از #پهپاد ایرانی تا چرخش در #ژئوپلتیک_آشوب!
بخش ۱
بسیاری گفته اند که غرب و در راس آن آمریکا منطقه جنوب غرب آسیا را به ژئوپلتیک آشوب بدل ساخته اند تا بتوانند از رهگذر آن اولا حضور نظامی و فروش سلاح خود را تامین و توجیه کنند و ثانیا بر منابع انرژی مسلط شده و پیچ اقتصاد را در دستان خود نگه دارند و در امتداد این دو بر مسئله امنیت مسلط و حاکم باشند.
آمریکا مقوله امنیت را به اهرمی در دست خود مبدل ساخته که بواسطه آن تمام ظرفیت ها را به سمت منافع خودش متمایل میسازد و هزینه ها را بر دوش دیگران وامیگذارد.
برجام در لایه اصلی و اصیل خود یعنی قرارداد امنیتی، اقتضائاتی را موجب میشد که امروزه در دنیای جمهوری اسلامی موثر نیست و تحولات منطقه و جهان آن اقتضائات و مولفه ها را تهی و بی اثر کرده است.
یکی از مهمترین حوادث بعد از قرارداد امنیتی برجام، جنگ روسیه و اکراین بود.
از دیگر سو فاصله بین کشورهای غربی با کشورهای آسیایی به بالاترین حد خود در قرن اخیر رسیده است و نقطه امید برای بازگشت نیز دیده نمیشود. نه در غرب و نه در شرق!
گویا تعارفات کنار رفته و جنگ پنهان و سرد به جنگ آشکار و داغ نزدیک میشود.
در این هنگامه خبر فروش پهپادهای ایرانی به روسیه به خبری داغ بدل گشته و تحلیل های متنوعی را متوجه نقش ایران در مسئله امنیت کرده است.
بنظر میرسد داغی خبر فروش پهپاد به روسیه نه از بابت تغییر شگرف در جنگ با اکراین و یا شکست ناتو باشد بلکه این خبر از جهت دیگر برای آمریکا و محور غربی حائز اهمیت است.
محور غرب با برساخت ژئوپلتیک آشوب در جنوب غرب آسیا و زنده نگه داشتن منازعات در آن بر حاکمیت خود بر مقوله امنیت و دور نگه داشتن سرزمین های غربی از ناامنی اصرار داشته اند اما اکنون با تغییر جغرافیای سیاسی جنگ از جنوب غرب آسیا به شرق اروپا، امنیت خود را در مخاطره میبیند.
در واقع زین پس غرب نزاع تمدنی خود با مسلمانان را بایست در مرزهای خود تجربه کند و نه در سرزمین های مسلمین.
ایجاد بلوک ضد غربی و ضد امنیت غرب بزرگترین تهدید برای آنها محسوب میشود و طبیعی است که در این بحبوحه فریادشان بلند شود خصوصا که زمستان سرد نیز نزدیک و نزدیک تر میشود!
طبیعی است که غرب در برابر نظم جدیدی که علیه اش شکل میگیرد ساکت نخواهد نشست و با حیله ای جدید دوباره صحنه نزاع را به سرزمین های مسلمین خواهد کشید و فشار را از شرق خود کم خواهد کرد، اما چگونه؟
دو احتمال بنظر نگارنده قوی تر است
۱. جنگ داخلی خصوصا در عراق (احتمال کم در لبنان)
۲. جنگ بین کشورها با سه گزینه
الف: ترکیه - سوریه،
ب: ترکیه - ایران،
ج: آذربایجان - ارمنستان
منظور از جنگ نوع فراگیر و همه جانبه آن است جنگی که مدت مدیدی طول بکشد.
صحنه منازعات داخلی عراق و لبنان به بالاترین سطح کشیده خواهد شد(اکنون نیز شرایط شیب تندی را نشان میدهد)
و منازعات بین کشورها نیز اوج خواهد گرفت؛ هر کدام از این دو سناریو شعله ور شود غرب میتواند وزن ناامنی از شرق خود را به آنجا منتقل کند و با لابی و معامله بر اوضاع شرق مسلط شود.
در این میان ما نیز بایست علاوه بر کمک به همگرایی بین کشورها و جناح های سیاسی داخلی کشورهای اسلامی، به کمک فزاینده به روسیه در برابر ناتو توجه بیش از پیش داشته باشیم تا بتوانیم چرخش از جنوب غرب آسیا به شرق اروپا را تقویت و خط اول نبرد را کیلومترها از سرزمین اصلی دور کنیم.
