هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت دوم»
بُعدِ معنوی و وجودی «ثارالله»
رمز پاسخ به پرسش از «ثارالله» و حقیقی و یا تشرّفی بودن آن را باید در بحث «فنا» و مسئله «قرب نوافل و قرب فرائض» در عرفان جستجو کرد. آنچه در عرفان اسلامی به شکل یک اصل و قاعده وجود دارد این است که آدمی (سالک) هر میزان به خداوند متعال تقرب مییابد، قیودات فردیاش در قوس صعود کمتر میشود تا آنجا که قید و حدی در وی باقی نمانده و او در خداوند فانی (نه معدوم) میگردد،بهگونهای که کردهها و گفتههایش به خداوند نسبت داده میشود. به بیان دیگر، نوعی وحدت میان فرد تقرب یافته و حقیقت مقربالیه حاصل میشود که احکام آن حقیقت متعالی تمامی ابعاد وجودی فرد تقرب یافته را فراگرفته و تمامی حدود و قیودات آن فرد مقرَّب به خداوند به مثابه امر مقربالیه منتسب میگردد. نمونههای چنین قیودات و احکام انسانی را که به خداوند نسبت داده شده، بهوفور در قرآن میتوان مشاهده کرد که درآن، مبارزه و جنگ انسان کامل، مورد بیعت قرار گرفتن انسان کامل، و یا اذیت و آزاری که بر انسان کامل عارض گشته، به خودِ خداوند نسبت داده شده است.
آنچه اهمیت دارد، سطوح و درجات مختلف از تقرب و احکام متفاوت هر یک از این درجاتِ قُربی است. یک سطح و یک درجه از تقرب سالک، نیل به «قرب نوافل» است که در آن حق مستور بوده و خلق ظاهر میشود (سیر مُحبّی) ؛ و یک درجۀ دیگر که کاملتر است، نیل به قرب فرائض میباشد که در آن خلق مستور گشته و حق ظاهر میشود (سیر محبوبی). و در درجۀ سوم که جامعترین است مقام جمع بین قُربین است (جمع سیرین) و در آن حق، هم ظاهر و هم مستور میگردد همانطور که خلقالله نیز از یک جهت ظاهر و از جهت دیگر مستور میشود. در مقام قرب فرائض و یا مقام جمع بین القربین، «دست» انسانِ مقرَّب، یدالله میشود، «چشم» او عین الله میگردد، و «خون» او ثارالله شده و حقیقتا به خود خدا منتسب میشود.
قرب نوافل و فرائض مربوط به مرحلۀ بَعد از فنای صفاتی و بَعد از مقام حق الیقینی در تعین ثانی است که از سفر دوم که در آن فرد سالک، بالله میبیند و بالله عمل میکند، آغاز میشود. در این مرحله، وقتی عبد به قرب نوافل میرسد حق در او مستور گشته و او بالله عمل میکند (عبدِ ظاهر، و حقِ باطن). در چنین مقام قربی، کسی که میشنود و یا میبیند عبد است، لیکن عمل شنیدن و دیدنِ عبد از طریق حق تعالی انجام میگیرد و خداوند چشم و گوش آن عبد سالکِ مقرَّب میشود. بخش دومِ حدیث قدسیای که در کتب روایی شیعه و اهل سنت آمده است ناظر به چنین مضمونی است که میفرماید: «و ما تقرب الی عبد بشیء احب الی مما افترضت علیه و إنه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه، فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها.» بندهای با چیزی محبوبتر از آنچه که بر او فرض و واجب کردهام به من نزدیک نمیشود. عبد با انجام نوافل پیوسته به سوی من نزدیک میشود تا به مرحلهای میرسد که او را دوست میدارم و چون دوستش داشتم، شنوایی او میشوم که با آن میشنود، بینایی او میشوم که با آن میبیند، زبان او میشوم که با آن سخن میگوید، دست او میشوم که با آن قدرت خود را نشان میدهد.
