1.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت هشتم - موکب های درب مدرسه
🔹طلبه پایه یک است...
🔸همه به فکر اینند که چگونه میتوانند در این جهاد تبلیغی و تبیینی کمک کنند. یکی چای میریزد، یکی نظافت میکند، یکی راهنمایی میکند، یکی میشنود، یکی لبخند میزند، یکی گعده میگیرد...
او هم خَط بلد است، مَشقِ نامِ مادر میکند...
باشد دِلی تکان بخورد، لَبی به هم بخورد، خاطره ای رَقم بخورد...
🔰همه دنبال اینند که به چِشم بیایند، به چِشم مادر... او هم ...
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت نهم - لامرد استان فارس
🔺شاه کلید استمرار...
🔹نمیدونم چرا با وجود اینکه از قبل چندین بار به دوستان مسئول و هماهنگ کننده گفته بودم فقط مدارس دخترانه متوسط دوم، اونم فقط پایه های ۱۱ یا ۱۲ رو هماهنگ کنن، اما هم دیروز و هم امروز تقدیر به نحوی رقم خورد که برم مدارس متوسط اول. دیروز کلاس هشتم. امروز هم کلاس هفتم و نهم.
🔸بعد از هماهنگی های امروز گفتن برید کلاس نهم. حدود ۲۵، ۳۰ نفر تو کلاس بودن. از حیث تقید به حجاب خیلی با مدرسه ای که دیروز رفته بودم متفاوت بود. عمده بچه ها حجاب خوبی داشتند به جز سه چهار نفری که اون هم مقداری از موهاشون بیرون بود.
🔹ابتدای کلاس گفتم: «دوست دارید مباحث خودم رو مطرح کنم یا سوالات شما رو پاسخ بدم؟!» به خلاف کلاس دیروزم، اینجا همه گفتن دوست داریم مباحث خودتون رو بشنویم. هم این نکته و هم نکته قبل برام تعجب آور بود. اما عجیب تر اینکه کلاسی با این تعداد دانش آموز، به شدت آروم بود. دانش آموزانش خیلی ساکت و آروم به حرف هام گوش میکردن! خیلی کم وسط حرف هام میپریدن. با خودم میگفتم کلاس نهمی، اون هم با این تعداد دانش آموز، این همه آروم، مگه داریم؟
🔸سعی کردم از زاویه ای جدید اهمیت و جایگاه بحث حجاب رو مطرح کنم و لابه لاش یه سری مباحث دیگه رو براشون تبیین کنم. به نحوی که خسته کننده نباشه و بتونه در اونها تغییر نگرش ایجاد کنه. بین مباحث سوالاتشون رو هم میپرسیدن ولی مقدارش خیلی کم بود.
🔹 این آرامششون، خوب گوش دادنشون، سر و صدا نکردنشون، اینکه کم سوال بودن و بیشتر دوست داشتن مباحث من رو بشنون و... همه و همه برام خیلی عجیب بود. به شدت کم تاثیر نسبت به اتفاقات اخیر! حداقل من بروز خاصی ندیدم. دقیقا به خلاف مدرسه ای که دیروز رفته بودم.
🔸خلاصه این کلاس تموم شد و قرار شد ساعت بعد برم کلاس هفتم. تعدادشون کمتر بود، حدود ۲۰ نفر. وضعیت حجاب بچه های این کلاس هم خوب بود الا سه چهار نفر. خصوصا دو نفر که وضعیت حجاب مناسبی نداشتن. وارد کلاس که شدم، همین دو دختر دست تو گوشاشون گرفتن که حرف های من رو نشنون. برام جالب بود. سعی کردم واکنش خاصی نشون ندم. 5 دقیقه ای که گذشت چون بحث داشت به جاهای جذاب میرسید دیدم آروم دست هاشون رو از گوششون بیرون آوردن و بعد شدن جزو فعال های توی بحث. شاید نصف یا یک سوم بچه ها وقتی صحبت میکردم یادداشت برداری میکردن که این هم برام جالب بود.
🔹این کلاس هم از جهات متعدد خیلی شبیه به کلاس قبلی بود. این مدرسه و مدرسه ای که دیروز رفته بودم، با اینکه هر دوشون متوسطه اول بودن اما تفاوتشون خیلی محسوس و واضح بود. تو ذهنم داشتم بررسی میکردم علتش چیه؟ تا اینکه وارد دفتر شدم و چند دقیقه ای با مدیر و معاونشون صحبت کردم.