نظم جدید میتواند با کم ترین هزینه ها حاصل شود و با غفلت و تعارفات به نزاع خونین جدید و کم سابقه و غیر قابل کنترل بدل شود.
برادر کشی محتمل ترین نسخه غربی برای سرزمین های اسلامی است!
م.ص.صادقی
@atraf_man
#دیپلماسی چیست؟
"دیپلماسی هنر مرتبط ساختن عناصر قدرت ملی به موثرترین شکل آن با دسته از ویژگی های شرایط بین المللی است که به منافع ملی مرتبط میشود"
هانس مورگنتا
@atraf_man
#مسئله_بودگی_حجاب_و_ریشه_های_آن
بخش ۱: پروژه مدرن سازی
مقدمه: این نقد به مناسبت نقد خانم سارا شریعتی و بازنشر آن توسط صفحه اینستا استاد حکیمی و در خلال مباحثه با دوستان نگارش شد:
سرمایه داری با مسئله عریانگری و ابتذال اخلاقی گره خورده است و این دو، دو روی یک سکه اند!
این دو زمینه ساز یکدیگرند و همدیگر را میسازند.
کجا فقرا و طبقه محروم اهل بدحجابی و عریانگری و ابتذال اخلاقی بوده اند!
مگر نه این است که هرچه طمع و آز و ثروت انباشته و بی تقوا بود، ابتذال و ارتجاع و توحش و حیوانیت نیز رشد و نمو دارد؟
اگر اهل تفکر جامعه ما این ها هستند و اینها به جامعه خوراک فکری میدهند پس این جامعه باید از این هم بدتر بشود
نه اقتصاد و معیشتش درست میشود و نه اخلاقش!
من قائلم که مسئله حجاب از حدود ۱۰۰ سال پیش، مسئله جامعه ایرانی بوده است (و البته غرب نیز دارای این مسئله بوده و تجویزاتی داشته و به انقلاب جنسی منجر شده است)
در ایران قدیم (قاجار به قبل) حجاب مسئله نبوده است و جامعه سنتی با یک نظریه واحد (تز) اداره میشده و اساسا رقیبی وجود نداشته است. جامعه در همه اقشار و اقوام و ادیان خود از حجاب استفاده میکرده است و پوشش سنتی حاکم بر جامعه بوده است اما از زمان مدرن سازی جامعه ایرانی (آنتی تز) تبدیل به مسئله شده است (رضا خان و ممنوعیت حجاب، کلاه پهلوی و ممنوعیت لباس روحانیت و ... تا عریانگری و اباحه گری پهلوی دوم) و جامعه را در برابر مدرن سازی مستبدانه قرار داده است.
با انقلاب اسلامی (سنتز) حجاب به یک تقاطع و نقطه تلاقی رسیده است و تبدیل به یک مسئله در برابر فکر غربی و مدرن سازی فرهنگی - هویتی شده است.
پس میشود گفت که این مسئله اساسا تالیفی و برآمده از متن دین و انقلاب است نه برساخته تبلیغات جدید امروزین.
حجاب نقطه تلاقی دو نظریه در صحنه اجتماع است و امروزه به هر دلیلی مسئله جامعه ایرانی است
با بی اعتنایی و عدم ارائه تفسیر و بیان نو، ما مسئله را کمرنگ و بی اثر نکردیم بلکه زمینه و زمانه را بدست نظریه رقیب داده ایم.
کتاب رسائل حجابیه که اقای جعفریان گردآوری کرده اند خود دلیلی بر مسئله بودگی است
تهاجم فرهنگی و مدرن سازی جامعه ایرانی در عرصه فرهنگی اجتماعی مبتنی بر بی حجابی با هدف از بین بردن عفت و حیاست؛
منفذ تهی سازی و کاویدن دین جامعه از راه تقلیل حیا و عفت با پنجره ای به نام حجاب شناخته میشود. (حجاب مرد و زن)
@atraf_man
#مسئله_بودگی_حجاب_و_ریشه_های_آن
بخش۲: از جامعه قانع به جامعه طماع
تغییر وضعیت از جامعه قانع به جامعه طماع
بدحجابی معلول تغییر وضعیت کلی و کلان جامعه است جامعه در سطح دولت، کارگزاران و مردم .
مردم در سه سطح اشراف و طبقه متوسط و فقرا
جملگی تغییر وضعیت داده اند. روح آنها از تعادل خارج شده و جامعه قناعت گرای سالهای گذشته به جامعه طمع ورز تبدیل شده است.
