eitaa logo
اطراف|م.ص.صاد
110 دنبال‌کننده
123 عکس
97 ویدیو
8 فایل
اطراف , گاه نوشت‌ ادمین @Saber1365
مشاهده در ایتا
دانلود
مخمس مدح مولا امیرالمومنین علیه السلام اثر استاد یوسفعلی میرشکاک هو ازلـی لـم یـزلـی حیــدر کــرار علـی دم به دم صاحب دم دلبر و دلدار علی ظاهر و باطن هستی گل و گلزار علـی اول و آخــر عـشـق آیـنـه کـردار علـی در و دیـوار علی مرکز پـرگار علـی * هستی مطلق حـق معبد و معبود خودی ساجـد درگـه دل مقصد و مقصود خـودی گوهر هـر دو جهان بارگـه جـود خودی شش جهت آینه دار خود و مسجود خودی قـبـله بی جـهـت ای داور دادار علـی * هرطرف رو کنی ای دل در و دیوار تویی بـر سـر راه خـودی برزن و بـازار تویـی پـرده دار مـن بـی چـاره و بـیـمـار تویـی غافل از عشـق به هـرگونه ز تیمار تویی عشـق یعنی حسـن حیـدر کرار علی * بـادم آورد و ز خـاک سـر کـوی تو نبـرد آب جـز خجلـت از آیـیـنه روی تـو نبـرد آتشم بـاده شد و ره به سبـوی تو نبرد خاک بر باد شد و راه به سوی تو نبرد بنده را تا به ابد یار و مددکار علی * کـربـلای تـو شـدم پــر ز بـلای تـو شدم نـاوک انداختی و قـهر خـدای تو شـدم همچو عباس همه مهر و ولای تو شدم پسـرت بـودم و خاک کف پـای تو شدم ازل لم یزل ای دیده و دیدار علـی * بـه کجا رو کنم ای روی تـو آیینه من ای شده کعبه دیدار خوشت سینه من ای فـدای رخ تـو مهر من و کینه من می کـنـد یـاد تــو هـردم دل دیـرینـه من ای نـگـارنده هفت اخـتر دوّار علـی * دل سیـتـا ز تـو دیوانـه رامـا شـده است ارجن آسا همه تن مهر کریشنا شده است سرم از دوری تو خانه سـودا شـده است دل مـگـو لـانـه زنـبـور ز غـوغـا شـده اسـت پـادشاه دو جهـان دیـده بیـدار علـی * پـور بوطـالـب و پیـر دو جهـان دل که تـویـی طالب، آن شیـفته وادی و منـزل کـه تـویـی جعفر آن پیر به مطلق شده واصل که تویی چون عقیل از دل من، یکسره غافل که تویی هندی و در جگرم دلبـر و دلدار علـی * یــاد کـن یــاد کـن از یــار مـگــر یـادت کــرد آن که عمری به غم خود ز غم آزادت کـرد دل عاشق به تو داد از مه و خور شادت کرد همـچـو ایران همه ویـران بودی آبادت کـرد سر عیـاران، رستـم، یـل دادار علـی * ای کـیـومـرث ازل، جـُبـتِـر پنهـان حیـدر دل و دلــداده و دلــدار دو گیـهـان حیـدر حـیّ و قـیّــوم در آفــاق فــراوان حـیدر آفــریـنـنـده آیـیـنـه بـدیـنــسـان حـیدر ای هماهنـگی هنگـامه دیدار علـی * هـرچـه گـویـیم به گــرد سـر کویـت نـرسیم جـز بـه انــدیــشـه بـویـیـدن مـویـت نـرسـیم وای بـر مـا که بـه بـوسیــدن رویـت نـرسـیم ما چه هستیم چو می، گر به سبویت نرسیم ای به هنگام غضب آتش خون بار علـی * مرگ هم آمد و جنگید و تو بـردی مه من از زمین نقش زمان را تـو ستردی مه من هرچه کردیم تو دانی که شمردی مه من عالمی مرد و تو ماندی و نمـردی مه من تو، کـه ای؟ بارگه داد جهاندار علـی * یا علـی دلبر من جـان به فدایـت همه دم یا علـی هر دو جهان مست لقایت همه دم یا علـی گـو که بجویـیم کجـایـت همـه دم جــز دل زار نـدیــدیــم ســرایــت هـمـه دم دم به دم ذکـر دل خسته و بیمار علـی * تا جهان هست، جهان گیر و جهان دار یکیست پادشـاه دو جهـان حـیــدر کرار یـکیـسـت ای پـراکـنــده دلـان واحــد قـهـار یـکــیــســت علـی عـالـی اعـلـای مـددکـار یـکـیـسـت چند نامیم به رمزش، همه دم یار علـی * هر چـه کوشـی تـو نیابـی سر مـویی زان یـار پس چه جوشی و چه کوشی تو به غفلت بسیار حسرت اسـت ار نـتوان دیـدن در روی نـگـار حـیــرت ، ار آیـنـه گـشتـه اسـت به آیـیـنـه دچـار پــر پـرواز هـزار آیــنــه پـرگـار علــی * کـیست آن آیـنـه کردار کـه پـرواز از اوست عیـن راز دو جهـان اسـت و گُـل راز از اوست مـرکــز غـیـب و شـهـود آیـنـه نـاز از اوست آب و آتـش بـه کف و خاک هوا تـازه از