این حدیث بدان معناست که خداوند جانشین قوای ادراکی و تحریکی و نیز اعضا و جوارح فرد مقرب میشود که او (انسان مقرب) از آن طریق میتواند درک کرده و یا عمل نماید. ابن عربی در بحث وحدت وجود به این روایات استناد کرده و به شرح آن میپردازد و میگوید:
نزدیکترین قربها که خداوند از آن خبر داده این است که خدا با هویتاش همۀ قوا و اعضای عبد میگردد. نزدیکتر از این قرب وجود ندارد. زیرا عین عبد را با ارجاع ضمیر «ه» در سمعه و بصره و ولسانه و یده و رجله به عبد، اثبات کرده است و همینطور این امر را ثابت کرده است که این عین، همان عبد نیست و عبد هویتی جز این قوا ندارد زیرا این قوا جزو حدّ ذاتی او محسوب میشوند، همانطور که فرمود: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. پس صورت و معنی، هر دو از آن خداوند متعال است و او مالک کل است. و چون او عین کل است، پس در هستی غیر از او سبحانه، کسی نیست.
اما در مقام قرب فرائض که یک مرتبه بالاتر از قرب نوافل است، عمل دیدن و شنیدن، کار خدا و منتسب به خود خداست. در این مقام، حق، ظاهر میشود و عبد، مستور. در قرب فرائض، خدا از طریق عبد میبیند و میشنود. در این مقام، انسان (انسان کامل) به مقام ولایت و خلیفهاللهی میرسد. در اینجا، خلق نیست که صفات حق را میپوشاند بلکه این حق است که با صفات خلق ظاهر میگردد.
@Habibollah_Babai
حدیث #قرب_نوافل
لَمَّاأُسْرِی بِالنَّبِی ص قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ؟ قَالَ يَا مُحَمَّدُ! مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ، وَأَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ، وَأَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ، وَمَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ
@atraf_man
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت سوم»
در قرب نوافل و فرائض، بالله بودن (در ظاهر و باطن) شامل همۀ جهات فرد سالک (جنبههای کمال و ضعف فرد سالک) میشود به گونهای که حتی غضب انسان نیز به غضب خدا بدل میگردد. نمونه این تبدل را میتوان در فرمایش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در بارۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام اللهعلیها دید که فرمودند: غضب فاطمه، غضب خداست. این جمله بدان معناست که حضرت زهرا سلاماللهعلیها بحدّی حقانی گشته است که بُعد خلقیِ او مندکّ در حق گردیده است.
با این همه، باید اضافه کرد که اگر گفته میشود خداوند کار خود را از طریق عبد انجام میدهد و برای دیدن و شنیدن به چنان عبد مقربی نیاز پیدا میکند، نه به لحاظ کمال ذاتی حق که در آن خداوند هیچ نیاز به ماورای خود ندارد، بلکه به لحاظ کمال اسمایی حقتعالی است. به بیان دیگر نیازِ حقتعالی به اشیاء در قرب فرائض (که از طریق آنها فعل خود را ظاهر میسازد)، به لحاظ کمال ذاتی نیست که درآن مرحله خداوند مطلقا نیازی ندارد، بلکه از جهت کمال اسمایی است که مقام کثرت خلقی است و درآن وجود اشیاء، لازم و ضروری است تا اسماء الهی در آن تجلی پیدا کنند.
همینطور نسبت احکام نقصی به خداوند در قرب فرائض، نه در مقام ذات باریتعالی که منزه از آن است، بلکه در جهت خلقی و اسمایی است. نمونه انتساب این احکام نقصی به خداوند را میتوان در آیات و یا روایات ذیل نیز ملاحظه کرد:«من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره» (2:245)، «ان الذین یوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا والآخرة و اعدلهم عذابا مهینا» (33:57)، «فلما آسفونا انتقمنا منهم» (43:55)، و یا روایت قدسی که نقل گردیده است که «یعیر الله عزوجل عبدا من عباده یوم القیامه: عبدی، ما منعک اذا مرضت أن تعودنی؟ فیقول: سبحانک انت رب العباد لا تألم و لا تمرض! فیقول: مرض أخوک المؤمن فلم تعده، و عزتی و جلالی لو عدته لوجدتنی عنده». خداي عزوجل در روز قیامت بندهای از بندگان خود را مواخذه کرده و میفرماید چه چیزی تو را مانع عیادت از من به هنگام بیماری گردید؟ عرض میکند: خدایا تو منزهی از اینکه بیمار گردی و یا دردی بر تو عارض شود. خداوند میفرماید: برادر مؤمن تو مریض شد و از او عیادت نکردی، و به عزت و جلالم سوگند اگر او را عیادت میکردی مرا پیش او مییافتی. این حکم لازمه سریان حق است که مختصات را قبول میکند و صفات ذم و نقص را هم در مقام خلقی میپذیرد.
@Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت چهارم»
در مقام قرب نوافل و بعد در قرب فرائض و مقام جمع قربین، اساسا صفات ذم و نقصی در ناحیۀ فرد مقرَّب باقی نمیماند که خداوند آن را قبول بکند. آنچه در حقیقت رخ میدهد صعود و تعالی فرد مقرَّب است که در قوس صعود، قیوداتش کم شده و ضعفهایش برطرف میشود و همه ابعاد و شئوونش در حقتعالی فانی میشود و با فنای در حق، همۀ کثراتِ وجودیاش در حق سکنی مییابد (منعدم نمیشود) و آنگاه همه صفات انسانی (اعم از صفات کمالی و ابعاد نقصی) به خداوند نسبت داده میشود.
اکنون که تأثیر تقرّب در تسری احکام عبد بر حقتعالی معلوم گردید، میتوان معنای ثارالله و نحوۀ انتساب خون انسان کامل به خداوند را درک نمود. روشن است که انتساب خون انسان کامل به خدا (خون خدا) ضرورتا محدود به یک فرد نیست و قابلیت تحقق و تبلور در افراد متعدد را دارد و بلکه مصادیق آن در میان ائمۀ معصومین متعدد بوده، در روایات و زیارات شیعی هم عنوان ثارالله علاوه بر امام حسین علیهالسلام، در مورد امیرمومنان علی علیهالسلام نیز بکار رفته است.
اما در پاسخ به اینکه چرا اطلاق «ثارالله» در مورد امام حسین علیه السلام برجستهتر شده، در حالی که امام علی علیه السلام نیز آغشته به خون خدا بوده است، میتوان گفت که چون نحوۀ شهادت امام حسین علیهالسلام از جهاتی منحصر به فرد بوده و نظیر آنگونه از شهادت در مورد هیچ یک از ائمۀ شهید تکرار نشده است، تجلی خون خدا در کربلا منحصر به فرد بوده است و از همینرو آثار این خون، در آسمان و زمین کربلا در روز عاشورا هویدا شد، که شبیه آن را در تاریخ دیگر شهدا نمیتوان پیدا کرد. اینکه به تواتر گفته شده است که در روز شهادت امام حسین علیهالسلام باران خون بارید و اینکه در آن روز هر سنگی را که بلند میکردند خون تازه زیر آن مییافتند، و حوادث خارقالعادهای که در طبیعت در آن روز پیدا شد، همه نشان از این دارد که خون خدا (به قرب فرائض) که در صحنۀ عاشورا تجلی یافت با خون خدایی که در شهادت دیگر ائمه علیهم السلام تبلور یافت تفاوت داشته است. براساس همین تفاوتهاست که آیۀ «و فدیناه بذبح عظیم» (37:107) در روایات بر امام حسین علیهالسلام تطبیق گردیده و از شهادت آن امام به ذبح عظیم یاد شده است. براین پایه، میتوان انبوهی از تعبیرهایی را که در روایات در مورد امامحسین علیهالسلام، روز عاشورا و زمین کربلا آمده، تبیین کرد، مانند: اینکه به امام حسین علیهالسلام «سید الشهداء من الاولین و الاخرین فی الدنیا و الاخره» اطلاق گردیده است، یا اینکه زمین کربلا بالاتر از زمین کعبه دانسته شده است، و اینکه مصیبت امام حسین علیهالسلام مصیبی بینظیر قلمداد شده است. همه اینها بر جایگاه متفاوت آن حضرت و ارزشِ خاص کربلا نسبت به دیگر نقاط مقدس روی زمین دلالت میکند.
@Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
(تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه)
«قسمت پنجم»
حقیقی بودن ثارالله و اینکه خون حقیقتا منتسب به خدا باشد، آثار و احکامی دارد از جمله اینکه: الف) خداوند از این خون حمایت میکند و نمیگذارد خون منتسب به خودش پایمال گردد؛ ب) همانطور که این خون به موجب انتساب به خدا کل تاریخ را رنگین و متأثر میکند، انتقام چنین خون نیز امری تاریخی خواهد بود و تمام تاریخ را از خود متأثر خواهد ساخت؛ ج). منتقم این خون، انسانی عادی نخواهد بود، بلکه منتقم اصلی ولیّ خدا خواهد بود که بتواند دست انتقام الهی را از آستین درآورده و از خون مقدس و نابحق ریختۀ ثارالله انتقام بگیرد.
@Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه
قسمت ششم: بُعد اجتماعی و حماسی در «ثارالله»
مولفۀ مهم دیگری که در «ثارالله» وجود دارد، نوعی از اقدام، حرکت، و شور در «ثار» است. ثارالله، علاوه بر اینکه متضمن حقیقت معنوی و وجودی سید الشهداء علیهالسلام است، بیانگر مرتبۀ ولایت امام حسین علیهالسلام است که در آن مرتبه، ایشان نه تنها به ساحت قرب الهی نزدیک شده و با آن متحد میگردد (به نحو قرب فرائض)، بلکه در سایۀ کمالات معنوی، شأن و منزلت اجتماعی و دنیوی هم پیدا میکند (خلافت و شأن حکومتی) که با آن میتواند اقدام به مقاتله کند. سرّ و خاستگاه اقدام به مقاتله در انبیاء و در ائمه علیهم السلام همان ولایت در مراتب بالاتر است که آن مرتبه در برخی از انبیاء و رسل اساسا وجود ندارد. این مرتبه از ولایت که در آن ولایت بر خون و ناموس دیگران وجود دارد، تنها در برخی از رسل اولوالعزم وجود دارد که علاوه بر نبی بودن، رسول هستند، و علاوه بر رسول بودن، شأن «ولایت»، «امامت»، و «خلافت بالسیف» را دارند.
این مقام به لحاظ عرفانی، نشان از کمال ولایت دارد. یعنی مقام ولایت آن قدر باید بالا باشد که بتوان جان و ناموس مردم را به دست آن سپرد. اساسا خلیفۀ بالسیف بودن (مانند آنچه که در مورد حضرت داوود علیهالسلام آمده است، آیۀ26 از سورۀ ص)، مجوز اقدام و ظهور اجتماعی است. این اقدام اجتماعی از دل امامت و اندیشۀ تقرب حاصل میشود. به دیگر بیان، وقتی تقرب کاملتر میشود، ساحتهای اجتماعی نیز از آن تقرب وجود متأثر میشوند. در حقیقت امامت در معنای اصیلاش که شامل خلافت بالسیف میشود، نوعی از بندگی نهایی است و این بندگی وقتی جنبه اجتماعی یافته و به شکل قیام و مبارزه و در نهایت شهادت ظاهر میشود، تبدیل به ثارالله میشود. این شأن اجتماعی، که نه یک امری دنیوی، بلکه امری است الهی («منت کبری» در آیه 20-17 و 26 سوره صاد) که انسان در مرحلۀ نهایی از کمال خویش بدان مزین گشته و مظهر اسم جامع الله میشود و از ناحیۀ خداوند خلافت در امور اجتماعی و سیاسی پیدا میکند. در این مرحله، او میتواند علاوه بر شأن رسالت، صاحب اقدام گشته و با آن در امور دنیوی و جان و مال مردم البته به اذن الله و به حکم خدا و به طریقۀ خدایی تصرف نماید.