البته در گذشته نیز اشراف و طبقه حاکم که بسیار محدود و معدود بودند نیز طماع بودند اما به دلیل فاصله بسیار زیاد جامعه با نهاد حاکمیت رذیله اخلاقی کمتر سرریز در جامعه میشد اما بعد از انقلاب به دلیل بسط نهاد حاکمیت و گسترش افعال حاکمیت در جامعه و اثرگذاری طرفینی اشرافی گری و تمایل به زیاده خواهی و خروج روح قناعت گر و جایگزینی روح طمع ورز هر دو سوی قدرت طماع شده اند.
دولت در خرج هایش به قناعت فکر نمی کند معمولا و کارگزاران قناعت را با جایگاه خود در تضاد میبینند. هر دو در مسابقه ی جمع آوری و تکاثر شرکت جسته اند و از هم پیشی می گیرند.
طمع ورزی در سطح متوسط جامعه برای رسیدن به قله لذت ها و بهره مندی حداکثری از امکانات و نعمات تبدیل به هدف غایی جامعه متوسط شده. برای بهره بردن مرزی نمی شناسد و با هجمه و زور و فشار خواسته هایش را تحمیل میکند و زیر بار طمع ورزی اش عرف هایی را برساخت میکند. و اینگونه سیره طمع ورزی در جامعه تبدیل به الگو، روش و چارچوب حیات و سبک زندگی میشود.
طمع ورزی ساحت های زندگی را بی استثنا زیر بار خود میآورد و در معماری، تبلیغات، هنر، ورزش، خوردن و خوابیدن، پوشاک، برگزاری مراسمات و آئین های دینی و ملی و محلی، کار و درس و خانواده و صدها مسئله دیگر خود را نشان میدهد. اینگونه میشود که چارچوب فکری کودکان جامعه در وضعیت طمع ورزی حاکم شکل میگیرد و اساسا نقطه مقابل، آنتی تز و غیریت دیگری برای اکثریت جامعه تصور نمیشود.
زندگی لاکچری، سفرها؛ شاسی بلند، موبایل، کیف و کفش و لباس برند، مبل و تلوزیون و وسائل خانه برند و تجملاتی جملگی نمادهای وضعیت طمع ورزی میشوند.
این مفهوم دائما از تمام مجاری ممکن پمپاژ شده و قلب و چشم و گوش و عقل انسان ها را تسخیر میکند
بیشتر و بهتر! این دو در همه پدیده ها و لوازم زندگی بشر تحت طمع تکرار میشوند.
طمع ورزی بیماری بزرگ و مزمن و بدخیمی است که عوارض متعدد و بزرگ و کوچکی دارد. بدحجابی و بدپوششی و عقب نشینی از حدود الهی در نفس و جان انسان های جامعه از عوارض طبیعی وضعیت بیماری طمع ورزی است.
باید فکری برای علت که طمع ورزی است بکنیم تا معلول ها خود به خود منتفی بشوند.
پ.ن: جامعه قانع اهل محرم و رمضان است. شهید میدهد و جانباز میشود اما خود را بدهکار میداند
@atraf_man
#مسئله_بودگی_حجاب_و_ریشه_های_آن
بخش ۳: صورت مسئله چیست؟
جامعه ایرانی در گذر از تز حجاب در عصر سنت و قدیم (تنها نظریه) به آنتی تز بی حجابی در دوره مدرن سازی پهلوی به سنتز جمهوری اسلامی با شعار اسقلال آزادی رسید
اسلامیت نظام مردم سالار خواست سنتز در ۵۷ است
در همان ابتدا هم رهبر انقلاب امام پای احکام اجتماعی ایستاد و حجاب را قانونی و شرابخانه و فاحشه خانه ها را تعطیل کرد و نماز جمعه و غیره که مظاهر و نماد و شعایر اسلامی بودند را ترویج و بلند کردند.
نه فقط مسئله حجاب هر حکم از حدود الهی که بعد اجتماعی دارد یک وجه التزام عملی و قلبی از سوی افراد دارد و یک وجه الزام از سوی حاکمیت و شارع
اصلا حدود و تعزیرات فلسفه اش همین است و منصب قضا و منصب حاکم برای انجام همین ها تشریع شده است
حالا جامعه اسلامی با افتی و بیماری با عنوان بد پوششی تا طیف عریانگری مواجه است
از بدحجابی و شل حجابی فرهنگی تا بی حجابی و بدن نمایی سیاسی به مثابه مبارزه سیاسی
جامعه (حتی شل حجاب ها ) و اخلاق مداران و خانواده محورها از این طیف تند و تیز احساس خطر میکنند و کانون خانواده ها را معرض تهدید می بینند.