🔸دیدم چندین عامل به نحو جدی موثر بودن. از جمله مهمترین عواملش، دغدغهخاص شخص مدیر و معاون پرورشی مدرسه بود. واقعا برا مدیر و معاون پرورشی مهم بود علاوه بر درس، بچه ها صحیح تربیت بشن و رشد دینی هم داشته باشن و... . عامل مهم دیگه به تبع همین مسئله، دعوت از چند روحانی اعم از طلبه خواهر یا برادر توی همین مدت سه ماهه امسال بوده. میگفت شما نهمین روحانی هستید که تو همین مدت به مدرسه ما میاید.
🔹تازه داشتم متوجه می شدم علت تفاوت این مدرسه با مدرسه ای که دیروز رفته بودم به چه چیزی برمی گشت:
من نهمین روحانی بودم که با پیگیری های معاون پرورشی مدرسه تو این مدت کوتاه به اونجا اومده بودم، اما توی مدرسه دیروزی من اولین روحانی بودم! حالا به هر دلیلی مسئولین اون مدرسه خیلی پیگیر روحانی و مسائل فرهنگی اونجا نبودن.
🔰 اینجاست که انسان میبینه دغدغه مثل یک بمب میتونه موثر واقع بشه، اینجاست که اثر استمرار و فایده مداومت در تربیت به خوبی خودش رو نشون میده ...
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت دهم - روایت راه اندازی موکب های هیئت فقه و شهادت
🔹 جلوی مسجد موکب راه انداخته بودیم با محتوا های مختلف... یکی از بچهها شبانه روز پیگیر بود تا هرچه زودتر موکب فعال بشه. از هیچ کاری دریغ نمی کرد و هر چی توان داشت به میدون آورده بود. هم فکر میکرد و هم اجرا ... خستگی هم که براش بی معنا شده بود. خواستم بی هوا ازش عکس بگیرم؛ فهمید و اجازه نداد! گفتم از پشت سر میگیرم! باز هم جوابش یک کلمه بود، نه...
🔸 تا حالا ندیدم برای کار جهادی بگه من نیستم ... قرار بود برای ایام فاطمیه موکب بزنیم، دم غروب بود و سوز بدی میومد. هوا هم بارونی شده بود و کار سخت تر ... بچه ها پیشنهاد دادن فردا کار رو شروع کنیم که الان نمیشه. هوا سرده و کم کم داره تاریک میشه. محکم وایساد گفت: «اگه الان اسپیس ها رو عَلم نکنیم موکب سر وقت نمیرسه و کار رو شروع کرد.» بقیه هم همراه شدن. با کمترین امکانات هرجور شده تا نیمه شب موکب هارو عَلم کرد...
🔹روز جمعه بود، روز تعطیل! اما کارکنان مدرسهی سر کار بودند. البته نه کار همیشگی بلکه فعالیتی متفاوت و جهادی ... همه از جون و دل مایه میذاشتن و کار میکردن. قرار بود نمایشگاه راه بندازیم. همه مشغول کار بودن ولی یک نفر خیلی به چشم میومد. بهش میگن «آقاولی». انگار هرکسی هرجا کارش گیر میکرد راهی نداشت جز اینکه آقاولی رو صدا بزنه. ایشون هم «نشد» تو کارش نبود، چون میدونست کسی دیگه داره زحماتش رو میبینه ... با خودم گفتم نکنه آقاولی خسته شده و به روی ما نمیاره. رفتم جلو و گفتم هرجا خسته شدی با من راحت باش بگو که رودربایستی با هم نداریم. گفت: توی کار ما این حرفا نیست ... شب بعد از تموم شدن مراسم آخرین نفر بود که از موکب بیرون اومد و در موکب رو بست.
🔰 ای کاش میدونستم دیده شدن در چشم مادرسادات چه لذتی داره ...
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت یازدهم - میزهای گفتگو
🔹از روسیه آمده اند ... حسین، مهدی، حسین.
🔸فارسی بَلد نیستند. البته مهدی قبلا چندسالی ایران بوده و کمی بَلد است. ما میگوییم و او ترجمه میکند.
🔹راجع به مدرسه معصومیه میگوئیم، راجع به دانشجوهایی که طلبه شده اند. راجع به گعده و لزوم تخاطب واقعی و رودررو با مردم. برایشان جالب است.
🔸میپرسیم آیا مسلمانان در روسیه نیز با مردم گعده میگیرند؟ تخاطب دارند؟ پاسخ شان منفی است.
🔰برایشان آرزو میکنیم روزی در روسیه نیز اینکار صورت گیرد.
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh