📨 روایت فاطمیه
📜 روایت سی و پنجم - استان یزد
🔹یک شنبه بعد از ظهر بود که تلفنم زنگ خورد. آقای دهقان بود. بانی روضه خوانی فاطمیه. حدس زدم که یکی از سخنرانان جلسشون نیومده و میخوان من بجاش برم. تلفن رو جواب دادم. حدسم درست بود.
🔸اجازه میخوام داخل پرانتز ی توضیحی از گذشته خودم در این باره بدم:
▫️از سال ۸۶ تا به الان، در یکی از محله های قدیمی يزد، مصادف با ایام فاطمیه دوم، یک هفته مجلس روضه خوانی برگزار میشه که خیلی باصفا و صمیمیته.
▫️از همون بچگی خودم اونجا بزرگ شدم و بابام چای بریز اون مجلس بود و من کنارش لیوانا رو میشستم. خب هر سال برای برگزاری این روضه خوانی لحظه شماری میکردیم. چون تو کوچه گرفته میشد و از طرفی، همه همسایه ها هم میومدن کمک و هر خانواده ای یک قسمت از کار رو بر عهده می گرفت. یکی از همسایه ها بعد از مراسم فرشا رو جمع میکرد. یکی عهده دار شام و پذیرایی و آماده سازی نذری بود. خلاصه به معنای کامل کلمه، کار جمعی هماهنگ وجود داشت که خیلی دیدنی بود.
▫️امسال، دومین سالی هست که من ملبس میرم و مثل قدیما کمک می کنم و کنار بقیه بچه های هیأت، تو دست و پا هستم😁
▫️خب این جلسه هر شب حدود ۴ سخنران داره و یک مداح. سخنران ها به فاصله ۴۰ دقیقه هر کدوم صحبت میکنن و نفر بعدی میاد، تا میرسه به مداح و سفره شام. الحمدلله خیلی هم شلوغ میشه.. و هر شب برای سفره پهن کردن با کمبود جا مواجهیم
🔹بهم گفتن ساعت ۱۸:۱۰ تا ۱۸:۴۵ سخنران مشکلی براش پیش اومده و نمی تونه بیاد و شما زحمت منبر رو بکش. منم با کمال میل قبول کردم.
خب حدود سه ساعت وقت داشتم و از لحاظ محتوا، خودم رو آماده کردم.
🔸قبل از من حاج آقای دیگه ای هم منبر داشتن که وقتی ایشون صحبتشون تموم شد ،من به سمت منبر رفتم.😊 از همون ابتدا برای اینکه رو جمعیت تسلط داشته باشم رفتم پله آخر منبر نشستم.
🔹خطبه ای خواندم و در باب ضرورت امر جامع بین مومنین صحبت کردم و محتوا رو با محوریت ضرورت جهاد تبیین جلو بردم. اما به خاطر جابجا شدن چند مقدمه به نظر خودم ،خوب نتونستم بحث رو منقح کنم و اصلا دلچسبم نبود (یعنی اون ارتباط لازم رو نتونستم خوب با مخاطب برقرار کنم)
🔸من که این کاره (سخنران) نیستم اما طبق تجربه ناقصی که دارم وقتی رو منبر میری با عنایت اهل بیت (ع)، خودشون همه چیز رو جلو میبرن. البته به اون توسلی که قبل از منبر هم می کنی خیلی ربط داره👌🏻
🔹فرصتی که بهم دادن بودن تموم شد و مجلس رو تموم کردم اما خودم اون شب اصلا به دلم ننشسته بود و همه اش ذهنم درگیر شده بود و دائما با خودم میگفتم خدایا اون اثر لازم رو در کلمات ما قرار بده...🤲🏻
🔸اگر واقعا حرف ها به دل نشینه و اثر لازم رو خدا نده...اصلا صحبت کردن خیلی سخت میشه ... به نظرم جا داره همینجا یه دعا بکنم و همه آمین بگن: خدایا 🤲🏻 خودت آگاهی که همه مبلغین در راستای تبلیغ دین همه چیزشون رو آوردن وسط! ازت میخوام به حق شهیده همین ایام عزیز، تاثیر گذاری لازم در گفتار رو به همه مبلغین ما عطا کنی🤲🏻🌷
🔹مجلس اون شب تموم شد ...اما من دلم راضی نمیشد و عذاب وجدان داشتم ...به خودم گفتم تا وقتی خوب نتونستم سخنرانی کنم و درست حرف بزنم الکی وقت مردم رو تلف نکنم... اون شب گذشت و من تو ذهن خودم درگیری هایی داشتم...