و طبیعتا حاکمیت وطیفه خودش را مقابله با آنها لااقل در سطح تند و تیزها میبینه و در کنار کارهای فرهنگی اجمالی که داره به مقابله قهری با آن هم برخواسته (از ابتدای انقلاب هم بوده)
نکته بعدی و وجهه دیگر ماجرا تنزل اخلاقی جامعه در کلیتش است و طمع ورزی جای قناعت را گرفته و تبرج و مسابقه جاری در جامعه است و تشویق به مصرف گرایی است که در معماری و تبلیعات و آموزش و عیره هم دیده میشه و در شهوترانی و غیره خودش را نشان میده .
جامعه غربی هم همین مسیر را رفته و نسبت به گذشته خودش کم حیاتر و کم عفت تر شده
نهایت اینکه امروز با چالشی مواجه هستیم که از سویی با هویت سیاسی اسلامی گره خورده ( که شاید لازم باشه تفکیک بشه و تفکیک شده هست)
از سویی هویت دیتی ماست وزیر بنای اخلاق جامعه و زیر بنای دینداری ماست
نهاد خانواده در معرض خطر است
و از دیگر سو میبینیم که تا امروز سدی که از فرهنگ و تبلیغ و آموزش و ... و مواد حقوقی و غلبه قضایی و قهری تهیه کرده ایم نتوانسته است در برابر این شیب بدحجابی درست عمل کند و وضعیت بدحجابی در نمودار رشد مثبت و فزاینده داشته است
تجویزات مطرح
چه باید کرد؟ چه عللی باید دستخوش تغییر قرار بگیرند تا این معلول منتفی یا کاهشی شود؟
آیا باید رها کرد و اقتصاد را درست کرد تا حجاب خودش درست شود؟ مگر در غرب شده یا در شرق. انسان تحت نفس اماره لیفجر امامه است
فردای اختیاری شدن چه خواهد شد؟ وضع بهتر میشود یا بدتر؟
برخی متدینین از اینکه هزینه میدهند ناراحت هستند.
ترک امربه معروف و نهی از منکر چه عواقبی دارد!
چگونه بین مبارز سیاسی با انقلاب و اسلام با یک فرد بدپوشش اما معتقد به دین و انقلاب و نظام فرق بگذاریم؟
اگر اختیاری شد و همجنس گرایی و عریانگری مطالبه شد چه کنیم؟
دو قطبی هایی که در جامعه متولد میشود و زاویه نگاه هایی که نسبت به همدیگر سو ظن پیدا می کنند و قلب هایی که از هم فاصله میگیرند را چه کنیم؟
اگر امروز از قوه قهریه استفاده نکردیم و افرادی حد را بیشتر گذراندند چه؟ آنجا استفاده از قوه قهریه را بدهیم؟ بهتر نیست با مناسب سازی قوه قهریه نگذاریم به آن نقطه برسیم؟
برخی میگویند که نمیشود با زور مقاصد اسلامی را محقق ساخت! پس جهاد و حدود و تعزیر و نهی از منکر یدی و غیره چیست؟
مصلحت چیست و در این تزاحمات چه باید کرد؟
@atraf_man
هدایت شده از اندیشکده حکمرانی دینی
🔰علت ممنوعیتِ نمایش برخی ابزار و آلات موسیقی در تلویزیون
💠رهبر معظم انقلاب علت ممنوعیت نشان دادن ساز و ابزارهای موسیقی در تلویزیون را در جلسه ۳۳۰ درس خارج چنین توضیح دادهاند:
🔸«...یک سوال دیگری از ما پرسیدند که این سوال را هنرمندها هم زمانی که اینجا با من ملاقات داشتند، پرسیدند که چرا شما اجازه نمیدهید که در تلویزیون ابزارهای موسیقی نشان داده بشود؟ آنجا یک نفر بالاخره #سنتور دارد میزند مثلا؛ ویالون دارد میزند. صدایش به گوش میآید؛ آقا شما نمایش ابزارش را اجازه نمیدهید.
این را ما از سالها پیش ممنوع کردیم. چرا؟ علتش همین است،این تَهَتُّک است،نفس نشان دادن این آلات در سیمای مرکز عمومی کشور که همه میبینند،خود این، نزدیک کردن مردم به این فضای رواج و غلبه این اشیا در جامعه است. این را ما از مذاق شرع به کلی دور میبينيم. لذاست که آن را اجازه ندادیم»
🔸 «...هرآن چیزی که ترویج کند موسیقی را در کشور لااقل در شرایط کنونی اشکال دارد.حال اگر یک روزی به یک جایی رسیدیم که مطلقاً موسیقی #حرام در جامعه وجود نداشت؛ بعضی موسیقیدانهای #مسلمان متعبد متدیّنی پرورش پیدا کردند که آنچه پخش میکنند. موسیقی غیرحرام است. موسیقی غیرلهوی است. بلکه مقرب الی الّله است؛ اگر به آنجا رسیديم. آنوقت بگوییم آموزشگاه هم تشکیل بدهند،نمایشگاه همتشکیل بدهند.