براین اساس، «ثارالله» متضمن چنین مرحله از ولایت به نحو امامت است که امام با برخورداری از آن حماسه میسازد و در برابر دشمنان دست به مقاتله میزند. این مرحله از ولایت الهی که در آن ولیّ خدا علاوه بر سلوک معنوی، «ولایت بر اقدام» در این جهان پیدا میکند، قابل تطبیق بر سفر سوم و چهارم از اسفار اربعۀ سالک است که در سفر سوم، فردِ سالک از حق به سوی خلق بازمیگردد و سیر در عالم جبروت، ملکوت، و ناسوت میکند و سپس در سفر چهارم از خلق به خلق و البته در معیت با حق، سیر میکند. در این سفر اخیر(چهارم)، سالک آثار و لوازم خلق را مشاهده میکند، به سود و زیان دنیویِ خلق الله آگاهی پیدا میکند، و بر اسباب سعادت و شقاوت اطلاع مییابد، البته اینجا که اقدام به مقاتله از سوی امام، به موجب آنکه به اذن الله و به حکم خداست، متضمن نوعی از رحمت الهی خواهد بود.
@Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه
قسمت هفتم:
خون خدا آنگاه که بر زمین ریخت، به موجب ابعاد حماسی و شورآفریناش، حماسهساز میشود و در قیامهای سیاسی و اجتماعی اثر میگذارد که نمونههای این حماسه را میتوان در قیامهای بعد از عاشورا مشاهده کرد مانند قیام زید بن علی در سال 122، قیام یحیی بن زید در سال 125، و بعد قیام محمد نفس زکیه در بغداد در 145 هـ ق و ابراهیم بن عبدالله در شام در 145 هـ ق؛ قیام حسین بن علی مشهور به «شهید فخ» در سال 169 هـ ق، و قیام محمد بن ابراهیم در سال 199 و بعد قیام یحیی بن عمر بن الحسین در سال 249 هـ ق، که معطوف به حادثۀ کربلا بودند و گاه از شعارها و شیوههای امام در کربلا هم استفاده میکردند.
شایان ذکر است که در میان قیامهای بعد از عاشورا، دو «قیام توابین» و «قیام مختار» به لحاظ نزدیکی تاریخیِ آن با قیام امام حسین علیه السلام متفاوت از قیامهای دیگر هستند و حماسهای هم که بوجود آوردند از بقیه متفاوت بودند. حماسهای که توابین بوجود آوردند، حماسهای ایمانی و شهادت طلبانهٔ صد نفر از بزرگان کوفه بود که همه آنها بالاتفاق عرب و بیشتر از شصت سال داشتند. این عامل سنی که دلیلی بر بلوغ فکری و مذهبی و رفتاری آنان است، در شکلگیری حماسۀ خاص توابین بسیار اهمیت دارد. حماسه و انسجام حاصل از آن میان صد نفر و اصحاب سه هزار نفری آنها (که از شانزده هزار به چهار هزار و بعد به سه هزار تقلیل یافته)، هم به لحاظ اینکه آنها ترکیبی از قبائل جنوبی (از یمن) و قبائل شمالی و مرکزی عربستان (از مضر) بودند، هم به لحاظ سن و سال رهبرانشان (سلیمان صرد خزاعی، و المسیب بن نجبه الفزاری، عبدالله بن سعد بن نوفل الازدی، عبدالله بن وال التیمی و رفاعه بن شداد البجلی)، و هم به جهت خلوص جمعیشان (که اکثر آنان وصیت کردند تا همۀ دارایی خود را به صورت صدقات در اختیار مسلمین قرار دهند) در انجام توبهای خونین و شهادت طلبانه بی نظیر بوده است. چنین حماسۀ شورانگیز و معنوی در انجام توبهای جمعی و تاریخی که در طول تاریخ اسلام امری یگانه بوده و در هیچیک از مراحل تاریخ اسلام و حوادث بعد از عاشورا مانندی نداشته است، از پیامدهای ویژۀ خون خدا در کربلا بود.
همین حماسه را هم تا حدی میتوان در قیام مختار به گونهای دیگر مشاهده کرد که در آن اعراب و موالی با شعار «یا لثارت الحسین» شور اجتماعی بوجود آوردند. هرچند مشروعیت و مقبولیت قیام مختار از سوی امام معصوم (امام سجاد علیه السلام)، محل اختلاف است، لیکن بیشتر حامیان مختار از خون امام حسین علیه السلام الهام گرفتند تا اختلافات تاریخی عرب و عجم، ایرانی و عربی را در پرتو شعار خونین حسین علیه السلام فراموش کرده و برای خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کرده و حماسه بسازند.
