eitaa logo
باسیّدالشهداوشهداتـٰاظُهـور🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
19 فایل
✨﷽✨ فعالیت مجموعه تقدیم به صاحب‌الزمان(عجّ) و روح تابناک حضرت زهرا(س) و تمام شهیــدان تا ازاین طریق مارا موردعنایت خویش قراردهند و دست مان در دنیا و آخرت بگیرند. {کاربرای رضای خدا} شروع خادمی: نیمه‌شعبان ۱۳۹۹ #صلوات برای ظهـور @askarii_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹سلام بر ابراهیم قلبها💞💞💞 دست پیش خدا رد نمی شود باید دعا کنیم که ما را دعا کنند🤲 امـروز، ، کاش از بهشت... لطفی کند، یک نظری هم بما کند😌 🌼 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله💔 🆔@yasabas🌹🇮🇷🏴 *🌹🇮🇷🖤
࿐✧࿐🍃🌹🌹🌹🍃࿐✧࿐ 📿 تسبیح شاه مقصود قیمتی و زیبایی داشت. یکی از رزمندگان به او گفت تسبیحت را به من می دهی و همانجا تسبیح را داد. جایی دیگر پیراهن زیبایی داشت وقتی احساس کرد یکی از دوستانش از آن پیراهن خوشش آمده پیراهن را در آورد و به او داد. 💎دنیا برایش هیچ ارزشی نداشت مگر اینکه در این دنیا بتواند گره ای از مشکلات مردم را بگشاید و یا بنده ای را با خدا آشتی دهد. نه به چیزی از مال دنیا دل بسته بود و نه دنیا را لایق دل بستن می دانست. گویی آیه 23 سوره حدید در عمق وجودش نشسته بود. 📚💞💞💞 🌹🕊 🌼 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله💔 🆔@yasabas🌹🇮🇷🏴 *🌹🇮🇷🦋
باسیّدالشهداوشهداتـٰاظُهـور🇮🇷
💞🌹✨ در نگاه و سیرت شهید هادی ✨سال ١٣۵٩ بود. برنامه بسيج تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. بچه ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف ميکرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار. بچّه ها را تا اذان بيدار نگه داشت. بچه ها بعد از جماعت صبح به خانه هايشان رفتند. به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه ها، همان ساعت ميرفتند معلوم نبود برای نماز بيدار ميشدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه ها را تا اذان صبح نگهداريدكه قضا نشود. 🌹یادعزیز شهیدگمنام کانال کمیل با 🌹🕊 🌼✨ 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله💔 🆔@yasabas🌹🇮🇷🏴 *🌹🇮🇷🦋
💞 🌹 (ع)✅ ✨زمان در جمع رفقا در هیئت حاضر میشد ، شور عجیبی برپا میکرد. در سینه زنی و مداحی برای اهل بیت سنگ تمام میگذاشت. اما عادت خاصی در هیئت داشت. توی مداحی داد نمیزد. صدای بلندگو را هم اجازه نمیداد زیاد کنند. وقتی هنوز هیئت شروع نشده بود ، سر بلندگوها را به سمت داخل محل هیئت میچرخاند تا همسایه ها اذیت نشوند. اجازه نمیداد رفقای جوان ، که شور و حال بیشتری دارند ، تا دیر وقت در هیئت عمومی عزاداری را ادامه دهند! مراقب بود مردم به خاطر مجلس عزای اهل بیت اذیت نشوند. به این مسائل توجه خاص داشت. همچنین زمانی که نور چراغ روشن نشده بود ، هیئت را ترک میکرد!! علت اینکار او را بعدها فهمیدم. وقتی که شاهد بودم دوستان هیئتی بعد از هیئت مشغول شوخی و خنده و ... میشدند و به تعبیری بیشتر اندوخته معنوی خود را از دست میدادند. حضور شور عجیبی در عزاداری ها ایجاد میکرد با اینحال در مداحی ها داد نمیزد. صدای بلندگو را هم اجازه نمیداد زیاد کنند. سر بلندگوها را به سمت داخل محل هیئت میچرخاند تا همسایه ها به خاطر مجلس عزای اهل بیت اذیت نشوند! اجازه نمیداد رفقای جوان ،که شور و حال بیشتری دارند ، تا دیر وقت در هیئت عمومی عزاداری را ادامه دهند! 🌹🕊 🌼✨ 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله💔 *🌹🇮🇷🦋 🆔@yasabas🌹🇮🇷🏴