امروز آنطورها نیست،امروز وضع موسیقی در کشور وضع مطلوبی نیست. همچنان موسیقی لهوی مُضِلّ بر #موسیقی غیرلهوی غلبه دارد.
بنابراین، در این شرایط،هر چیزی که ترویج کند این موسیقی را، به نظر ما جایز نیست».
✍️ کتاب غنا و موسیقی،انتشارات انقلاب اسلامی ص ۴۸۹
#حکمرانی_دینی
➡️https://t.me/hokmrani_dini
➡️https://twitter.com/hokmrani_dini
🆔 @hokmrani_dini
هدایت شده از اندیشه تمدنی
✅ آرمان عاشورا؛ حكومت يا شهادت:تبيين نظريه عاشورايى علّامه عسكرى
✔️ عباسعلى مشكانى سبزواری / عبدالحسین مشکانی سبزواری
🔹چكيده
مهمترين مسائلى كه پيرامون قيام الهى سرور شهيدان عالم، وجود دارد برهه تاريخى، هدف و فلسفه آن و نيز نتايجى است كه از بطن اين قيام، درخت اسلام را بارور ساخته است. درباره هدف قيام اباعبداللّهالحسين دو رويكرد عمده وجود دارد. ديدگاه نخست، شهادتطلبى در راستاى اصلاح امت پيامبر را هدف آن حضرت مىداند و دومين ديدگاه، دستيابى به حكومت را هدف حضرتش مىشناسد. علّامه عسكرى با توجه به بحث كلامى علم امام، ديدگاه نخست را برگزيده و پس از ارائه ادلّه اثبات ادعا، به ويژه خطبهها و نوشتههاى حضرت، به توجيه و توضيح ادلّه دومين ديدگاه پرداخته است. ايشان همچنين با نگاهى به شرايط اجتماعى زمان قيام، تشكيل حكومت توسط حضرتشان را ناممكن و يا بىتأثير معرفى مىكند. صالحى نجفآبادى نيز با نگاهى مستقل از مباحث كلامى، سعى دارد تا با مؤيداتى تاريخى به اثبات ديدگاه دوم پرداخته و تشكيل حكومت اسلامى را هدف امام حسين عليهالسلام معرفى نمايد. با توجه به ادلّه ارائهشده دو ديدگاه و سنجش شرايط تاريخى قيام، نگارنده بر اين باور است كه نگاه نخستين صحيح بوده و ادلّه ارائهشده از سوى دومين نگرش همراه با كاستىهاى جدى است.
🔹كليدواژهها: قيام عاشورا، علّامه عسكرى، صالحى نجفآبادى، حكومتخواهى، شهادتطلبى.
🔻لینک مطالعه مقاله👇
http://marifat.nashriyat.ir/node/2463
هدایت شده از حبیباله بابائی
«خون خدا» در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت اول»
در میان دماء مقدس شهداء، خونهایی که از انبیاء و ائمه معصومین علیهمالسلام بر زمین ریخته، جایگاه معنوی و وجودیِ متفاوتی از خون دیگر شهدا در تاریخ داشته است، و درمیان خون انبیا و اولیاء نیز، خون شهید کربلا حسینبنعلی علیهالسلام به لحاظ وجودی و عرفانی یگانه بوده، و پیامدهای فرهنگی، دینی، و اخلاقیِ منحصر به فردی را بوجود آورده است. جایگاه وجودی خون انسان کامل و ویژگیهای برین و بی مثال آن برآمده از تقرّب انسان به خداوند است که موجب میشود خونِ انسان کامل تعالی پیدا کند و بدانسان تغییرات موثری را در انسان، جامعه، و تاریخ بوجود آورد.
