آن روز، به مسجد نرسیده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش.
داشتم یواشکی نماز خواندنش را تماشا میکردم. حالت عجیبی داشت.
انگار خدا، در مقابلش ایستاده بود. طوری حمد و سوره میخواند مثل این که خدا را میبیند؛ ذکرها را
دقیق و شمرده ادا میکرد.
بعدها در مورد نحوهی نماز خواندنش ازش پرسیدم، گفت:
«اشکال کار ما اینه که برای همه وقت میذاریم، جز برای خدا! نمازمون رو سریع میخونیم
و فکر میکنیم زرنگی کردیم؛ اما یادمون میره اونی که به وقتها برکت میده، فقط خود خداست.»
خاطره ای از شهید علیرضا کریمی
@bashohada_313
خداکند جان این حقیر گرفته شود
بدست مبارک حضرت عزرائیل . . .
هرگز فکر نمی کردم اینقدر زنده بمانم! در آستانه هفتاد و دو سالگی ام!
قبل از انقلاب تصور ما این بود که قبل از ۳۰ سالگی شهید می شویم
در جنگ به گونه ای دیگر
در طی این ۳۷ سال پس از جنگ ، انبوه کارهای ستادی و قرارگاهی در این سطح ( سطح راهبردی و عملیاتی ) یک روز ما را رها نکرده است.
هر روزِ این سال ها حقیقتاً هفته ای به لحاظ زمانی بر ما می گذرد و روز که تمام می شود ، از غروب آن ، به فکر ادامه ی کار در فردای آن می شویم.
حضورم در منزل گاه در حد یک ساعت ، گاه کمی بیشتر ، قبل از نماز مغرب و عشا است. ( برای شام ) والسلام
و به خانواده و عباس آقا می گویم ، فکر کنید جانباز قطع نخاعی ام و مثل آدم های متعارف نمی توانم وقت بگذارم، حتی نیم ساعت هم کلام شدن…!
نمی دانیم سرِّ باقی ماندنمان در این دنیا در دهه سبعین چیست؟
دلم می خواهد به آن فرشته و ملکی که هر شب فرود می آیدو صدا می زند : ( به فرمایش رسول خدا (ص) )
«يا ابنا السّبعين نودي لَكم فَاجيبوا »
بگویم : بابا! ما هنوز هم به لحاظ شرایط کاری در ردیف « ابناء العشرين! هستیم که صدا می زنید: «جِدّوا و اجتهدوا !. . . »
در حالی که جسم ما از« ابناء الستين!» که فرشته صدا می زند : «زرع ان حَصادُهُ» گذشته است.
( شما مانند زراعت و کِشتی هستید که درو کردنش نزدیک شده است! )
ذکر خفی ما شده است؛ انا لله و انا الیه راجعون. . .! فراوان…!
خوشبحال شهدا!
برادر شما: رشید
۱۴۰۴/۳/۱۵
@bashohada_313
شهیدمهدی زین الدین:
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند.
شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند.
شهدا را یاد کنید ولو با ذکر یک صلوات.
شادی روح شهدا صلوات
#شهدا♥️
#شهیدانه
#آقا_مهدی
#شب_های_جمعه
@bashohada_313
👌چشم به درد نخور !
✨ چشماش مجروح شد
و منتقلش کردند تهـران ؛
محسن بعد از معاینه دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
دکتر پرسید: براچی این سوال رو
میپرسی پسر جون؟
محسن گفت:
چشمی که برا امامحسین(ع) گریه نکنه بدرد من نمیخوره ....
#شهید_محسن_درودی🌷
@bashohada_313
می گفت آدم ها سه دسته اند:
ـ خام
ـ پخته
ـ سوخته.
خام ها که هیچ.
پخته ها هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال اند.
سوخته ها عاشق اند. چیزهای بالاتری می بیینند و می سوزند، توی همان عشق.
خودش هم سوخته بود در عشق به اباعبدالله .....
شادی روحش صلوات🌹
#شهید_مجید_پازوکی
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
@bashohada_313
وقتـے کوثرش از خواب بیدار میشد
و بۍقراری میکرد ، بغلش میکرد و بلند
میشد میایستاد . بعد دور اتاق راھ
میرفت و آروم همینطور کھ تڪونش
میداد تکرار میکرد: علی ، علی ، علی ..
گاهی چند دقیقه پشت سر هم ذکر#علی
علیهالسلام رو تکرار میڪرد و کوثر
دوباره خواب میرفت!
#شهیدمحمودرضابیضایی 🌸
@bashohada_313
کوتاه ولی دلنشین..
هیچکس پشت آدم نیست فقط خدا هست که پشت شما میایستد.
'' #شهیدعلیخلیلی ''
@bashohada_313
مادر!
امام حسین{ع}فقط مشکی پوش
و گریه کن نمیخواهد!
از اینها فراوان دارد
امام حسین{ع}رهرو میخواهد!🌿
#شهیدانـهـ
#شهیدمحمدحسینیوسفاللهی
@bashohada_313
ترکشی به پهلویش اصابت کرد
وقتی بر زمین افتاد
از ما خواست که بلندش کنیم
روی پاهایش که ایستاد..
رو به سمت کربلا
دستش را روی سینه نهاد
و آخرین کلمات را بر زبان جاری کرد
گفت: السلام علیڪ یا اباعبدالله...
موقع خاکسپاری
با اینکه ۶روز از شهادتش گذشته بود
ولی دستش هنوز به نشانه ادب
بر سینهاش قرار داشت..
#شهید_احمد_علی_نیری🌷
#شهید #شهدا #شهادت #سیره_شهدا #دفاع_مقدس
🌹 زندگی بی شهدا ننگ بود 🌹
@bashohada_313
همسر شهید میثمی: پرسید: «ناراحت می شی برم جبهه؟ (چون قبل از تولد بچه بود: روزهای آخر حملم بود) گفتم: آره، امّا نمی خوام مزاحمت بشوم! رفت و دو روز بعد هادی به دنیا آمد. بعد که برگشت بوسیدش و اسمش را گذاشت "هادی". پرسیدم: دوستش داری؟ گفت: «مادرش را بیشتر دوست دارم.»
#شهید #عبدالله_میثمی
#شهدا #شهادت #سیره_شهدا #زندگی_شهدا #دفاع_مقدس #همسر_شهید
🌹 زندگی بی شهدا ننگ بود 🌹
@bashohada_313