت زهرا سلام­‌الله­‌علیها بحدّی حقانی گشته است که بُعد خلقیِ او مندکّ در حق گردیده است. با این همه، باید اضافه کرد که اگر گفته می­‌شود خداوند کار خود را از طریق عبد انجام می­‌دهد و برای دیدن و شنیدن به چنان عبد مقربی نیاز پیدا می­‌کند، نه به لحاظ کمال ذاتی حق که در آن خداوند هیچ نیاز به ماورای خود ندارد، بلکه به لحاظ کمال اسمایی حق­‌تعالی است. به بیان دیگر نیازِ حق­‌تعالی به اشیاء در قرب فرائض (که از طریق آنها فعل خود را ظاهر می­‌سازد)، به لحاظ کمال ذاتی نیست که درآن مرحله خداوند مطلقا نیازی ندارد، بلکه از جهت کمال اسمایی است که مقام کثرت خلقی است و درآن وجود اشیاء، لازم و ضروری است تا اسماء الهی در آن تجلی پیدا کنند. همین­طور نسبت احکام نقصی به خداوند در قرب فرائض، نه در مقام ذات باریتعالی که منزه از آن است، بلکه در جهت خلقی و اسمایی است. نمونه­ انتساب این احکام نقصی  به خداوند را می­توان در آیات و یا روایات ذیل نیز ملاحظه کرد:«من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره» (2:245)، «ان الذین یوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا والآخرة و اعدلهم عذابا مهینا» (33:57)، «فلما آسفونا انتقمنا منهم» (43:55)، و یا روایت قدسی که نقل گردیده است که «یعیر الله عزوجل عبدا من عباده یوم القیامه: عبدی، ما منعک اذا مرضت أن تعودنی؟ فیقول: سبحانک انت رب العباد لا تألم و لا تمرض! فیقول: مرض أخوک المؤمن فلم تعده، و عزتی و جلالی لو عدته لوجدتنی عنده». خداي عزوجل در روز قیامت بنده­ای از بندگان خود را مواخذه کرده و می­‌فرماید چه چیزی تو را مانع عیادت از من به هنگام بیماری گردید؟ عرض می­کند: خدایا تو منزهی از اینکه بیمار گردی و یا دردی بر تو عارض شود. خداوند می­فرماید: برادر مؤمن تو مریض شد و از او عیادت نکردی، و به عزت و جلالم سوگند اگر او را عیادت می­کردی مرا پیش او می­‌یافتی. این حکم لازمه سریان حق است که مختصات را قبول می­کند و صفات ذم و نقص را هم در مقام خلقی می­‌پذیرد. @Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت چهارم» در مقام قرب نوافل و بعد در قرب فرائض و مقام جمع قربین، اساسا صفات ذم و نقصی در ناحیۀ فرد مقرَّب باقی نمی­‌ماند که خداوند آن را قبول بکند. آنچه در حقیقت رخ می­‌دهد صعود و تعالی فرد مقرَّب است که در قوس صعود، قیوداتش کم شده و ضعف­‌هایش برطرف می­شود و همه ابعاد و شئوونش در حق­تعالی فانی می­‌شود و با فنای در حق، همۀ کثراتِ وجودی­‌اش در حق سکنی می­یابد (منعدم نمی­شود) و آنگاه همه صفات انسانی (اعم از صفات کمالی و ابعاد نقصی) به خداوند نسبت داده می­شود. اکنون که تأثیر تقرّب در تسری احکام عبد بر حق­تعالی معلوم گردید، می­توان معنای ثارالله و نحوۀ انتساب خون انسان کامل به خداوند را درک نمود. روشن است که انتساب خون انسان کامل به خدا (خون خدا) ضرورتا محدود به یک فرد نیست و قابلیت تحقق و تبلور در افراد متعدد را دارد و بلکه مصادیق آن در میان ائمۀ معصومین متعدد بوده، در روایات و زیارات شیعی هم عنوان ثارالله علاوه بر امام حسین علیه­‌السلام،  در مورد امیرمومنان علی علیه­‌السلام نیز بکار رفته است. اما در پاسخ به اینکه چرا اطلاق «ثارالله» در مورد امام حسین علیه السلام برجسته­‌تر شده، در حالی که امام علی علیه السلام نیز آغشته به خون خدا بوده است، می­‌توان گفت که چون نحوۀ شهادت امام حسین علیه­‌السلام از جهاتی منحصر به فرد بوده و نظیر آن­‌گونه از شهادت در مورد هیچ یک از ائمۀ شهید تکرار نشده است، تجلی خون خدا در کربلا منحصر به فرد بوده است و از همین­‌رو آثار این خون، در آسمان و زمین کربلا در روز عاشورا هویدا شد، که شبیه آن را در تاریخ دیگر شهدا نمی­توان پیدا کرد. اینکه به تواتر گفته شده است که در روز شهادت امام حسین علیه­السلام باران خون بارید و اینکه در آن روز هر