پرسش اصلی در این بحث نیز معطوف به نحوۀ تعالی خون انسان کامل و خدایی شدن آن خون (ثارالله) است تا معلوم گردد که آیا «ثارالله» و انتساب خون به خدا، تعبیری مجازی است یا عبارتی است حقیقی، و اگر انتساب خون به خدا، امری حقیقی و نه از سر مجاز میباشد، آنگاه مفهوم و معنای آن در عرفان اسلامی چه میتواند باشد و چگونه میتوان امری مادی و محدود مانند «خون» را به حقیقتی مطلق و فرامادی (خدا) نسبت داد؟ آنچه در این بحث خواهد آمد، نخست تفسیر مفهوم «ثارالله»، با تأکید بر بحث «قرب فرائض» و «قرب نوافل» در عرفان خواهد بود تا با استفاده از «قرب فرائض»، انتساب «خون» را به «خدا» به صورت حقیقی بیان کنیم و این نحوه از انتساب را موجب نقص و محدودیت در ناحیۀ خداوند ندانیم. پس از بیان اینکه تعبیر «ثارالله» متضمن نوعی ارتباط حقیقی («فنا» به مثابه «شدن») میان انسان کامل و خداوند است، به دو عنصر نهفتۀ دیگر در تعبیر «ثارالله» اشارهای خواهیم کرد و ارتباط «حماسه» و «رثاء» را با «خون» مورد بحث و تأمل قرار خواهیم داد. در خاتمه نیز سعی خواهیم کرد که به ابعاد عملی و کارکردهای معاصر چنین موضوعی به ظاهر انتزاعی بپردازیم و تضاد نظریۀ «خون خدا» را با تئوری سکولار «مرگ خدا» در دنیای امروز گوشزد نماییم.
@Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت دوم»
بُعدِ معنوی و وجودی «ثارالله»
رمز پاسخ به پرسش از «ثارالله» و حقیقی و یا تشرّفی بودن آن را باید در بحث «فنا» و مسئله «قرب نوافل و قرب فرائض» در عرفان جستجو کرد. آنچه در عرفان اسلامی به شکل یک اصل و قاعده وجود دارد این است که آدمی (سالک) هر میزان به خداوند متعال تقرب مییابد، قیودات فردیاش در قوس صعود کمتر میشود تا آنجا که قید و حدی در وی باقی نمانده و او در خداوند فانی (نه معدوم) میگردد،بهگونهای که کردهها و گفتههایش به خداوند نسبت داده میشود. به بیان دیگر، نوعی وحدت میان فرد تقرب یافته و حقیقت مقربالیه حاصل میشود که احکام آن حقیقت متعالی تمامی ابعاد وجودی فرد تقرب یافته را فراگرفته و تمامی حدود و قیودات آن فرد مقرَّب به خداوند به مثابه امر مقربالیه منتسب میگردد. نمونههای چنین قیودات و احکام انسانی را که به خداوند نسبت داده شده، بهوفور در قرآن میتوان مشاهده کرد که درآن، مبارزه و جنگ انسان کامل، مورد بیعت قرار گرفتن انسان کامل، و یا اذیت و آزاری که بر انسان کامل عارض گشته، به خودِ خداوند نسبت داده شده است.
آنچه اهمیت دارد، سطوح و درجات مختلف از تقرب و احکام متفاوت هر یک از این درجاتِ قُربی است. یک سطح و یک درجه از تقرب سالک، نیل به «قرب نوافل» است که در آن حق مستور بوده و خلق ظاهر میشود (سیر مُحبّی) ؛ و یک درجۀ دیگر که کاملتر است، نیل به قرب فرائض میباشد که در آن خلق مستور گشته و حق ظاهر میشود (سیر محبوبی). و در درجۀ سوم که جامعترین است مقام جمع بین قُربین است (جمع سیرین) و در آن حق، هم ظاهر و هم مستور میگردد همانطور که خلقالله نیز از یک جهت ظاهر و از جهت دیگر مستور میشود. در مقام قرب فرائض و یا مقام جمع بین القربین، «دست» انسانِ مقرَّب، یدالله میشود، «چشم» او عین الله میگردد، و «خون» او ثارالله شده و حقیقتا به خود خدا منتسب میشود.
قرب نوافل و فرائض مربوط به مرحلۀ بَعد از فنای صفاتی و بَعد از مقام حق الیقینی در تعین ثانی است که از سفر دوم که در آن فرد سالک، بالله میبیند و بالله عمل میکند، آغاز میشود. در این مرحله، وقتی عبد به قرب نوافل میرسد حق در او مستور گشته و او بالله عمل میکند (عبدِ ظاهر، و حقِ باطن). در چنین مقام قربی، کسی که میشنود و یا میبیند عبد است، لیکن عمل شنیدن و دیدنِ عبد از طریق حق تعالی انجام میگیرد و خداوند چشم و گوش آن عبد سالکِ مقرَّب میشود. بخش دومِ حدیث قدسیای که در کتب روایی شیعه و اهل سنت آمده است ناظر به چنین مضمونی است که میفرماید: «و ما تقرب الی عبد بشیء احب الی مما افترضت علیه و إنه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه، فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها.» بندهای با چیزی محبوبتر از آنچه که بر او فرض و واجب کردهام به من نزدیک نمیشود. عبد با انجام نوافل پیوسته به سوی من نزدیک میشود تا به مرحلهای میرسد که او را دوست میدارم و چون دوستش داشتم، شنوایی او میشوم که با آن میشنود، بینایی او میشوم که با آن میبیند، زبان او میشوم که با آن سخن میگوید، دست او میشوم که با آن قدرت خود را نشان میدهد.
