eitaa logo
⚘ خاطرات شهدا ⚘
1.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
156 ویدیو
0 فایل
با شهدا و راه و رسم شهدا تا ظهور امام زمان(عج) ارتباط با ادمین : @smh66313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺قول و قرار درگوشی! ▫️پدر شهید: 🔷️اربعین شهادت مهدی بود که پدر یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم، پیش من آمد، خنده کنان دست انداخت گردنم و گفت:«خوشا به سعادتت! پسرت خوب راهی رو رفت». بعد ادامه داد:«سه چهار روز قبل عکس شهید رو توی زیباشهر دیدم. اول تعجب کردم اما بعد یقین پیدا کردم که همون کسی است که پسر من را توی قبر گذاشت». زمان تدفین پسر شهیدم، یه جوونی گریه کنان من رو به جده مون حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم داد که بذارم اون پسر شهیدم رو توی قبر بذاره من هم بی اختیار قبول کردم. 🔶️ بعد دیدم با یه شور و حال خاصی پسرم رو توی قبر گذاشت و اون رو بوسید و حدود پنج دقیقه توی قبر در گوشی با شهیدم حرف می زد. بعد هم با چهره ای مصمم و راضی از توی قبر بیرون اومد و گفت: «حاج آقا! دعا کن منم شهید بشم!» شهید مهدی قاضی خانی🥀 @bashohada_313
🔺️مگه من مرده ام؟ قرار بود نیروها سه نصف شب سوار تویوتا به منطقه عملیات در نزدیکی اعزام شوند. مرتضی کریمی گردانش را با «لبیک یا زینب س» حرکت داد. حاج مهدی کنار دیوار ایستاده بود و نیروها را وارد خط می کرد، تا چشمش به مجید افتاد، خونش به جوش آمد. 🔶️قرار قبلی هم این بود که هر طوری شده مجید را بپیچانند. می خواستند او را به عنوان نگهبان معطلش کنند و بعد از عملیات به عقب برگردانند. شاید اثر گعده خنده و شوخی دیشب بود که الان مجید در خط مقدم بود؛ همان گعده ای که ناگهان به تبدیل شد و صدای (س) با باران اشکش در هم آمیخت. صدای گریه بچه ها، افراد بیرون اتاق را به تعجب واداشته بود. حاج مهدی گفت: کی تو را آورده اینجا؟ فقط برو عقب نبینمت. آرام رفت ته ستون. صدای تیر و لبیک یا زینب (س) بچه ها درهم آمیخته بود. صدای لبیک یا زینب مجید همه را متوجه خودش کرد. 🔷️حاج قاسم گفت: مگر قرار نبود برگرداندت عقب. مجید گفت: از دست حاج مهدی فرار کردم و آمدم. مگر من مرده باشم که این نامردها بخواهند طرف حرم بی بی نگاه چپ کنند. پیش می رفت و شلیک می کرد. وقتی پشت جان پناهی نشست، تیرهای تکفیری ها به وصال رسانده بودندش. شهید مجید قربانخانی🌺 @bashohada_313
3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️فدای حضرت زینب زنم و بچم و همه ی هفت جد و آبادم فدا یک شهید مصطفی صدر زاده⚘️ @bashohada_313
🔺️فدایی پرسیدند چرا به سوریه میروی؟ جواب داد : برای چه 1400 سال است که داریم روضه میگیریم؟ 🔶️برای اینکه به ائمه و شیعیان توهین نشود! برای اینکه اصالت اسلام باید حفظ شود.... کاری که امام حسين علیه السلام در کربلا کرد زنده نگه داشتن دین پیامبر بود و با اسلامی که معاویه علم کرده بود جنگید 🔷️من که هیچ زن و بچه و همه هفت جد و آبادم فدای یه کاشی حرم بی بی زینب س شهید مصطفی صدر زاده⚘️⚘️⚘️ @bashohada_313