@Habibollah_Babai
چگونه است؟
چگونه شناخت حسین ع سخت و شمر آسان است! در حالیکه حسین ع بدون یار و ناصر، غریب و فرید بود و شمر با ۳۰ هزار نفر به مصاف آمده بود؟
آقا رضا را دوست داریم اما این فرمایش دقیق نیست
دشمن شناسی کم از ولی شناسی ندارد.
امروزه جهان طرفدار شمر هستند و اهل غزه تنها و غریب!
امام صادق علیه السلام فرمود. ان بنی امیه اطلقوا تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الکفر!
روایت عجیبی است. تعلیم کفر و دشمن شناسی ممنوع بود
اصلا جبهه حق و باطل در تقابل و صف بندی معین و مشخص می شوند
و الا همج رعاع میشویم
@atraf_man
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه
قسمت هشتم:
بُعد رثاء و عزاء در «ثارالله»
اصولا خون بویژه آنجایی که به ناحق ریخته شود و بخصوص آنجایی که این خون متعلق به فردی نجیب و عزیز باشد، خود موجب غم و اندوه میشود. این غم و اندوه هم در فرد مقرَّب (انسان کامل) بوجود میآید و هم در ناحیۀ انسانهایی که این حادثه غمبار را یاد کرده و از یاد آن غمگین میشوند. همین غم و اندوه که برخاسته از نوعی از ظلم و تعدی به حریم خدا و مقربان (به قرب فرائض) اوست، هم برای فرد مقربی که خونش بر زمین میریزد کارکرد سلوکی دارد، و هم برای کسانی که از یاد آن غمگین میشوند اثرات عرفانی داشته، موجب سلوک، معرفت، و معنویتشان میشود.
این غم و اندوهی که از خون به ناحق ریخته عارض میشود، به موجب وجودی و عارفانه بودناش نه تنها ضعفآور نیست، بلکه نوعی از شور و شوق روحی و عرفانی به دنبال میآورد و با ناراحتیهای معمولی بسیار فرق میکند. در واقع، جنبۀ وجودی و اثباتی که در خون خدا نهفته است، به غم و اندوه حاصل از آن معنا میبخشد که به کلی با اندوههای انسانیِ برآمده از نیستیها و نداشتنها بسیار فرق میکند.
شایان ذکر است که به موجب ظرفیت روحی و روانیای که در بُعد رثاء در «ثارالله» وجود دارد و به موجب آنکه مردم نوعا از طریق امور عاطفی، فرهنگی را قبول و یا رد میکنند، بُعد رثاء و عزاء همواره بیشترین تأثیر را در نهادینه کردن اندیشۀ ولایت، تقرب، و شور اجتماعی در فرهنگ عمومی داشته و در فراگیر شدن آن سهم شایانی ایفا کرده است.
@Habibollah_Babai
هدایت شده از حبیباله بابائی
خون خدا در عرفان اسلامی
تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه
قسمت آخر: نتیجهگیری (الهیات خون خدا در برابر الهیات مرگ خدا)
در نخستین نگاه، تأمل در معنای «ثارالله» و تفسیر عرفانی از آن، تلاشی صرفا تئوریک به نظر میآید، لیکن، در نگاهی دیگر، سخن از نحوۀ ارتباط میان حقتعالی و انسان کامل در مقام قرب نوافل و فرائض، کاری است معطوف به عمل در همین دنیا و ایجاد ارتباط با خداوند در زندگی اجتماعی و اینجهانی. هرچند انسان کامل در مسیر سلوک و تقرباش به خداوند، تعالی یافته و به مقام فنا و بقاء بعد از فنا دست مییابد، لیکن این تعالی بدان معنا نیست که او با فانی شدن در خداوند، از دسترس مردم و از زندگی دنیوی دور گشته و امکان ارتباطِ دنیوی با او ناممکن میشود، بلکه فانی و باقی شدن در حقتعالی، زمینه برای ارتباطی نو و البته عمیق با مردمِ دنیا فراهم میگردد. اساسا بدون چنین تقربی، امکانی برای ارتباطی اصیل و عمیق میان انسان کامل و خداوند، و بین خداوند و خلق او وجود ندارد. بدینسان، خونِ خدا و انتساب حقیقی خون به خدا، هرگز به معنای مرگ و حذف خدا از زندگی نیست (آنچنانکه در تئوری «مرگ خدا» در غرب مطرح است)، بلکه انتساب «ثار» به خداوند در تقرب به قرب فرائض و مقام قربین، نوعی از بسط خداوند در زندگی دنیوی و احیای آن در حیات زمینی است. برخلاف تئوری «مرگ خدا» که در آن خدای متجلی در عیسی مسیح کشته میشود و با کشته شدن او خدا از صحنۀ زندگی منفک میگردد (و به اصطلاح نیچه میمیرد) و در پی مرگ خدا، انسان نیز دچار مرگ و نیستی میشود، در اندیشه عرفانی و تئوری «ثارالله»، با مرگ و شهادت کسی مانند حسین بن علی، خدای او به میان مردم بازمیگردد، در بین آنها شور ایجاد میکند و به جامعۀ مرده و انسانهای افسرده، حیات و نشاطی دوباره میبخشد.