‌🌮کلاس درس 💞🌹✨ در منطقه ای بی بضاعت بود برای همین قبل از کلاس برای بچه ها صبحانه ساده می گرفت تا بچه ها درس را خوب متوجه شوند . بارها از غذای خودش می گذشت و به دیگران می بخشید.🍏🍊 🔘در جبهه هم سهمیه غذایش رابه اسیران جنگی می دهد، حتی در روزهای آخر و در محاصره کانال. ابراهیم همیشه مانند اهل بیت عمل می کرد.📿 📚 اَلّلهُم عَجّل لِولیکَ الفَرَج وَالعافِیهَ وَالعاقِبَهَ وَالنَصر.💫🌟✨ 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله💔 *🌹🇮🇷🦋 🆔@yasabas🌹🇮🇷🏴
࿐✧࿐🍃🌹🌹🌹🍃࿐✧࿐ 📿 تسبیح شاه مقصود قیمتی و زیبایی داشت. یکی از رزمندگان به او گفت تسبیحت را به من می دهی و همانجا تسبیح را داد. جایی دیگر پیراهن زیبایی داشت وقتی احساس کرد یکی از دوستانش از آن پیراهن خوشش آمده پیراهن را در آورد و به او داد. 💎دنیا برایش هیچ ارزشی نداشت مگر اینکه در این دنیا بتواند گره ای از مشکلات مردم را بگشاید و یا بنده ای را با خدا آشتی دهد. نه به چیزی از مال دنیا دل بسته بود و نه دنیا را لایق دل بستن می دانست. گویی آیه 23 سوره حدید در عمق وجودش نشسته بود. 📚💞💞💞 🌹🕊 🌼 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله💔 🆔@yasabas🌹🇮🇷🏴 *🌹🇮🇷🦋
📚 🌺سلام بر ابراهیم ۱🌺 🔰کتاب "سلام بر ابراهیم ۱" حاوی زندگینامه و خاطرات پهلوان هادی🌹 است. این کتاب بدلیل شخصیت والا و خاص ابراهیم هادی، از جذاب ترین و پرتیراژترین کتابهای نوشته شده در وصف هشت سال دفاع مقدس هست. سبک کتاب بصورت داستان ها و خاطرات مجزا از زبان دوستان و آشنایان نوشته شده است. 🌹 بی مزار هادی در اول اردیبهشت سال 1336 در حوالی میدان خراسان تهران به دنیا آمد؛ در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید ، در جوانی به ورزش زورخانه ای و کشتی روی آورد و ستاره کشتی تهران شد. در سال 1355 در فینال کشتی باشگاهها به سبک پوریای ولی با جوانمردی، مسابقه را به عمد به حریفش واگذار میکند. بعد از پیروزی انقلاب در مدرسه به عنوان معلم ورزش تدریس میکرد، با شروع جنگ در کردستان در ارتفاعات گیلانغرب و بازی دراز جنگید. او همچنین از پایه‌گذاران گروه چریکی بود. ابراهیم، سرانجام در عملیات والفجر مقدماتی پس از 5 روز مقاومت در 22 بهمن 1361 به رسید. اما همان گونه که از خدا خواسته بود پیکر او هیچ گاه پیدا نشد!... اَلّلهُم عَجّل لِولیکَ الفَرَج وَالعافِیهَ وَالعاقِبَهَ وَالنَصر.💫🌟✨ 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله💔 *🌹🇮🇷🦋
باسیّدالشهداوشهداتـٰاظُهـور🇮🇷
. 🔸شب زیارتی امام حسین علیه السّلام شب جمعه از راه رسید. این زیباترین شب جمعه ای بود که بر یاران کانال می گذشت ‌. یاران کمیل، با کمیل علی علیه السّلام انسی غریبانه داشتند. حالا هم شب جمعه فرا رسیده بود. شب دعای کمیل. شب زیارتی امام حسین علیه السّلام. برای بچه ها نیازی به خواندن مقتل نبود . به هر گوشه ی کانال که نگاه میکردی، مثالی بر پا بود! هزار چند گاهی هم خمپاره ای به کانال میخورد و گرد وخاکی بلند می کرد. هادی خیلی آرام و محزون فرازهایی از دعای کمیل را زمزمه کرد. صدایش دیگر به همه ی بچه ها نمی رسید. چند دعا کمیل با حزن و اندوه بود که احساس میشد مبارک هم از خداوند اجازه گرفته اند و در کنار بهترین بندگان خدا آمده اند و دعا را زمزمه می کنند. بعضی از بچه ها ناله ای میزدند و بی هوش میشدند. دیگر نتوانست دعا را ادامه دهد. سیّد جعفر طاهری شروع به خواندن کرد و بین دعا گفت: ما با جد خود عهدی بسته ایم. تعهّد دادیم. من دوست دارم در حال جدّم را زیارت کنم کا تشنه و غرق در خون باشم. بعد از دعا احمد بورانی به سراغ سیّد جعفر رفت و از او خواهش کرد که فردای قیامت او را هم شفاعت کند. سیّد لبخند برگ بی رمقی زد و در جوابش گفت: "اگر اجازه بدهند، من صدام را هم شفاعت می کنم." نیمه های شب جمعه بود. آتش دشمن شدید شد. اما به سمت ما گلوله ای نمی آمد! و چند نفر دیگر از لبه کانال بالا رفتند. درگیری بار دیگر در حوالی کانال سوم و همان سنگرهای T شکل شدت یافته بود! تیپ سلمان دوباره وارد عمل شده بود، این بار بچه های گردان حنظله با فاصله دو کیلومتری از ما و سمت چپ پاسگاه الرشید عراق وارد عمل شدند و تو کانال های سوم خود را رسانده بودند. ساعتی بعد سر و صداهای دشمن کم شد. این بار هم عملیات ناموفق بود و نیرو ها عقب نشینی کردند. تعدادی از بچه های گردان حنظله در محاصره افتادند. موقع عقب نشینی چند نفر از بچه های حنظله به داخل کانال آمدند. آنها گفتند تعدادی از بچه های گردان حنظله در محاصره افتاده اند و می خواهیم برویم و کمک بیاوریم. بعد هم آنها رفتند... 📚برگرفته از کتاب: راز کانال کمیل✨ 🌲🌲🌲 یازهرا سلام الله👈 @yasabas🆔 *💞🌹🇮🇷 ❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀ ‌‌‌
🥅 نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه ها بود دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی ها مـعـــلم خودشان شنیده بودند شیفته او بودند. 🔷در آن زمان که اکثر بچه های انقلابی به ظاهرشان اهمیت نمی دادند ابراهیم با ظاهری آراسته و کت و شلوار به مدرسه می آمد. ✨چهره ی زیبا و نورانی، کلامی گیرا و رفتاری صحیح، از او معلمی کامل ساخته بود در کلاس داری بسیار قوی بود، به موقع می خندید به موقع جذبه داشت. 🛎زنگ های تفریح را به حیاط مدرسه می آمد اکثر بچه ها در کنار آقای هادی جمع می شدند اولین نفر به مدرسه می آمد و آخرین نفر خارج می شد و همیشه در اطرافش پر از دانش آموز بود. 💫🌟✨ یازهرا سلام الله👈 @yasabas🆔 *💞🌹🇮🇷 ❀🍃✿🍃❀🌹💚❀🍃✿🍃❀ ‌‌‌
🦋اهمیت نماز اول وقت🦋 💚@yasabas💚 🌹شهید بسیار به اول وقت اهمیت می داد، حتی اگر در گود زورخانه در حال ورزش بود . 💚@yasabas💚 💫🌟✨ یا زهرا سَلام الله عَلیها💖 💚yasabas@💚 *💞🌹🇮🇷
💚@yasabas💚 🌹🌹🌹 باران شدیدی در تهران باریده بود.💦 خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند.🍁 همان موقع از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.🌺 از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!🌷 💞🌹✨ 💫🌟✨ 💚@yasabas💚 🥀یا زَهرا سَلامُ الله عَلَیها 💞 * ══💚🌹🇮🇷═════ ✨