🔺شستن سرویس بهداشتی 🔷️در کانکس های مقر انرژی اتمی مستقر بودیم. شب غرق خواب بودم. حسن برخورداری؛ فرمانده گروهان برنامه برای مان داشت. بی سر و صدا بیدارم کرد. با شهید_حسن_رنجبر و محمد زلفی آمدیم سمت دستشویی ها تا آبی به سر و صورت مان بزنیم و خواب مان بپرد. 🔶️انسانی لاغر با آستین ها و پاچه های بالا آمده، از دستشویی آمد بیرون. بدون اینکه سرش را بالا بیاورد از کنارمان گذشت. اردستانی بود. با گذاشتن پایم در دستشویی ها، خواب از سرم پرید. دیگر نیازی به آب نبود. حسین علی کف گِل آلود دستشویی ها را برق انداخته بود. ساعت، سه ساعت مانده به اذان صبح بود. شهید حسین علی عرب اردستانی ▫️راوی: حاج حسین یکتا @bashohada_313
🔺️تغییر شهید ابراهیم میگفت: 🔶️مطمئن باشید که کسی با امام حسین رفیق بشود 🔷️تغییر میکنه شهید ابراهیم هادی⚘️⚘️ @bashohada_313
🔺️ترس مصطفی وقتی فرمانده نیروهای فاطمیون‌ توی بود ، یه شب به نیروهاش میگه : شجاع کسی نیست‌ که نترسہ ؛ 🔶️شجاع کسیه که میترسہ و میگہ خدایا ببین‌ من می‌ترسم ... 🔷️ولی با‌ همین‌ ترس‌ میرم جلو ؛ چون‌ تو‌ رو ‌دوست‌ دارم‌ و بھت ایمان‌ دارم شهید مصطفی صدر زاده⚘️ @bashohada_313
🔺سیدحسن پیش ماست! 🔶️وقتی سیدحسن شهید شد، گریه های مادرم قطع نمی شد. بعد از مدتی یکی از همسایه ها خوابی دیده بود. 🔷️می گفت: (عج) را در خواب دیدم. فرمودند:«به فلانی بگویید چرا این قدر گریه و زاری می کند، حسن آقا پیش ماست و حالش هم خوب است». از آن به بعد قلب مادرم آرام گرفت و از گریه هایش کم شد. شهید سید حسن ایزدهی⚘️ @bashohada_313
🔺️روضه 🔶️شهید رئیسی علاقه شدیدی به روضه داشتند علاقه ایشان به روضه و منبر یکی از ویژگیهای برجسته اش بود. 🔷️حتی الامکان حضور در جلسات هیئت ها و روضه خوانی و منبر رفتن را جزء برنامه های اصلی خود می دانست . یک جلسه ی روضه هفتگی هم داشت که گاهی چند نفره برگزار می شد،‌ مثلاً در سفری که در معیت ایشان کربلا مشرف بودم، این روضه هفتگی را با خانواده در صحن حرم حضرت ابوالفضل (ع) بر پا کردند و خودشان روضه خواندند. شهید سید ابراهیم رئیسی🥀 @bashohada_313
🔺پاسخگویی به تماس های تلفنی ▫️فاطمه جابري انصاري همسر شهيد: 🔷️حساسيت فراوان شهيد مفتح در رسيدگي به خواسته ها و مشكلات كساني كه به ايشان مراجعه مي كردند، چشمگير بود. 🔶️به طوري كه بارها اتفاق مي افتاد كه ايشان پس از يك روز سراسر تلاش و فعاليت وقتي به خانه مي آمد و زمان استراحت ايشان بود، نمي گذاشتند لحظه اي تلفن منزل قطع باشد و اگر متوجه مي شدند كه فرزندانشان براي رعايت حال ايشان تلفن را قطع كرده اند، به سرعت آن را وصل مي كردند و مي گفتند: «تا كسي نياز به من نداشته باشد، در اين ساعت از شب تلفن نمي كند». شهید محمد مفتح🌹 @bashohada_313
🔺️تنبیه 🔷️مصطفی میگفت: " این زندگی یه زندگیه و اون چیزی که ما بهش فکر میکنیم و عشقش رو داریم یه چیز دیگه است. ما زن و بچه رو دوست داریم ، رفقا رو دوست داریم ، ولی عشق به خدا وا امام زمان( عج )  یه چیز فراتر از زندگی مادیه! واقعا هم همینطور بود... از وقتی که یادم هست دغدغه شهادت داشت و فکرش همیشه شهدا بود. من شهدا را خیلی نمیشناختم، اما مصطفی تا جایی که میتوانست به دیگران معرفی‌شان میکرد. چون دغدغه شهدا را داشت و زندگینامه ی شان را میخواند و دنبال آنها می‌رفت. 🔶️برای همین چیز ها بود که میگفت: "اگه کسی یه روز به فکر شهادت نبود باید خودش رو تنبیه کنه!" راوی دوست شهید شهید مصطفی‌ صدرزاده ⚘️⚘️ @bashohada_313