این حدیث بدان معناست که خداوند جانشین قوای ادراکی و تحریکی و نیز اعضا و جوارح فرد مقرب میشود که او (انسان مقرب) از آن طریق میتواند درک کرده و یا عمل نماید. ابن عربی در بحث وحدت وجود به این روایات استناد کرده و به شرح آن میپردازد و میگوید:
نزدیکترین قربها که خداوند از آن خبر داده این است که خدا با هویتاش همۀ قوا و اعضای عبد میگردد. نزدیکتر از این قرب وجود ندارد. زیرا عین عبد را با ارجاع ضمیر «ه» در سمعه و بصره و ولسانه و یده و رجله به عبد، اثبات کرده است و همینطور این امر را ثابت کرده است که این عین، همان عبد نیست و عبد هویتی جز این قوا ندارد زیرا این قوا جزو حدّ ذاتی او محسوب میشوند، همانطور که فرمود: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. پس صورت و معنی، هر دو از آن خداوند متعال است و او مالک کل است. و چون او عین کل است، پس در هستی غیر از او سبحانه، کسی نیست.
اما در مقام قرب فرائض که یک مرتبه بالاتر از قرب نوافل است، عمل دیدن و شنیدن، کار خدا و منتسب به خود خداست. در این مقام، حق، ظاهر میشود و عبد، مستور. در قرب فرائض، خدا از طریق عبد میبیند و میشنود. در این مقام، انسان (انسان کامل) به مقام ولایت و خلیفهاللهی میرسد. در اینجا، خلق نیست که صفات حق را میپوشاند بلکه این حق است که با صفات خلق ظاهر میگردد.
@Habibollah_Babai
حدیث #قرب_نوافل
لَمَّاأُسْرِی بِالنَّبِی ص قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ؟ قَالَ يَا مُحَمَّدُ! مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ، وَأَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ، وَأَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ، وَمَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ
@atraf_man
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت سوم»
در قرب نوافل و فرائض، بالله بودن (در ظاهر و باطن) شامل همۀ جهات فرد سالک (جنبههای کمال و ضعف فرد سالک) میشود به گونهای که حتی غضب انسان نیز به غضب خدا بدل میگردد. نمونه این تبدل را میتوان در فرمایش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در بارۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام اللهعلیها دید که فرمودند: غضب فاطمه، غضب خداست. این جمله بدان معناست که حضرت زهرا سلاماللهعلیها بحدّی حقانی گشته است که بُعد خلقیِ او مندکّ در حق گردیده است.
با این همه، باید اضافه کرد که اگر گفته میشود خداوند کار خود را از طریق عبد انجام میدهد و برای دیدن و شنیدن به چنان عبد مقربی نیاز پیدا میکند، نه به لحاظ کمال ذاتی حق که در آن خداوند هیچ نیاز به ماورای خود ندارد، بلکه به لحاظ کمال اسمایی حقتعالی است. به بیان دیگر نیازِ حقتعالی به اشیاء در قرب فرائض (که از طریق آنها فعل خود را ظاهر میسازد)، به لحاظ کمال ذاتی نیست که درآن مرحله خداوند مطلقا نیازی ندارد، بلکه از جهت کمال اسمایی است که مقام کثرت خلقی است و درآن وجود اشیاء، لازم و ضروری است تا اسماء الهی در آن تجلی پیدا کنند.