اوست آفـریـنـنده افــلاک نگـونـسار علــی * یـا علـی یـاد تـو هـر کـو نکـنـد نامـش نـیـسـت جز به آتش همه جا صحن و در و بامش نـیست تویی آن قصه سرا، قصه که فرجامش نـیـسـت غـمـی از روز و شـب و گـردش ایامش نـیـسـت رازدار دو جـهـان، مـرکـز پرگـار علـی * نیست در صنع تو یک نقطه خطا از کم و بیش پـادشـاهــی تــو و ابـنـای دو عـالــم درویــش بنـدگـانـنـد و گـدایــان رهــت از پـس و پـیــش مات، هـفتـاد و دو مـلـت ز تو ای ملّه و کـیش شهـسوار دل من ای غم و غم خوار علـی * یوسفت مُرد به مصری که در آن راه نماند بـیـم افـتـادن در چـاه و ســرِ جـاه نمـانـد جز غـم دیدنت ای دلـبـر و دلـخـواه نمـانـد در بـسـاط دل بـی چــاره بـه جـز آه نـمـاند بـرفـرازنـده ایــن گـنـبـد دوّار علــی * یـاد روی تو کـنـم آیـنـه پوشـت گـردم گُل دستار شوم بـا بر و دوشـت گردم در کجا از پی آن چشمه نـوشت گردم کـاش خـاک ره آن بـاده فـروشت گردم که مرا خمر دهد از خم خمّار علـی @atraf_man
از ایرانی تا چرخش در ! بخش ۱ بسیاری گفته اند که غرب و در راس آن آمریکا منطقه جنوب غرب آسیا را به ژئوپلتیک آشوب بدل ساخته اند تا بتوانند از رهگذر آن اولا حضور نظامی و فروش سلاح خود را تامین و توجیه کنند و ثانیا بر منابع انرژی مسلط شده و پیچ اقتصاد را در دستان خود نگه دارند و در امتداد این دو بر مسئله امنیت مسلط و حاکم باشند. آمریکا مقوله امنیت را به اهرمی در دست خود مبدل ساخته که بواسطه آن تمام ظرفیت ها را به سمت منافع خودش متمایل میسازد و هزینه ها را بر دوش دیگران وامیگذارد. برجام در لایه اصلی و اصیل خود یعنی قرارداد امنیتی، اقتضائاتی را موجب میشد که امروزه در دنیای جمهوری اسلامی موثر نیست و تحولات منطقه و جهان آن اقتضائات و مولفه ها را تهی و بی اثر کرده است. یکی از مهمترین حوادث بعد از قرارداد امنیتی برجام، جنگ روسیه و اکراین بود. از دیگر سو فاصله بین کشورهای غربی با کشورهای آسیایی به بالاترین حد خود در قرن اخیر رسیده است و نقطه امید برای بازگشت نیز دیده نمیشود. نه در غرب و نه در شرق! گویا تعارفات کنار رفته و جنگ پنهان و سرد به جنگ آشکار و داغ نزدیک میشود. در این هنگامه خبر فروش پهپادهای ایرانی به روسیه به خبری داغ بدل گشته و تحلیل های متنوعی را متوجه نقش ایران در مسئله امنیت کرده است. بنظر میرسد داغی خبر فروش پهپاد به روسیه نه از بابت تغییر شگرف در جنگ با اکراین و یا شکست ناتو باشد بلکه این خبر از جهت دیگر برای آمریکا و محور غربی حائز اهمیت است. محور غرب با برساخت ژئوپلتیک آشوب در جنوب غرب آسیا و زنده نگه داشتن منازعات در آن بر حاکمیت خود بر مقوله امنیت و دور نگه داشتن سرزمین های غربی از ناامنی اصرار داشته اند اما اکنون با تغییر جغرافیای سیاسی جنگ از جنوب غرب آسیا به شرق اروپا، امنیت خود را در مخاطره میبیند. در واقع زین پس غرب نزاع تمدنی خود با مسلمانان را بایست در مرزهای خود تجربه کند و نه در سرزمین های مسلمین. ایجاد بلوک ضد غربی و ضد امنیت غرب بزرگترین تهدید برای آنها محسوب میشود و طبیعی است که در این بحبوحه فریادشان بلند شود خصوصا که زمستان سرد نیز نزدیک و نزدیک تر میشود! طبیعی است که غرب در برابر نظم جدیدی که علیه اش شکل میگیرد ساکت نخواهد نشست و با حیله ای جدید دوباره صحنه نزاع را به سرزمین های مسلمین خواهد کشید و فشار را از شرق خود کم خواهد کرد، اما چگونه؟ دو احتمال بنظر نگارنده قوی تر است ۱. جنگ داخلی خصوصا در عراق (احتمال کم در لبنان) ۲. جنگ بین کشورها با سه گزینه الف: ترکیه - سوریه، ب: ترکیه - ایران، ج: آذربایجان - ارمنستان منظور از جنگ نوع فراگیر و همه جانبه آن است جنگی که مدت مدیدی طول بکشد. صحنه منازعات داخلی عراق و لبنان به بالاترین سطح کشیده خواهد شد(اکنون نیز شرایط شیب تندی را نشان میدهد) و منازعات بین کشورها نیز اوج خواهد گرفت؛ هر کدام از این دو سناریو شعله ور شود غرب میتواند وزن ناامنی از شرق خود را به آنجا منتقل کند و با لابی و معامله بر اوضاع شرق مسلط شود. در این میان ما نیز بایست علاوه بر کمک به همگرایی بین کشورها و جناح های سیاسی داخلی کشورهای اسلامی، به کمک فزاینده به روسیه در برابر ناتو توجه بیش از پیش داشته باشیم تا بتوانیم چرخش از جنوب غرب آسیا به شرق اروپا را تقویت و خط اول نبرد را کیلومترها از سرزمین اصلی دور کنیم. نظم جدید میتواند با کم ترین هزینه ها حاصل شود و با غفلت و تعارفات به نزاع خونین جدید و کم سابقه و غیر قابل کنترل بدل شود. برادر کشی محتمل ترین نسخه غربی برای سرزمین های اسلامی است! م.ص.صادقی @atraf_man
چیست؟ "دیپلماسی هنر مرتبط ساختن عناصر قدرت ملی به موثرترین شکل آن با دسته از ویژگی های شرایط بین المللی است که به منافع ملی مرتبط میشود" هانس مورگنتا @atraf_man
بخش ۱: پروژه مدرن سازی مقدمه: این نقد به مناسبت نقد خانم سارا شریعتی و بازنشر آن توسط صفحه اینستا استاد حکیمی و در خلال مباحثه با دوستان نگارش شد: سرمایه داری با مسئله عریانگری و ابتذال اخلاقی گره خورده است و این دو، دو روی یک سکه اند! این دو زمینه ساز یکدیگرند و همدیگر را میسازند. کجا فقرا و طبقه محروم اهل بدحجابی و عریانگری و ابتذال اخلاقی بوده اند! مگر نه این است که هرچه طمع و آز و ثروت انباشته و بی تقوا بود، ابتذال و ارتجاع و توحش و حیوانیت نیز رشد و نمو دارد؟ اگر اهل تفکر جامعه ما این ها هستند و اینها به جامعه خوراک فکری میدهند پس این جامعه باید از این هم بدتر بشود نه اقتصاد و معیشتش درست میشود و نه اخلاقش! من قائلم که مسئله حجاب از حدود ۱۰۰ سال پیش، مسئله جامعه ایرانی بوده است (و البته غرب نیز دارای این مسئله بوده و تجویزاتی داشته و به انقلاب جنسی منجر شده است) در ایران قدیم (قاجار به قبل) حجاب مسئله نبوده است و جامعه سنتی با یک نظریه واحد (تز) اداره میشده و اساسا رقیبی وجود نداشته است. جامعه در همه اقشار و اقوام و ادیان خود از حجاب استفاده میکرده است و پوشش سنتی حاکم بر جامعه بوده است اما از زمان مدرن سازی جامعه ایرانی (آنتی تز) تبدیل به مسئله شده است (رضا خان و ممنوعیت حجاب، کلاه پهلوی و ممنوعیت لباس روحانیت و ... تا عریانگری و اباحه گری پهلوی دوم) و جامعه را در برابر مدرن سازی مستبدانه قرار داده است. با انقلاب اسلامی (سنتز) حجاب به یک تقاطع و نقطه تلاقی رسیده است و تبدیل به یک مسئله در برابر فکر غربی و مدرن سازی فرهنگی - هویتی شده است. پس میشود گفت که این مسئله اساسا تالیفی و برآمده از متن دین و انقلاب است نه برساخته تبلیغات جدید امروزین. حجاب نقطه تلاقی دو نظریه در صحنه اجتماع است و امروزه به هر دلیلی مسئله جامعه ایرانی است با بی اعتنایی و عدم ارائه تفسیر و بیان نو، ما مسئله را کمرنگ و بی اثر نکردیم بلکه زمینه و زمانه را بدست نظریه رقیب داده ایم. کتاب رسائل حجابیه که اقای جعفریان گردآوری کرده اند خود دلیلی بر مسئله بودگی است تهاجم فرهنگی و مدرن سازی جامعه ایرانی در عرصه فرهنگی اجتماعی مبتنی بر بی حجابی با هدف از بین بردن عفت و حیاست؛ منفذ تهی سازی و کاویدن دین جامعه از راه تقلیل حیا و عفت با پنجره ای به نام حجاب شناخته میشود. (حجاب مرد و زن) @atraf_man
