🪅شب میلاد جان جانان، از کنار بارگاه نورانی خادم الرّضا "شهید حاج قاسم" نائب الزیاره تمام دوستان خوبم هستیم . با سلام بر آقای خراسان از #گلزارشهداکرمان🌹 💫شب میلادِنورِخورشیدِهشتم سلطان علی موسی الرّضا مبارک🌸✨ اَللّٰٰھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِﷺ وَآل مُحَمَّــدﷺ وَ؏َجْــل فَرَجَهُــم🌹 #باشهـــداتـاظهــــور 🇮🇷

#سلام_امام_زمانم💚 📖 السَّلامُ عَلی الْمُدَّخَرِ لِکَرامَةِ اَوْلِیآءِ اللَّهِ وَ بَوارِ اَعْدآئِهِ... 🌱سلام بر مولایی که با آمدنش دوستان خدا سربلند می شوند و دشمنان خدا سر به نیست. 🌱سلام بر او و بر روزی که خدا در انتظار آن است. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. بدون عشق دلسردم، کمی آقا نگاهم کن سرا پا غصه و دردم، کمی آقا نگاهم کن درختی بی‌ثمر هستم، برایت دردسر هستم خزانم... شاخه‌ای زردم، کمی آقا نگاهم کن #الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج بحق عمه سادات زینب سلام الله🤲 #باشهـــداتـاظهــــور 🇮🇷

صوت دعای عهـد🌹🍃 التماس دعای فراوان، از تک تک شما عزیزان، برا آقای غریبـــــ و تنهایمان یارب فرج آقای تنهایمان را برسان🤲 #بـاشهــــداتـاظـهـــــور 🇮🇷

#وقت_سلام🌱 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍمِنْ اَوْلِیائِکَ🌹 آقاجان سلام تولدتان مبارک💚 #باشهـــداتـاظهــــور 🇮🇷

تاری ازموی سرت کم بشود میمیرم آه، گیسوی تو درهم بشودمیمیرم قلب من از تپش قلب توجان میگیرد آه، قلب تو پر ازغم بشود میمیرم من که از عالم و آدم به نگاه تو خوشم سهم چشمان تو ماتم بشود میمیرم تولد امام رضا علیه‌السّلام به امام زمان(عجّ) ارواحنافداه و رهبر عزیز انقلاب مبارک🌹 #الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجهُم #باشهـــداتـاظهــــور 🇮🇷

✅ این تصویر از کفشداری حرم امام رضا جان است. کفش‌های عروسکی که به کفش‌داری سپرده شده. آفرین به اون خادم امام رضا علیه السّلام که خواسته اون دختر رو محترم شمرده و آفرین به اون خادم که این تصویر رو برامون به یادگار گذاشت ... 🌱حرم آقا جان، امن‌ترین جای جهانه... اَللّٰٰھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِﷺ وَآل مُحَمَّــدﷺ وَ؏َجْــل فَرَجَهُــم🌹

شهید ابراهیم هادی دوست امام زمان(عجّ) بود ... ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم. تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده... هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد ... و نیمه های شب برگشت ؛ آنهم خوشحال و سرحال ...! مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر ... سریع بیا، ما شاالله زنده است! بچه ها خوشحال شدند ... مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب... ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر ... رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟ با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها ... اما وقتی رفتم انجا نبود ... کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!! بعد ها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم... عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم. حال عجیبی داشتم ... زیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد ... و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم. آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛ خوشا به حالش... منبع: کتاب سلام برا ابراهیم صفحه 117