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت سی و ششم - نور آباد استان فارس
🔹من از سال دوم سعی می کردم که موضوع تبلیغ را حداقل در ایام تبلیغی پیگیری کنم. آشنایی داشتم با فضای تبلیغ ولی مدرسه به مدرسه و شهر به شهر، شیوه و نحوه تبلیغ متفاوت می شود. در همین نورآباد هم ماجرا همین طور بود که هر جایی رنگ و بوی خاص خودش را داشت ...
🔸 بنظرم بچه ها از همان اول ما را زیر نظر دارند. با عبا وارد می شوم و عبا را که در می آورم، سعی می کنم مرتب تا کنم و گوشه ای بگذارم. گاهی حتی عبا را بوس می کنم، به نشانه ادب و بعد روی میز می گذارم مثلا. از خودم کمی می گویم. اگر حس کنم که بچه ها دانش بالاتری دارند، رشته دانشگاهی ام را هم می گویم و با انگلیسی صحبت می کنم که ذهنیت خوبی برای شان شکل بگیرد. حتی خط خوب هم برای جذب مخاطب کارایی دارد و من می شنیدم که موقع نوشتن بسم الله روی تخته، بچه ها با هم زمزمه می کردند «چه خط خوبی!»
🔹در مدارس ابتدایی کمتر وارد مباحث احکام می شدم و سعی می کردم از تکنیک قصه گویی استفاده کنم. مقداری هم این مسئله که کنترل سوالات بعدی بچه ها در زمینه احکام شاید سخت باشد، من را از این فضا دور می کرد ولی در یکی از مدارس، پایه ششم حس کردم بچه های مستعدی دارد و می شود وارد مباحث احکام هم شد.
🔸هدایایی تهیه کرده بودیم از قبل که خیلی زیاد نبود و همان روز اول و بعد از تبلیغ در شیفت صبح و عصر، دست من خالی شد! بنایم این بود که دانش آموزی که باید هدیه بگیرد را شناسایی کنم، بعد به معلم بگویم که فلانی باید جایزه بگیرد، این هم جایزه اش و حتما سر صف این هدیه را به او بدهید.
🔹در یکی از مدارس، چند نفر از بچه ها از من می ترسیدند! نمی دانم چرا؟! سعی کردم کمی این فضا را برایشان بشکنم.
🔸یکی از اساتید می فرمودند که نماز برای شما مثل روضه امام حسین (ع) باشد که حتما در تبلیغ، گریزی به آن داشته باشید! من هم سعی می کردم مسئله نماز را مطرح کنم و در ضمن بیان مسائل نماز، چند شبهه اساسی راجع به آن را هم پاسخ بدهم. یکی از دانش آموزان مطرح کرد که من سعی می کنم آدم خوب و معنوی ای باشم و آدم خوب بودن که با نماز نخواندن ناسازگار نیست! جواب دادن به این سوال، با ادبیات خود این بچه ها، سخت بود واقعا! خصوصا آن که مباحث را باید برای شان با مثال توضیح بدهی که خوب جاگیر بشود. همه مسائل را، چه نماز را و چه موسیقی و حجاب و ... را. حتی برای توضیح حجاب قلم به دست شدم و با نقاشی سعی کردم بحث را به جانشان بنشانم.
