eitaa logo
⚘ خاطرات شهدا ⚘
1.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
162 ویدیو
0 فایل
با شهدا و راه و رسم شهدا تا ظهور امام زمان(عج) ارتباط با ادمین : @smh66313
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیشه جمع بست. ولی خب آرررررررره😏
کاش این چهار جنایت در پرونده‌ات ثبت نشده بود، تا همه دنیا برای آزادی‌ات فریاد زده و گریبان چاک می‌کردند! ✍🏻محسن انبیائی @bashohada_313
1.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جبران‌ نمی‌شوی حتی به گریه های عمیق😔💔 @bashohada_313
مادر شهید: یک شب حضرت زهرا (س) به خوابم آمد و گفت، «سعید فرزند من است!» با تعجب پرسیدم «اما سعید که سید نیست؟!» حضرت جواب دادند، «ما خیلی از سید‌ها را فرزند خودمان نمی‌دانیم؛ اما سعید فرزند من است!» پس از خواب، از سعید که از جبهه آمده بود پرسیدم «شما چطوری به این مقام رسیدی؟» گفت«فقط خلوص... هرکاری می‌کنید، فقط رضایت خدا را در نظر بگیرید خدا هم پاداش با ارزشی به شما می‌دهد.» مادرشهید بعد از شهادت: قبل از کرونا قسمت شد مشرف شدیم مشهد؛ یک شب در عالم رویا دیدم سعید پشت سر امام رضا(ع) ایستاده‌. امام فرمودند: من و مادرم حضرت زهرا(س) به ایشان اذن داده‌ایم هر کس بر سر مزارش برود، حاجتش را بدهد؛ مگر اینکه به مصلحتش نباشد. مزار شهید در گلستان شهدای اصفهان ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌@bashohada_313
خادم حرم می گفت: یکی از دوستانم مدیرعامل یکی از بانک‌های کشور بود، او از خادمین افتخاری حرم بود و هر چند وقت یک بار به مشهد می‌آمد و چند ساعتی ویلچر سالمندان را جابجا می‌کرد. ایشان می‌گفت: یک بار پیرزنی همراه با دختر جوانی وارد شدند، پیرزن را سوار کردم و برای زیارت کنار ضریح بردم. وقتی برگشتیم به من گفت می‌توانی یک بار دیگر مرا کنار ضریح ببری؟ گفتم چیزی جا گذاشتید؟ گفت نه می‌خواهم یک مطلب دیگری به امام رضا بگویم. گفتم خانم از همین جا بگویید. بعد پرسیدم جسارتاً می‌توانم بپرسم به امام رضا چه گفتید؟ گفت دخترم جهیزیه ندارد و مشکل مالی داریم. گفتم: مادرجان، چقدر احتیاج دارید؟ گفت فلان مبلغ برگه‌ای برداشتم و برای مسئول شعبه آن شهرستان نوشتم که به حامل نامه فلان قدر وام بدهید و اقساطش را از بنده که مدیرعامل هستم کم کنید. پیرزن فکر کرد با او شوخی می‌کنم. گفتم ببرید انشالله به عنایت امام رضا کارتان حل می‌شود. چند روز بعد، مسئول شعبه شهرستان زنگ زد و گفت: آقای دکتر، شما این نامه را نوشتید؟ گفتم بله، همین امروز وام را بدهید. قسط‌هایش را من پرداخت می‌کنم. گفت گوشی، این پیرزن با شما کار دارد. گوشی را گرفت و با گریه گفت: پسرم دستت درد نکنه، من اومدم پیش آقا که وام برایم جور کند، فکر نمی‌کردم که امام رضا رئیس همه بانکی‌ها را بفرستد تا ویلچر مرا ببرد و مشکلم را حل کند! امام رضا فدات بشم. 📙یک تکه از بهشت @bashohada_313