بخش۲: از جامعه قانع به جامعه طماع تغییر وضعیت از جامعه قانع به جامعه طماع بدحجابی معلول تغییر وضعیت کلی و کلان جامعه است‌ جامعه در سطح دولت، کارگزاران و مردم . مردم در سه سطح اشراف و طبقه متوسط و فقرا جملگی تغییر وضعیت داده اند. روح آنها از تعادل خارج شده و جامعه قناعت گرای سالهای گذشته به جامعه طمع ورز تبدیل شده است. البته در گذشته نیز اشراف و طبقه حاکم که بسیار محدود و معدود بودند نیز طماع بودند اما به دلیل فاصله بسیار زیاد جامعه با نهاد حاکمیت رذیله اخلاقی کمتر سرریز در جامعه میشد اما بعد از انقلاب به دلیل بسط نهاد حاکمیت و گسترش افعال حاکمیت در جامعه و اثرگذاری طرفینی اشرافی گری و تمایل به زیاده خواهی و خروج روح قناعت گر و جایگزینی روح طمع ورز هر دو سوی قدرت طماع شده اند. دولت در خرج هایش به قناعت فکر نمی کند معمولا و کارگزاران قناعت را با جایگاه خود در تضاد میبینند. هر دو در مسابقه ی جمع آوری و تکاثر شرکت جسته اند و از هم پیشی می گیرند. طمع ورزی در سطح متوسط جامعه برای رسیدن به قله لذت ها و بهره مندی حداکثری از امکانات و نعمات تبدیل به هدف غایی جامعه متوسط شده. برای بهره بردن مرزی نمی شناسد و با هجمه و زور و فشار خواسته هایش را تحمیل میکند و زیر بار طمع ورزی اش عرف هایی را برساخت میکند. و اینگونه سیره طمع ورزی در جامعه تبدیل به الگو، روش و چارچوب حیات و سبک زندگی میشود. طمع ورزی ساحت های زندگی را بی استثنا زیر بار خود میآورد و در معماری، تبلیغات، هنر، ورزش، خوردن و خوابیدن، پوشاک، برگزاری مراسمات و آئین های دینی و ملی و محلی، کار و درس و خانواده و صدها مسئله دیگر خود را نشان میدهد. اینگونه میشود که چارچوب فکری کودکان جامعه در وضعیت طمع ورزی حاکم شکل میگیرد و اساسا نقطه مقابل، آنتی تز و غیریت دیگری برای اکثریت جامعه تصور نمیشود. زندگی لاکچری، سفرها؛ شاسی بلند، موبایل، کیف و کفش و لباس برند، مبل و تلوزیون و وسائل خانه برند و تجملاتی جملگی نمادهای وضعیت طمع ورزی میشوند. این مفهوم دائما از تمام مجاری ممکن پمپاژ شده و قلب و چشم و گوش و عقل انسان ها را تسخیر میکند‌ بیشتر و بهتر! این دو در همه پدیده ها و لوازم زندگی بشر تحت طمع تکرار میشوند. طمع ورزی بیماری بزرگ و مزمن و بدخیمی است که عوارض متعدد و بزرگ و کوچکی دارد. بدحجابی و بدپوششی و عقب نشینی از حدود الهی در نفس و جان انسان های جامعه از عوارض طبیعی وضعیت بیماری طمع ورزی است. باید فکری برای علت که طمع ورزی است بکنیم تا معلول ها خود به خود منتفی بشوند. پ.ن: جامعه قانع اهل محرم و رمضان است. شهید میدهد و جانباز میشود اما خود را بدهکار میداند @atraf_man
بخش ۳: صورت مسئله چیست؟ جامعه ایرانی در گذر از تز حجاب در عصر سنت و قدیم (تنها نظریه) به آنتی تز بی حجابی در دوره مدرن سازی پهلوی به سنتز جمهوری اسلامی با شعار اسقلال آزادی رسید اسلامیت نظام مردم سالار خواست سنتز در ۵۷ است در همان ابتدا هم رهبر انقلاب امام پای احکام اجتماعی ایستاد و حجاب را قانونی و شرابخانه و فاحشه خانه ها را تعطیل کرد و نماز جمعه و غیره که مظاهر و نماد و شعایر اسلامی بودند را ترویج و بلند کردند. نه فقط مسئله حجاب هر حکم از حدود الهی که بعد اجتماعی دارد یک وجه التزام عملی و قلبی از سوی افراد دارد و یک وجه الزام از سوی حاکمیت و شارع اصلا حدود و تعزیرات فلسفه اش همین است و منصب قضا و منصب حاکم برای انجام همین ها تشریع شده است حالا جامعه اسلامی با افتی و بیماری با عنوان بد پوششی تا طیف عریانگری مواجه است از بدحجابی و شل حجابی فرهنگی تا بی حجابی و بدن نمایی سیاسی به مثابه مبارزه سیاسی جامعه (حتی شل حجاب ها ) و اخلاق مداران و خانواده محورها از این طیف تند و تیز احساس خطر میکنند و کانون خانواده ها را معرض تهدید می بینند. و طبیعتا حاکمیت وطیفه خودش را مقابله با آنها لااقل در سطح تند و تیزها میبینه و در کنار کارهای فرهنگی اجمالی که داره به مقابله قهری با آن هم برخواسته (از ابتدای انقلاب هم بوده) نکته بعدی و وجهه دیگر ماجرا تنزل اخلاقی جامعه در کلیتش است و طمع ورزی جای قناعت را گرفته و تبرج و مسابقه جاری در جامعه است و تشویق به مصرف گرایی است که در معماری و تبلیعات و آموزش و عیره