🔹یکی از بچه ها گفت پدرم هر رکعتی که بخوانم را با من چهارصد هزار تومان حساب می کند! گفتم خوش به حالت!! به شوخی ... ولی جالب بود!
🔸 ارتباط بچه ها باید با امام معصوم (ع) برقرار شود. سعی می کردم رابطه ای ایجاد کنم. با همان نقاشی مثلا خورشید پشت ابر را می رساندم. با دعای سلامتی امام زمان (عج) جلسه را تمام می کردم... شاید به دل بچه ها نشست ...
🔹از ظرفیت کادر مدارس بنظرم باید استفاده کرد. اداره یکی از کلاس ها برایم خیلی سخت می آمد، از معلم درخواست کردم که مقداری از کلاس را حضور داشته باشد. دیدم بدون او کنترل خیلی سخت است، بنده خدا را تا آخر کلاس نگه داشتم.
🔸تبلیغ موثر، وابسته به هزار فاکتور است. یکی از فاکتور های مهم، خانواده و فاکتور دیگر معلم ها و کادر مدارس هستند. باید برای این ها برنامه داشت. ما که همیشه در آن فضا حضور نداریم، این بزرگواران باید دغدغه داشته باشند و برای تربیت بچه ها وقت بگذارند. مدرسه اولی که من حضور پیدا کردم مدیر پای کار و دغدغه مندی داشت و خدا را شکر اثر خودش را هم گذاشته بود.
🔹من از کلاس ها بازخورد می گرفتم. نود درصد کلاس را مفید ارزیابی می کردند و تقاضای حضور مجدد داشتند ...
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
17.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در آرزوی شفاعت...
🔺حضرت آقا سال84: این آقای حاج قاسم از اون کسانی است که شفاعت می کند ان شاء الله
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای ارتباط حاج قاسم با فرزندان شهدایی که گرایشهای سیاسی متفاوتی داشتند
فرزند شهید همت: حاج قاسم به یکی از فرزندان شهدا که نقدهایی را مطرح میکرد گفت من به پدرت مدیونم، با همه مشغلههایم حاضرم دو هفته همه کارهایم را رها کنم و با هم برویم تک تک این اخبار را چک کنیم و ببینیم درست است یا نه.
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
19.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتقاد برنامه ثریا از دولت و مجلس برای نپرداختن به اولویتها در حوزه اقتصاد
قبلا بارها در ثریا هشدار داده بودیم که با این روند خلق پول بانک های خصوصی و رشد نقدینگی و سوداگری برخی بانکها، تورم و رشد نرخ ارز اتفاق خواهد افتاد
بسیاری از بانکها از تورم و افزایش قیمت مسکن منتفع میشوند!
باید تغییر رویکرد اتفاق بیفتد، صرفا با تغییر افراد مشکلی حل نمی شود
اصلاح نظام بانکی و مالیات بر عایدی سرمایه دو اولویت اصلی اقتصاد ایران
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت سی و هفتم - نورآباد استان فارس
🔺روایت یک ناظر کیفی ده ساله!
🔹 عمو از خود بچه ها برای حرف هایش استفاده می کرد. از یکی از بچه ها پرسید: «اگر آرمیتا برایت غذا بخرد چه می کنی؟!» گفت تشکر! دوباره پرسید اگر گرنبند بخرد؟! و تشکر را به عنوان جواب شنید. عمو توضیح داد که ما هر موقع می بینیم کسی برای ما زحمت می کشد، احساس شرمندگی پیدا می کنیم و دوست داریم جبران کنیم. و ما این همه نعمت داریم! مثال زد به کلیه! پرسید کسی هست که مشکل کلیه داشته باشد؟! یکی از بچه ها دستش را بالا گرفت و گفت: «یکی از فامیل های ما مشکل کلیه داشت و برای درمان کلیه 25 میلیون هزینه کرد!» قیمت دستش بود! عمو ادامه داد که دو تا کلیه داریم، روی هم پنجاه میلیون تومان خدا ریخته توی دل ما!
