eitaa logo
⚘ خاطرات شهدا ⚘
1.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
157 ویدیو
0 فایل
با شهدا و راه و رسم شهدا تا ظهور امام زمان(عج) ارتباط با ادمین : @smh66313
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه‌که‌تمام‌شد،غیبش‌زد خیلی‌گشتیم‌تامتوجه‌شدیم‌رفته‌است سراغِ‌شستنِ‌سرویس‌هاےبہداشتی نگذاشت‌کسی‌کمکش‌کند می‌گفت: افتخارم‌این‌است‌خادم‌ِ‌روضه حضرت‌زهرا"سلام‌الله‌علیہا"باشم♥️🌿 @bashohada_313
خدایا! ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام داده‌ام..! ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم خدایا! تورا به حسین(ع) مرا هم محرم کن این غلام روسیاهِ پرگناهِ بی‌پناه را هم پناه بده..! @bashohada_313
🖤و سلام بر او شهید امام موسی صدر که میگفت : «من نمی توانم سوگواری برای امام حسین(؏) را درک کنم مگر آنکه بتواند قهرمانانی را تربیت کند، کسانی را تربیت کند که در برابر ستمگر بایستند و در برابر حاکمِ ستمگر سخن حق را بگویند» 🥀 @bashohada_313
. ▫️فرزند شهید : در آخرین اعزام، مادربزرگم به او گفت: تو وظیفه‌ات را انجام دادی. با این پای زخمی، کجا می‌روی؟ گفت: این‌جا نشستن و «یا حسین، یا حسین» گفتن، دردی را دوا نمی‌کند. باید به داد اسلام رسید. مادربزرگم گفت: تو فرزند کوچک داری. گفت: فرزندانم را خدا به من داد، خودش هم آن‌ها را حفظ می‌کند. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @bashohada_313
چه شرحی میشه برای این تصویر داد...؟؟؟ مقتل میگه: فوضع خده علی خده... پس صورت به صورت علی گذاشت ...😭😭😭 @bashohada_313
پناه میبرم بر خداوند برای آن روزی که حرف زدن و نگاه به نامحرم برایتان عادی شود و به همین دلیل گناه برایتان عادی شود شهید حمید سیاهکالی مرادی🥀🕊 @bashohada_313
این را فراموش نکنید..... تا خودمان را نسازیم نمی توانیم دیگران را بســــــــازیم شهید ابراهیم هادی🌷 @bashohada_313
🪴 تا لباسی را پاره و نخ نما نمی‌کرد دست از سرش بر نمی داشت!! حتی در این عکس یادگاری که با حاج قاسم انداخته مشخص است عکسی که محمّد خیلی دوست داشت و به آن افتخار می کرد. در این عکس دکمه های پیراهنش لنگه به لنگه اند و با هم فرق می کنند..! از این لباس چند سال کار کشیده بود ولی رهایش نمی‌کرد..!! حاج قاسم در وصف او گفت : ساده بگویم ؛ محمد دوچیز را هرگز جدی نگرفت یکی دنیا را و یکی خستگی در دنیا را ، شوق دیدار بین او و خستگی فرسنگ ها فاصله انداخته بود.... ‎‎‌‌‎@bashohada_313
صیاد در شروع همه کلاس ها، بعد از تلاوت و تفسیر آیاتی از قرآن، دعای فرج امام زمان (عج) را می خواند. حتی در زمان حکومت ستم شاهی بر این عهدش استوار بود. در همه تنگناها توسل به امام زمان (عج) را از دست نمی داد. در آن روزی هم که خبر رسیدن به مقام فرماندهی نیروی زمینی ارتش را شنید، اولین کارش نماز توسل به امام زمان (عج) بود. 🌷 @bashohada_313
🕊🕊هشت روز مانده بود به اربعین ۱۳۹۳٫ شب ساعت یازده بود که مجید سراسیمه آمد خانه. گفت وسایلم را جمع کن که عازم کربلا هستم. گفتم: زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم. عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. چه رفقایی و چه سفر اربعینی. تا برسند مرز مهران صدای آهنگ شان و بگو بخندشان بلند بود مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع)، کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم دیر بر می گشت آن هم با چشم های خون. رفقا مانده بودند که خود مجید است یا نقش جدید. پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید، پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکر یا حسین یا حسین بود و اشک و ناله. وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: توی این چند روز از امام حسین خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم. او حرّی دیگر شده بود. فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود. شهید مجید قربان خانی 🌷 @bashohada_313
مادر محمود نذر کرده بود که پسرش در روز عاشورا شهید شود. می گفت: می دانستم شهید می شود. ختم سوره واقعه برداشتم که اگر شهید می شود، روز عاشورا شهید شود تا گریه هایم برای امام حسین (ع) باشد و رنگ او را بپذیرد. غروب عاشورا بود که هنوز خبر شهادت محمود به او نرسیده بود. ناراحت بود. گفت: خدایا! نذرم را قبول نکردی؟! مادر عازم مسجد بود. وقتی خبر شهادت محمود را به مادر دادیم، اولین سؤالش این بود که کی شهید شد؟ وقتی گفتیم روز عاشورا، گفت: خدایا! ممنونم که نذرم را قبول کردی. با اینکه خبر شهادت محمود را شنید اما دوباره راه مسجد را در پیش گرفت. می گفت: محمود به امام حسین (ع) اقتدا کرد و امام حسین (ع) شهید نماز شد. شهید محمود اخلاقی🥀🕊 @bashohada_313
توی مقر تخت هایمان کنار هم بود. ساعتم یک ربع قبل از اذان صبح زنگ می زد. زودتر بلند می شدم برای نماز شبی، دعایی، چیزی. علی توی خواب و بیداری فحش می داد. پتویش را می کشید روی سرش و می گفت” عجب گیری کردم از دست شما بچه حزب الهی ها. نمی گذارید بخوابم.” ساعت خودش سر اذان زنگ می زد . بعضی شب ها تنها می خوابید ، توی چادر فرماندهی. یک شب یواشکی خودم را رساندم دم چادرش. چراغ خاموش بود اما صدای مناجاتش را می شنیدم. تازه فهمیدم همه این کارهاش فیلم بوده برای مخفی نگه داشتن نماز شب هایش شهید علی محمود وند🌷 @bashohada_313