هم دیده میشه و در شهوترانی و غیره خودش را نشان میده . جامعه غربی هم همین مسیر را رفته و نسبت به گذشته خودش کم حیاتر و کم عفت تر شده نهایت اینکه امروز با چالشی مواجه هستیم که از سویی با هویت سیاسی اسلامی گره خورده ( که شاید لازم باشه تفکیک بشه و تفکیک شده هست) از سویی هویت دیتی ماست وزیر بنای اخلاق جامعه و زیر بنای دینداری ماست نهاد خانواده در معرض خطر است و از دیگر سو میبینیم که تا امروز سدی که از فرهنگ و تبلیغ و آموزش و ... و مواد حقوقی و غلبه قضایی و قهری تهیه کرده ایم نتوانسته است در برابر این شیب بدحجابی درست عمل کند و وضعیت بدحجابی در نمودار رشد مثبت و فزاینده داشته است تجویزات مطرح چه باید کرد؟ چه عللی باید دستخوش تغییر قرار بگیرند تا این معلول منتفی یا کاهشی شود؟ آیا باید رها کرد و اقتصاد را درست کرد تا حجاب خودش درست شود؟ مگر در غرب شده یا در شرق. انسان تحت نفس اماره لیفجر امامه است فردای اختیاری شدن چه خواهد شد؟ وضع بهتر میشود یا بدتر؟ برخی متدینین از اینکه هزینه میدهند ناراحت هستند. ترک امربه معروف و نهی از منکر چه عواقبی دارد! چگونه بین مبارز سیاسی با انقلاب و اسلام با یک فرد بدپوشش اما معتقد به دین و انقلاب و نظام فرق بگذاریم؟ اگر اختیاری شد و همجنس گرایی و عریانگری مطالبه شد چه کنیم؟ دو قطبی هایی که در جامعه متولد میشود و زاویه نگاه هایی که نسبت به همدیگر سو ظن پیدا می کنند و قلب هایی که از هم فاصله میگیرند را چه کنیم؟ اگر امروز از قوه قهریه استفاده نکردیم و افرادی حد را بیشتر گذراندند چه؟ آنجا استفاده از قوه قهریه را بدهیم؟ بهتر نیست با مناسب سازی قوه قهریه نگذاریم به آن نقطه برسیم؟ برخی میگویند که نمیشود با زور مقاصد اسلامی را محقق ساخت! پس جهاد و حدود و تعزیر و نهی از منکر یدی و غیره چیست؟ مصلحت چیست و در این تزاحمات چه باید کرد؟ @atraf_man
هدایت شده از اندیشکده حکمرانی دینی
🔰علت ممنوعیتِ نمایش برخی ابزار و آلات موسیقی در تلویزیون 💠رهبر معظم انقلاب علت ممنوعیت نشان دادن ساز و ابزارهای موسیقی در تلویزیون را در جلسه ۳۳۰ درس خارج چنین توضیح داده‌اند: 🔸«...یک سوال دیگری از ما پرسیدند که این سوال را هنرمندها هم زمانی که اینجا با من ملاقات داشتند، پرسیدند که چرا شما اجازه نمی‌دهید که در تلویزیون ابزارهای موسیقی نشان داده بشود؟ آنجا یک نفر بالاخره دارد می‌زند مثلا؛ ویالون دارد می‌زند. صدایش به گوش می‌آید؛ آقا شما نمایش ابزارش را اجازه نمی‌دهید. این را ما از سال‌ها پیش ممنوع کردیم. چرا؟ علتش همین است،این تَهَتُّک است،نفس نشان‌ دادن این آلات در سیمای مرکز عمومی کشور که همه می‌بینند،خود این، نزدیک کردن مردم به این فضای رواج و غلبه این اشیا در جامعه است. این را ما از مذاق شرع به کلی دور می‌بينيم. لذاست که آن را اجازه ندادیم» 🔸 «...هرآن چیزی که ترویج کند موسیقی را در کشور لااقل در شرایط کنونی اشکال دارد.حال اگر یک روزی به یک جایی رسیدیم که مطلقاً موسیقی در جامعه وجود نداشت؛ بعضی موسیقی‌دان‌های متعبد متدیّنی پرورش پیدا کردند که آنچه پخش می‌کنند. موسیقی غیرحرام است. موسیقی غیرلهوی است. بلکه مقرب الی الّله است؛ اگر به آنجا رسیديم. آن‌وقت بگوییم آموزشگاه هم تشکیل بدهند،نمایشگاه هم‌تشکیل بدهند. امروز آن‌طورها نیست،امروز وضع موسیقی در کشور وضع مطلوبی نیست. همچنان موسیقی لهوی مُضِلّ بر غیرلهوی غلبه دارد. بنابراین، در این شرایط،هر چیزی که ترویج کند این موسیقی را، به نظر ما جایز نیست». ✍️ کتاب غنا و موسیقی،انتشارات انقلاب اسلامی ص ۴۸۹ ➡️https://t.me/hokmrani_dini ➡️https://twitter.com/hokmrani_dini 🆔 @hokmrani_dini
هدایت شده از اندیشه تمدنی
