یک دفعه دشمن با پهپاد شلیک کرد.
تازه متوجه شدیم که رو به رومون هستن و هنوز پشت سرمون نفوذ نکردن.
داشتیم به راحتی نیروها رو عقب می کشیدیم. علی گاهی تیربار رو به کمکیش میداد و به حمل مجروح ها کمک می کرد. تا برانکارد رو حمل می کرد، صدای کمک تیربارچیش در می اومد.
علی آقا...!! علی آقا..... خسته شدم.
می رفت و تیربار رو می گرفت و شروع به تیراندازی می کرد.
تونسته بود خط رو خوب نگه داره.
ما هم نیرو ها رو به خروجی روستا کشونده بودیم.
هاشم (شهید دهقانی نیا) هنوز تو مرکز روستا حدود 300 متری از ما جلو بود و داشت خمپاره می زد.
ساعت 7 صبح شده بود.
علی هم 15 متری از من فاصله داشت به یکباره از روی خاکریز غلت خورد و اومد پایین.
یکی از بچه ها نزدیک علی بود.
گفتم: ببین علی چش شد؟!
با خودم گفتم: حتما تیر خورد.
بلافاصله نگا کرد گفت: علی شهید شده.
شهید #علی_آقایی
@bashohada_313
•⏳🌸•
با اینکه مادرش بودم ولی او الگو و
مادر من بود(:🥺♥️
روزی نبود از مدرسه برگرده و دست
من رو نبوسه!
همیشه میگفت:
درس خوندن مثل نماز برام واجبه!
امام زمان"عج"یار بیسواد میخواد
چیکار⁉️
راضیه جز صداقت، تلـاش و پاکی
چیزی نبود . .👀♥️🖐🏻
↵مـٰادرشهیده🌿
•.
🔮¦⇢ #شھیده_راضیه_کشاورز
🔮¦⇢ #جهاد_علمی🌼
┄┅━━♥️━━┅┄
@bashohada_313
آرزوی نابودی اسرائیل با ما بزرگ شده؛
امـــا با مــــا به گــــور نخــــواهد رفــــت . .
- حاجحسینیکتا
@bashohada_313
••|🌿🕊|••
کوچکترازآنمکهکسیرانصیحتکنم!
اماهمهرابهصداقت...
محبتوپرهیزگاری دعوتمیکنم...
ومیخواهمفریبمالدنیارانخورید
کهاینمالفناپذیراست.
#شهیدسعیدعلیزاده
•「اللّٰهُمَّعَجـِّلْلِوَلِیِّڪْالْـفَرَج」•
@bashohada_313
⚡️حاضرم این اعتقادم را روی کفنام بنویسند!
⚡️تا میتونید از این افشاها بکنید!
✍ رضا امیرخانی نویسنده کتاب«جانستان کابلستان»:
🔻️سال ۸۸ سفری به افغانستان داشتم که بعضی قسمتهاش رو در کتاب «جانستان کابلستان» نوشتم؛ در اون سفر دیداری با یکی از مشاوران حامد کرزی و یکی از مشاوران وزیر خارجه وقت افغانستان داشتم.
️از هر دری سخنی شد تا بحث به مراسم ۹ ربیع و لعن بزرگان اهلسنت رسید. من هی سعی میکردم با دیدگاه وحدت اسلامی حرف بزنم، اما هر چی میگفتم مشاور کرزی یه فیلم بلوتوثشده توی گوشیش نشون میداد از مجالس لعنی که فلان سخنران معروف در اون صحبت میکرد. دیدم قبول نمیکنند.
️گفتم براتون خاطرهای تعریف میکنم: «مدتی پیش که در یک مراسمی نزد رهبر انقلاب بودم، بعد از مراسم سوالی از ایشون داشتم و ایستاده بودم تا نوبتم بشه. یک حاجی بازاری متدین به آقا گفت: از موقعی که شما برگزاری مجالس ۹ ربیع رو ممنوع کردید، خودم دم در خونه میایستم و هر گوشی و... که مردم دارن میگیرم ازشون و نمیذارم هیچ فیلمی از مجلس بیرون بره.
آقا گفت: «این که من لعن بزرگان اهلسنت رو ممنوع کردم، به خاطر عواقب اینطوریش نیست! این اعتقاد قلبی منه و حاضرم این اعتقاد رو روی کفنام بنویسن!»*
️وقتی این خاطره رو برای اون دو مشاور نقل کردم، مشاور کرزی گفت: وقتی رفتی ایران به خامنهای بگو «یک مرید به مریدان تو افزوده شد!»