نکتۀ مهم اینکه، کارکردهای حاصل از قرب فرائض به تناسب جوارح مختلف انسان کامل تفاوت پیدا میکند. گاه ممکن است این تقرب در «چشم» انسان کامل تبلور یافته و «عین الله» گردد، گاه ممکن است این تقرب در «دست» آن ولی خدا ظاهر شده و «یدالله» تجلی یابد، و گاهی هم ممکن است خداوند در حالات روحی و روانی انسان کامل مانند غضب یا خرسندی او ظهور یابد. بی شک، عین، ید، غضب و غیره، هرکدام در مقام قرب فرائض، آثار حقانی خواهند داشت، لیکن همۀ آن آثار و لوازم یکسان نخواهند بود. «عینالله» بودن اقتضائاتی دارد که متفاوت است از «یدالله» بودن. همینطور «یدالله» بودن لوازمی متفاوت از «غضبالله» و یا «رحمتالله» دارد. حال، «ثارالله» بودن نیز اقتضائاتی منحصر به فرد دارد که متفاوت است از احکام و لوازم عینالله، یدالله و یا غیرتالله. در «ثارالله» نوعی از رثاء نهفته است که در «عینالله» چنین رثائی وجود ندارد. همینطور در «ثارالله» نوعی از شور و ثوره وجود دارد که در «یدالله» آن را نمیتوان یافت. همین جهات خاص در «ثارالله»، خون خدا را به لحاظ فرهنگی و تمدنی اهمیت بیشتری میبخشد و نقش اجتماعی آن را در مقایسه با دیگر امور منتسب به خداوند بیشتر میکند.
@Habibollah_Babai
همانطور که دهه ۶۰ منافقانی که توبه نکردند و اعلان محاربه با نظام کردند به حکم #بغی اعدام شدند، این خرفتِ منافقِ توبه ناپذیر هم باید اعدام شود
#میریزید
@atraf_man
#هادی_مطر از که دستور گرفته بود؟
این سوالی است که مطبوعات و رسانه ها به دنبال کشف آن و اثرش بر برجام و حوادث منطقه هستند!
اما هادی نشان داده است که او به یک وظیفه شرعی اش عمل کرده است و از جا و فرد خاصی دستور نگرفته!
توسط دوست ایرانی اش از استاد اصغر طاهرزاده سوال کرده و راهنمایی خواسته و در گفتگو با دوستش میگوید خدایی که به #امام_علی علیه السلام کمک کرد که در خیبر را از جا بکند میتواند به او کمک کند که از بادی گاردها عبور کند!
هادی در عمق آمریکا آن زمان که شهروند آنجاست با پروفایل حضرت آقا به حکم #امام و #آقا عمل میکند. این قدرت فرهنگی و نفوذ منطق و عقلانیت انقلاب است است که آن را نگه داشته.
روی دیگری از این مسئله که فی الواقع حد نصابی از یاران و دوستان #انقلاب که بارش را به دوش میکشند در جغرافیای جهان پراکنده اند و رویش ها پنهان تر از ریزش ها اما مستحکم تر و عریق ترند.
#سلمان_رشدی
@atraf_man