✅ آرمان عاشورا؛ حكومت يا شهادت:تبيين نظريه عاشورايى علّامه عسكرى ✔️ عباسعلى مشكانى سبزواری / عبدالحسین مشکانی سبزواری 🔹چكيده مهم‏ترين مسائلى كه پيرامون قيام الهى سرور شهيدان عالم، وجود دارد برهه تاريخى، هدف و فلسفه آن و نيز نتايجى است كه از بطن اين قيام، درخت اسلام را بارور ساخته است. درباره هدف قيام اباعبداللّه‏الحسين دو رويكرد عمده وجود دارد. ديدگاه نخست، شهادت‏طلبى در راستاى اصلاح امت پيامبر را هدف آن حضرت مى‏داند و دومين ديدگاه، دست‏يابى به حكومت را هدف حضرتش مى‏شناسد. علّامه عسكرى با توجه به بحث كلامى علم امام، ديدگاه نخست را برگزيده و پس از ارائه ادلّه اثبات ادعا، به ويژه خطبه‏ها و نوشته‏هاى حضرت، به توجيه و توضيح ادلّه دومين ديدگاه پرداخته است. ايشان همچنين با نگاهى به شرايط اجتماعى زمان قيام، تشكيل حكومت توسط حضرتشان را ناممكن و يا بى‏تأثير معرفى مى‏كند. صالحى نجف‏آبادى نيز با نگاهى مستقل از مباحث كلامى، سعى دارد تا با مؤيداتى تاريخى به اثبات ديدگاه دوم پرداخته و تشكيل حكومت اسلامى را هدف امام حسين عليه‏السلام معرفى نمايد. با توجه به ادلّه ارائه‏شده دو ديدگاه و سنجش شرايط تاريخى قيام، نگارنده بر اين باور است كه نگاه نخستين صحيح بوده و ادلّه ارائه‏شده از سوى دومين نگرش همراه با كاستى‏هاى جدى است. 🔹كليدواژه‏ها: قيام عاشورا، علّامه عسكرى، صالحى نجف‏آبادى، حكومت‏خواهى، شهادت‏طلبى. 🔻لینک مطالعه مقاله👇  http://marifat.nashriyat.ir/node/2463
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
«خون خدا» در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان­‌پناه)  «قسمت اول» در میان دماء مقدس شهداء، خون­‌هایی که از انبیاء و ائمه معصومین علیهم­السلام بر زمین ریخته، جایگاه معنوی و وجودیِ متفاوتی از خون دیگر شهدا در تاریخ داشته­ است، و درمیان خون انبیا و اولیاء نیز، خون شهید کربلا حسین­‌بن­‌علی علیه­‌السلام به لحاظ وجودی و عرفانی یگانه بوده، و پیامدهای فرهنگی، دینی، و اخلاقیِ منحصر به فردی را بوجود آورده است. جایگاه وجودی خون انسان کامل و ویژگی­های برین و بی مثال آن برآمده از تقرّب انسان به خداوند است که موجب می­‌شود خونِ انسان کامل تعالی پیدا کند و بدان­سان تغییرات موثری را در انسان، جامعه، و تاریخ بوجود آورد. پرسش اصلی در این بحث نیز معطوف به نحوۀ تعالی خون انسان کامل و خدایی شدن آن خون (ثارالله) است تا معلوم گردد که آیا «ثارالله» و انتساب خون به خدا، تعبیری مجازی است یا عبارتی است حقیقی، و اگر انتساب خون به خدا، امری حقیقی و نه از سر مجاز می­‌باشد، آنگاه مفهوم و معنای آن در عرفان اسلامی چه می­‌تواند باشد و چگونه می­توان امری مادی و محدود مانند «خون» را به حقیقتی مطلق و فرامادی (خدا) نسبت داد؟ آنچه در این بحث خواهد آمد، نخست تفسیر مفهوم «ثارالله»، با تأکید بر بحث «قرب فرائض» و «قرب نوافل» در عرفان خواهد بود تا با استفاده از «قرب فرائض»، انتساب «خون» را به «خدا» به صورت حقیقی بیان کنیم و این نحوه از انتساب را موجب نقص و محدودیت در ناحیۀ خداوند ندانیم. پس از بیان اینکه تعبیر «ثارالله» متضمن نوعی ارتباط حقیقی («فنا» به مثابه «شدن») میان انسان کامل و خداوند است، به دو عنصر نهفتۀ دیگر در تعبیر «ثارالله» اشاره­ای خواهیم کرد و ارتباط «حماسه» و «رثاء» را با «خون» مورد بحث و تأمل قرار خواهیم داد. در خاتمه نیز سعی خواهیم کرد که به ابعاد عملی و کارکردهای معاصر چنین موضوعی به ظاهر انتزاعی بپردازیم و تضاد نظریۀ «خون خدا» را با تئوری سکولار «مرگ خدا» در دنیای امروز گوشزد نماییم.  @Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت دوم» بُعدِ معنوی و وجودی «ثارالله» رمز پاسخ به پرسش از «ثارالله» و حقیقی و یا تشرّفی بودن آن را باید در بحث «فنا» و مسئله «قرب نوافل و قرب فرائض» در عرفان جستجو کرد. آنچه در عرفان اسلامی به شکل یک اصل و قاعده وجود دارد این است که آدمی (سالک) هر میزان به خداوند متعال تقرب می­‌یابد، قیودات فردی­‌اش در قوس صعود کمتر می­‌شود تا آنجا که قید و حدی در وی باقی نمانده و او در خداوند فانی (نه معدوم) می­گردد،به­‌گونه­‌ای که کرده­‌ها و گفته­‌هایش به خداوند نسبت داده می­‌شود. به بیان دیگر، نوعی وحدت میان فرد تقرب یافته و حقیقت مقرب­الیه حاصل می­‌شود که احکام آن حقیقت متعالی تمامی ابعاد وجودی فرد تقرب یافته را فراگرفته و تمامی حدود و قیودات آن فرد مقرَّب به خداوند به مثابه امر مقرب­‌الیه منتسب می­گردد. نمونه­‌های چنین قیودات و احکام انسانی را که به خداوند نسبت داده شده، به­‌وفور در قرآن می­‌توان مشاهده کرد که درآن، مبارزه و جنگ انسان کامل، مورد بیعت قرار گرفتن انسان کامل، و یا اذیت و آزاری که بر انسان کامل عارض گشته، به خودِ خداوند نسبت داده شده است. آنچه اهمیت دارد، سطوح و درجات مختلف از تقرب و احکام متفاوت هر یک از این درجاتِ قُربی است. یک سطح  و یک درجه از تقرب سالک، نیل به «قرب نوافل» است که در آن حق مستور بوده و خلق ظاهر می­‌شود (سیر مُحبّی) ؛ و یک درجۀ دیگر که کامل­تر است، نیل به قرب فرائض می­باشد که در آن خلق مستور گشته و حق ظاهر می­‌شود (سیر محبوبی). و در درجۀ سوم که جامع­‌ترین است مقام جمع بین قُربین است (جمع سیرین) و در آن حق، هم ظاهر و هم مستور می­‌گردد همان­طور که خلق­‌الله نیز از یک جهت ظاهر و از جهت دیگر مستور می­‌شود. در مقام قرب فرائض و یا مقام جمع بین القربین، «دست» انسانِ مقرَّب، یدالله می­شود، «چشم» او عین الله می­گردد، و «خون» او ثارالله شده و حقیقتا به خود خدا منتسب می­شود. قرب نوافل و فرائض مربوط به مرحلۀ بَعد از فنای صفاتی و بَعد از مقام حق الیقینی در تعین ثانی است که از سفر دوم که در آن فرد سالک، بالله می­بیند و بالله عمل می­کند، آغاز می­شود. در این مرحله، وقتی عبد به قرب نوافل می­رسد حق در او مستور گشته و او بالله عمل می­کند (عبدِ ظاهر، و حقِ باطن). در چنین مقام قربی، کسی که می­شنود و یا می­بیند عبد است، لیکن عمل شنیدن و دیدنِ عبد از طریق حق تعالی انجام می­‌گیرد و خداوند چشم و گوش آن عبد سالکِ مقرَّب می­شود. بخش دومِ حدیث قدسی­‌ای که در کتب روایی شیعه و اهل سنت آمده است ناظر به چنین مضمونی است که می­‌فرماید: «و ما تقرب الی عبد بشیء احب الی مما افترضت علیه و إنه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه، فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها.» بنده­‌ای با چیزی محبوب­تر از آنچه که بر او فرض و واجب کرده­ام به من نزدیک نمی­‌شود. عبد با انجام نوافل پیوسته به سوی من نزدیک می­‌شود تا به مرحله­‌ای می­رسد که او را دوست می­‌دارم و چون دوستش داشتم، شنوایی او می­‌شوم که با آن می­‌شنود، بینایی او می­‌شوم که با آن می­‌بیند، زبان او می­‌شوم که با آن سخن می­‌گوید، دست او می­‌شوم که با آن قدرت خود را نشان می­‌دهد. این حدیث بدان معناست که خداوند جانشین قوای ادراکی و تحریکی و نیز اعضا و جوارح فرد مقرب می­‌شود که او (انسان مقرب) از آن طریق می­‌تواند درک کرده و یا عمل ­نماید. ابن عربی در بحث وحدت وجود به این روایات استناد کرده و به شرح آن می­پردازد و می­گوید: نزدیک­ترین قرب­ها که خداوند از آن خبر داده این است که خدا با هویت­‌اش همۀ قوا و اعضای عبد می­‌گردد. نزدیک­تر از این قرب وجود ندارد. زیرا عین عبد را با ارجاع ضمیر «ه» در سمعه و بصره و ولسانه و یده و رجله به عبد، اثبات کرده است و همین­طور این امر را ثابت کرده است که این عین، همان عبد نیست و عبد هویتی جز این قوا  ندارد زیرا این قوا جزو حدّ ذاتی او محسوب می­شوند، همان­طور که فرمود: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. پس صورت