من چندی بعد در دیداری با رهبری این رو تعریف کردم و گفتم من افشای سرّ کردم. آقا فرمودند: «تا میتونید از این افشاها بکنید!»
@bashohada_313
هدایت شده از ⚘ کتابستان معرفت ⚘
.
مومنین گرامی!
با توجه به نزديك بودن سال تحصيلي جديد به عشقِ سیدالشهدا عليه السلام، برای خرید #لوازم_التحریر براي دانش آموزان خانواده هاي كم بضاعت همت كنيم
تهیه و خرید لوازم التحریر برای کودکان نیازمند، به نیتِ ظهور و سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💳شماره کارت↶
➠ 5892101507281968
↜به نام سیدمهدی حسینی
ان شالله با #کمکهای_مالی، #صدقات و #نذورات خود در گره گشایی از مشکلاتِ خانوادههای نیازمند، کمک حال باشید
@ketabestanmarefat
کاش این چهار جنایت
در پروندهات ثبت نشده بود،
تا همه دنیا برای آزادیات
فریاد زده و گریبان چاک میکردند!
✍🏻محسن انبیائی
@bashohada_313
1.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جبران نمیشوی حتی به گریه های عمیق😔💔
@bashohada_313
مادر شهید:
یک شب حضرت زهرا (س) به خوابم آمد و گفت، «سعید فرزند من است!»
با تعجب پرسیدم «اما سعید که سید نیست؟!»
حضرت جواب دادند، «ما خیلی از سیدها را فرزند خودمان نمیدانیم؛ اما سعید فرزند من است!»
پس از خواب، از سعید که از جبهه آمده بود پرسیدم «شما چطوری به این مقام رسیدی؟»
گفت«فقط خلوص... هرکاری میکنید، فقط رضایت خدا را در نظر بگیرید خدا هم پاداش با ارزشی به شما میدهد.»
مادرشهید بعد از شهادت:
قبل از کرونا قسمت شد مشرف شدیم مشهد؛ یک شب در عالم رویا دیدم سعید پشت سر امام رضا(ع) ایستاده.
امام فرمودند: من و مادرم حضرت زهرا(س) به ایشان اذن دادهایم هر کس بر سر مزارش برود، حاجتش را بدهد؛ مگر اینکه به مصلحتش نباشد.
مزار شهید در گلستان شهدای اصفهان
@bashohada_313
#یاامامرضا
خادم حرم می گفت: یکی از دوستانم مدیرعامل یکی از بانکهای کشور بود، او از خادمین افتخاری حرم بود و هر چند وقت یک بار به مشهد میآمد و چند ساعتی ویلچر سالمندان را جابجا میکرد.
ایشان میگفت: یک بار پیرزنی همراه با دختر جوانی وارد شدند، پیرزن را سوار کردم و برای زیارت کنار ضریح بردم. وقتی برگشتیم به من گفت میتوانی یک بار دیگر مرا کنار ضریح ببری؟ گفتم چیزی جا گذاشتید؟
گفت نه میخواهم یک مطلب دیگری به امام رضا بگویم.
گفتم خانم از همین جا بگویید.
بعد پرسیدم جسارتاً میتوانم بپرسم به امام رضا چه گفتید؟
گفت دخترم جهیزیه ندارد و مشکل مالی داریم.
گفتم: مادرجان، چقدر احتیاج دارید؟
گفت فلان مبلغ
برگهای برداشتم و برای مسئول شعبه آن شهرستان نوشتم که به حامل نامه فلان قدر وام بدهید و اقساطش را از بنده که مدیرعامل هستم کم کنید.
پیرزن فکر کرد با او شوخی میکنم. گفتم ببرید انشالله به عنایت امام رضا کارتان حل میشود.
چند روز بعد، مسئول شعبه شهرستان زنگ زد و گفت: آقای دکتر، شما این نامه را نوشتید؟ گفتم بله، همین امروز وام را بدهید. قسطهایش را من پرداخت میکنم.
گفت گوشی، این پیرزن با شما کار دارد.
گوشی را گرفت و با گریه گفت: پسرم دستت درد نکنه، من اومدم پیش آقا که وام برایم جور کند، فکر نمیکردم که امام رضا رئیس همه بانکیها را بفرستد تا ویلچر مرا ببرد و مشکلم را حل کند! امام رضا فدات بشم.
📙یک تکه از بهشت
@bashohada_313