سنگی را که بلند می­‌کردند خون تازه زیر آن می­‌یافتند، و حوادث خارق­‌العاده­‌ای که در طبیعت در آن روز پیدا شد، همه نشان از این دارد که خون خدا (به قرب فرائض) که در صحنۀ عاشورا تجلی یافت با خون خدایی که در شهادت دیگر ائمه علیهم السلام تبلور یافت تفاوت داشته است. براساس همین تفاوت­هاست که آیۀ «و فدیناه بذبح عظیم» (37:107) در روایات بر امام حسین علیه­‌السلام تطبیق گردیده و از شهادت آن امام به ذبح عظیم یاد شده است. براین پایه، می­توان انبوهی از تعبیرهایی را که در روایات در مورد امام­‌حسین علیه­‌السلام، روز عاشورا و زمین کربلا آمده، تبیین کرد، مانند: اینکه به امام حسین علیه­‌السلام «سید الشهداء من الاولین و الاخرین فی الدنیا و الاخره» اطلاق گردیده است، یا اینکه زمین کربلا بالاتر از زمین کعبه دانسته شده است، و اینکه مصیبت امام حسین علیه­السلام مصیبی بی­‌نظیر قلمداد شده است. همه اینها بر جایگاه متفاوت آن حضرت و ارزشِ خاص کربلا نسبت به دیگر نقاط مقدس روی زمین دلالت می­کند. @Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت پنجم» حقیقی بودن ثارالله و اینکه خون حقیقتا منتسب به خدا باشد، آثار و احکامی دارد از جمله اینکه: الف) خداوند از این خون حمایت می­کند و نمی­‌گذارد خون منتسب به خودش پایمال گردد؛ ب) همان­طور که این خون به موجب انتساب به خدا کل تاریخ را رنگین و متأثر می­‌کند، انتقام چنین خون نیز امری تاریخی خواهد بود و تمام تاریخ را از خود متأثر خواهد ساخت؛ ج). منتقم این خون، انسانی عادی نخواهد بود، بلکه منتقم اصلی ولیّ خدا خواهد بود که بتواند دست انتقام الهی را از آستین درآورده و از خون مقدس و نابحق ریختۀ ثارالله انتقام بگیرد. @Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه قسمت ششم: بُعد اجتماعی و حماسی در «ثارالله» مولفۀ مهم دیگری که در «ثارالله» وجود دارد، نوعی از اقدام، حرکت، و شور در «ثار» است. ثارالله، علاوه بر اینکه متضمن حقیقت معنوی و وجودی سید الشهداء علیه­‌السلام است، بیانگر مرتبۀ ولایت امام حسین علیه­السلام است که در آن مرتبه، ایشان نه تنها به ساحت قرب الهی نزدیک شده و با آن متحد می­‌گردد (به نحو قرب فرائض)، بلکه در سایۀ کمالات معنوی، شأن و منزلت اجتماعی و دنیوی هم پیدا می­کند (خلافت و شأن حکومتی) که با آن می­تواند اقدام به مقاتله کند. سرّ و خاستگاه اقدام به مقاتله در انبیاء و در ائمه علیهم السلام همان ولایت در مراتب بالاتر است که آن مرتبه در برخی از انبیاء و رسل اساسا وجود ندارد. این مرتبه از ولایت که در آن ولایت بر خون و ناموس دیگران وجود دارد، تنها در برخی از رسل اولوالعزم وجود دارد که علاوه بر نبی بودن، رسول هستند، و علاوه بر رسول بودن، شأن «ولایت»، «امامت»، و «خلافت بالسیف» را دارند. این مقام به لحاظ عرفانی، نشان از کمال ولایت دارد. یعنی مقام ولایت آن قدر باید بالا باشد که بتوان جان و ناموس مردم را به دست آن سپرد. اساسا خلیفۀ بالسیف بودن  (مانند آنچه که در مورد حضرت داوود علیه­‌السلام آمده است، آیۀ26 از سورۀ ص)، مجوز اقدام و ظهور اجتماعی است. این اقدام اجتماعی از دل امامت و اندیشۀ تقرب حاصل می­‌شود. به دیگر بیان، وقتی تقرب کامل­تر می­‌شود، ساحت­‌های اجتماعی نیز از آن تقرب وجود متأثر می­‌شوند. در حقیقت امامت در معنای اصیل­‌اش که شامل خلافت بالسیف می­‌شود، نوعی از بندگی نهایی است و این  بندگی وقتی جنبه اجتماعی یافته و به شکل قیام و مبارزه و در نهایت شهادت ظاهر می­‌شود، تبدیل به ثارالله می­شود.  