و معنی، هر دو از آن خداوند متعال است و او مالک کل است. و چون او عین کل است، پس در هستی غیر از او سبحانه، کسی نیست. اما در مقام قرب فرائض که یک مرتبه بالاتر از قرب نوافل است، عمل دیدن و شنیدن، کار خدا و  منتسب به خود خداست. در این مقام، حق، ظاهر می­شود و عبد، مستور. در قرب فرائض، خدا از طریق عبد می­بیند و می­شنود. در این مقام، انسان (انسان کامل) به مقام ولایت و خلیفه­‌اللهی می­رسد. در اینجا، خلق نیست که صفات حق را می­پوشاند بلکه این حق است که با صفات خلق ظاهر می­گردد. @Habibollah_Babai
حدیث لَمَّاأُسْرِی‏ بِالنَّبِی ص‏ قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ؟ قَالَ يَا مُحَمَّدُ! مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ، وَأَنَا أَسْرَعُ شَيْ‌ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‌ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ، وَأَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ، وَمَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَ‌إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ @atraf_man
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی (تقریری از بیان استاد یداله یزدان‌پناه) «قسمت سوم» در قرب نوافل و فرائض، بالله بودن (در ظاهر و باطن) شامل همۀ جهات فرد سالک (جنبه­‌های کمال و ضعف فرد سالک) می­‌شود به گونه­‌ای که حتی غضب انسان نیز به غضب خدا بدل می­گردد. نمونه این تبدل را می­توان در فرمایش پیامبر اکرم صلی­‌الله­‌علیه­‌وآله در بارۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله­‌علیها دید که فرمودند: غضب فاطمه، غضب خداست. این جمله بدان معناست که حضرت زهرا سلام­‌الله­‌علیها بحدّی حقانی گشته است که بُعد خلقیِ او مندکّ در حق گردیده است. با این همه، باید اضافه کرد که اگر گفته می­‌شود خداوند کار خود را از طریق عبد انجام می­‌دهد و برای دیدن و شنیدن به چنان عبد مقربی نیاز پیدا می­‌کند، نه به لحاظ کمال ذاتی حق که در آن خداوند هیچ نیاز به ماورای خود ندارد، بلکه به لحاظ کمال اسمایی حق­‌تعالی است. به بیان دیگر نیازِ حق­‌تعالی به اشیاء در قرب فرائض (که از طریق آنها فعل خود را ظاهر می­‌سازد)، به لحاظ کمال ذاتی نیست که درآن مرحله خداوند مطلقا نیازی ندارد، بلکه از جهت کمال اسمایی است که مقام کثرت خلقی است و درآن وجود اشیاء، لازم و ضروری است تا اسماء الهی در آن تجلی پیدا کنند. همین­طور نسبت احکام نقصی به خداوند در قرب فرائض، نه در مقام ذات باریتعالی که منزه از آن است، بلکه در جهت خلقی و اسمایی است. نمونه­ انتساب این احکام نقصی  به خداوند را می­توان در آیات و یا روایات ذیل نیز ملاحظه کرد:«من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره» (2:245)، «ان الذین یوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا والآخرة و اعدلهم عذابا مهینا» (33:57)، «فلما آسفونا انتقمنا منهم» (43:55)، و یا روایت قدسی که نقل گردیده است که «یعیر الله عزوجل عبدا من عباده یوم القیامه: عبدی، ما منعک اذا مرضت أن تعودنی؟ فیقول: سبحانک انت رب العباد لا تألم و لا تمرض! فیقول: مرض أخوک المؤمن فلم تعده، و عزتی و جلالی لو عدته لوجدتنی عنده». خداي عزوجل در روز قیامت بنده­ای از بندگان خود را مواخذه کرده و می­‌فرماید چه چیزی تو را مانع عیادت از من به هنگام بیماری گردید؟ عرض می­کند: خدایا تو منزهی از اینکه بیمار گردی و یا دردی بر تو عارض شود. خداوند می­فرماید: برادر مؤمن تو مریض شد و از او عیادت نکردی، و به عزت و جلالم سوگند اگر او را عیادت می­کردی مرا پیش او می­‌یافتی. این حکم لازمه سریان حق است که مختصات را قبول می­کند و صفات ذم و نقص را هم در مقام خلقی می­‌پذیرد. @Habibollah_Babai