همینطور نسبت احکام نقصی به خداوند در قرب فرائض، نه در مقام ذات باریتعالی که منزه از آن است، بلکه در جهت خلقی و اسمایی است. نمونه انتساب این احکام نقصی به خداوند را میتوان در آیات و یا روایات ذیل نیز ملاحظه کرد:«من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره» (2:245)، «ان الذین یوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا والآخرة و اعدلهم عذابا مهینا» (33:57)، «فلما آسفونا انتقمنا منهم» (43:55)، و یا روایت قدسی که نقل گردیده است که «یعیر الله عزوجل عبدا من عباده یوم القیامه: عبدی، ما منعک اذا مرضت أن تعودنی؟ فیقول: سبحانک انت رب العباد لا تألم و لا تمرض! فیقول: مرض أخوک المؤمن فلم تعده، و عزتی و جلالی لو عدته لوجدتنی عنده». خداي عزوجل در روز قیامت بندهای از بندگان خود را مواخذه کرده و میفرماید چه چیزی تو را مانع عیادت از من به هنگام بیماری گردید؟ عرض میکند: خدایا تو منزهی از اینکه بیمار گردی و یا دردی بر تو عارض شود. خداوند میفرماید: برادر مؤمن تو مریض شد و از او عیادت نکردی، و به عزت و جلالم سوگند اگر او را عیادت میکردی مرا پیش او مییافتی. این حکم لازمه سریان حق است که مختصات را قبول میکند و صفات ذم و نقص را هم در مقام خلقی میپذیرد.
@Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت چهارم»
در مقام قرب نوافل و بعد در قرب فرائض و مقام جمع قربین، اساسا صفات ذم و نقصی در ناحیۀ فرد مقرَّب باقی نمیماند که خداوند آن را قبول بکند. آنچه در حقیقت رخ میدهد صعود و تعالی فرد مقرَّب است که در قوس صعود، قیوداتش کم شده و ضعفهایش برطرف میشود و همه ابعاد و شئوونش در حقتعالی فانی میشود و با فنای در حق، همۀ کثراتِ وجودیاش در حق سکنی مییابد (منعدم نمیشود) و آنگاه همه صفات انسانی (اعم از صفات کمالی و ابعاد نقصی) به خداوند نسبت داده میشود.
اکنون که تأثیر تقرّب در تسری احکام عبد بر حقتعالی معلوم گردید، میتوان معنای ثارالله و نحوۀ انتساب خون انسان کامل به خداوند را درک نمود. روشن است که انتساب خون انسان کامل به خدا (خون خدا) ضرورتا محدود به یک فرد نیست و قابلیت تحقق و تبلور در افراد متعدد را دارد و بلکه مصادیق آن در میان ائمۀ معصومین متعدد بوده، در روایات و زیارات شیعی هم عنوان ثارالله علاوه بر امام حسین علیهالسلام، در مورد امیرمومنان علی علیهالسلام نیز بکار رفته است.
اما در پاسخ به اینکه چرا اطلاق «ثارالله» در مورد امام حسین علیه السلام برجستهتر شده، در حالی که امام علی علیه السلام نیز آغشته به خون خدا بوده است، میتوان گفت که چون نحوۀ شهادت امام حسین علیهالسلام از جهاتی منحصر به فرد بوده و نظیر آنگونه از شهادت در مورد هیچ یک از ائمۀ شهید تکرار نشده است، تجلی خون خدا در کربلا منحصر به فرد بوده است و از همینرو آثار این خون، در آسمان و زمین کربلا در روز عاشورا هویدا شد، که شبیه آن را در تاریخ دیگر شهدا نمیتوان پیدا کرد. اینکه به تواتر گفته شده است که در روز شهادت امام حسین علیهالسلام باران خون بارید و اینکه در آن روز هر سنگی را که بلند میکردند خون تازه زیر آن مییافتند، و حوادث خارقالعادهای که در طبیعت در آن روز پیدا شد، همه نشان از این دارد که خون خدا (به قرب فرائض) که در صحنۀ عاشورا تجلی یافت با خون خدایی که در شهادت دیگر ائمه علیهم السلام تبلور یافت تفاوت داشته است. براساس همین تفاوتهاست که آیۀ «و فدیناه بذبح عظیم» (37:107) در روایات بر امام حسین علیهالسلام تطبیق گردیده و از شهادت آن امام به ذبح عظیم یاد شده است. براین پایه، میتوان انبوهی از تعبیرهایی را که در روایات در مورد امامحسین علیهالسلام، روز عاشورا و زمین کربلا آمده، تبیین کرد، مانند: اینکه به امام حسین علیهالسلام «سید الشهداء من الاولین و الاخرین فی الدنیا و الاخره» اطلاق گردیده است، یا اینکه زمین کربلا بالاتر از زمین کعبه دانسته شده است، و اینکه مصیبت امام حسین علیهالسلام مصیبی بینظیر قلمداد شده است. همه اینها بر جایگاه متفاوت آن حضرت و ارزشِ خاص کربلا نسبت به دیگر نقاط مقدس روی زمین دلالت میکند.
@Habibollah_Babai