این شأن اجتماعی، که نه یک امری دنیوی، بلکه امری است الهی («منت کبری» در آیه 20-17 و 26 سوره صاد) که انسان در مرحلۀ نهایی از کمال خویش بدان مزین گشته و مظهر اسم جامع الله می­‌شود و از ناحیۀ خداوند خلافت در امور اجتماعی و سیاسی پیدا می­‌کند. در این مرحله، او می­تواند علاوه بر شأن رسالت، صاحب اقدام گشته و با آن در امور دنیوی و جان و مال مردم البته به اذن الله و به حکم خدا و به طریقۀ خدایی تصرف نماید. براین اساس، «ثارالله» متضمن چنین مرحله از ولایت به نحو امامت است که امام با برخورداری از آن حماسه می­سازد و در برابر دشمنان دست به مقاتله می­‌زند. این مرحله از ولایت الهی که در آن ولیّ خدا علاوه بر سلوک معنوی، «ولایت بر اقدام» در این جهان پیدا می­‌کند، قابل تطبیق بر سفر سوم و چهارم از اسفار اربعۀ سالک است که در سفر سوم، فردِ سالک از حق به سوی خلق بازمی­‌گردد و سیر در عالم جبروت، ملکوت، و ناسوت می­‌کند و سپس در سفر چهارم از خلق به خلق و البته در معیت با حق، سیر می­‌کند. در این سفر اخیر(چهارم)، سالک آثار و لوازم خلق را مشاهده می­کند، به سود و زیان دنیویِ خلق الله آگاهی پیدا می­‌کند، و بر اسباب سعادت و شقاوت اطلاع می­یابد، البته اینجا که اقدام به مقاتله از سوی امام، به موجب آنکه به اذن الله و به حکم خداست، متضمن نوعی از رحمت الهی خواهد بود. @Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه قسمت هفتم: خون خدا آنگاه که بر زمین ریخت، به موجب ابعاد حماسی و شورآفرین‌اش، حماسه­‌ساز می­‌شود و در قیام­های سیاسی و اجتماعی اثر می­‌گذارد که نمونه­‌های این حماسه را می­توان در قیام­‌های بعد از عاشورا مشاهده کرد مانند قیام زید بن علی در سال 122، قیام یحیی بن زید در سال 125، و بعد قیام محمد نفس زکیه در بغداد در 145 هـ ق و ابراهیم بن عبدالله در شام در 145 هـ ق؛ قیام حسین بن علی مشهور به «شهید فخ» در سال 169 هـ ق، و قیام محمد بن ابراهیم در سال 199 و بعد قیام یحیی بن عمر بن الحسین در سال 249 هـ ق، که معطوف به حادثۀ کربلا بودند و گاه از شعارها و شیوه‌های امام در کربلا هم استفاده می­‌کردند. شایان ذکر است که در میان قیام­های بعد از عاشورا، دو «قیام توابین» و «قیام مختار» به لحاظ نزدیکی تاریخیِ آن با قیام امام حسین علیه السلام متفاوت از قیام­های دیگر هستند و حماسه­‌ای هم که بوجود آوردند از بقیه متفاوت بودند. حماسه­‌ای که توابین بوجود آوردند، حماسه­ای ایمانی و شهادت طلبانهٔ صد نفر از بزرگان کوفه بود که همه آنها بالاتفاق عرب و بیشتر از شصت سال داشتند. این عامل سنی که دلیلی بر بلوغ فکری و مذهبی و رفتاری آنان است، در شکل­‌گیری حماسۀ خاص توابین بسیار اهمیت دارد. حماسه و انسجام حاصل از آن میان صد نفر و اصحاب سه هزار نفری آنها (که از شانزده هزار به چهار هزار و بعد به سه هزار تقلیل یافته)، هم به لحاظ اینکه آنها ترکیبی از قبائل جنوبی (از یمن) و قبائل شمالی و مرکزی عربستان (از مضر) بودند، هم به لحاظ سن و سال رهبران­شان (سلیمان صرد خزاعی، و المسیب بن نجبه الفزاری، عبدالله بن سعد بن نوفل الازدی، عبدالله بن وال التیمی و رفاعه بن شداد البجلی)، و هم به جهت خلوص جمعی­شان (که اکثر آنان وصیت کردند تا همۀ دارایی خود را به صورت صدقات در اختیار مسلمین قرار دهند) در انجام توبه­‌ای خونین و شهادت طلبانه بی نظیر بوده است. چنین حماسۀ شورانگیز و معنوی در انجام توبه­‌ای جمعی و تاریخی که در طول تاریخ اسلام امری یگانه بوده و در هیچیک از مراحل تاریخ اسلام و حوادث بعد از عاشورا مانندی نداشته است، از پیامدهای ویژۀ خون خدا در کربلا بود. همین حماسه را هم تا حدی می­توان در قیام مختار به گونه­ای دیگر مشاهده کرد که در آن اعراب و موالی با شعار «یا لثارت الحسین» شور اجتماعی بوجود آوردند. هرچند مشروعیت و مقبولیت قیام مختار از سوی امام معصوم (امام سجاد علیه السلام)، محل اختلاف است، لیکن بیشتر حامیان مختار از خون امام حسین علیه السلام الهام گرفتند تا اختلافات تاریخی عرب و عجم، ایرانی و عربی را در پرتو شعار خونین حسین علیه السلام فراموش کرده و برای خون­خواهی امام حسین علیه السلام قیام کرده و حماسه بسازند. @Habibollah_Babai