🔸 عموم پای هزینه تعمیرات دندان را هم وسط کشید! هر دندان شش میلیون! سی و دو تا دندان داریم، شش ضربدر سی و دو؟! دست ها رفت بالا که جواب بدهند. صد و نود و دو میلیون! دویست میلیون را خدا ریخته در دهان ما! دل و دهان ما شد سرجمع دویست و پنجاه میلیون!
🔹عمو ادامه داد که دندان و کلیه را می شود عوض کرد. خیلی چیزها را نمی شود و این ها قیمت ندارند. تک به تک بشینیم بشمریم چه چیزهایی داریم؟! کبد! قلب! مغز! ... چطور بابت این ها تشکر کنیم؟! آن هم از خدایی که احتیاجی به ما ندارد! بیست دقیقه نماز در روز را خدا از ما خواسته ... برای تشکر! یک روز چند دقیقه است؟! از بین آن همه، خدا بیست دقیقه اش را از ما خواسته ...
🔸عمو پرسید گاو صندوق چیست؟! بچه ها گفتند: «چیزی که چیزهای ارزشمند را در آن می گذاریم!» عمو گفت: «دختر ها ارزشمند هستند و زیبایی آن ها باید در گاو صندوق قرار بگیرد. دزد برای اینکه بتواند راحت قفل این گاوصندوق را باز کند، هی توی جاهای مختلف به دختر ها می گوید که شما نباید محدود باشید و چرا زیبایی تان را از ما پنهان می کنید و آزاد باشید! که چه کار کنم؟! که بتواند راحت از زیبایی ارزشمند دختر ها استفاده کند. خدا گفته که در گاو صندوق را محکم کنید و فقط به بعضی آدم های خاص زیبایی را نشان بدهید.» بعد تک به تک اسم افراد مختلف را نوشت که به این ها می شود زیبایی را نشان داد یا نه؟! محرم و نامحرم را داشت توضیح می داد ...
🔹توی یکی از کلاس ها هرکس هر چیزی بلد بود اجرا می کرد. یکی شاهنامه خوانی می کرد! حالا خیلی هم بلد نبود ها!!! همان اوایل شاهنامه، به نام خداوند جان و خرد را می خواند ... من اجازه گرفتم که قرآن بخوانم. و آیه اول صفحه شش را خواندم: «و اذ قال ربک للملائکة ... »
🔸عمو داشت توضیح می داد که یک عده حجاب بر می دارند و همان زمان عمامه اش را بر می داشت! 😁 انگار عمامه اش حجاب بود. البته خیلی ها بعد از توضیحات عمو، حجابشان را درست می کردند.
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت سی و هشتم - شهر سهند استان آذربایجان شرقی
🔹بنا بود با عنایت خاصه حضرت ولی عصر عج، با استفاده از منبر و روایتگری، جبهه حق و باطل را از بدو خلقت تا کنون ترسیم کنیم و یکی از قله های دفاع از ولایت را حمایت حضرت زهرا سلام الله علیها قرار بدهیم و با درس گرفتن از این بانوی عصمت و طهارت و حمایت از ولایت و جانفشانی در این راه، نقطه ی پایانی بر این سیر گذاشته شود.
🔸گروهی از دوستان عزیز در شهر جدید سهند مستقر شدند. بزرگوارانی هم از تبریز به گروه پیوستند. الحمدلله در راستای تبیینی که طرح ریزی شده بود ، توانستند با توسل به حضرت زهرا (س) و توکل بر خداوند متعال نسبت به اغلب اهداف تعیین شده با کیفیت بسیار خوبی دست یابند.
🔹الحمدلله شرایط بسیار جالب بود! هم شور بود و هم شعور. نشانه اش؟! چشمان اشکبار. نشانه دیگر؟! خانم هایی که پس از چند قدم جلو رفتن در نمایشگاه و دیدن و شنیدن مصائب حضرت زهرا (س) به حجاب خود توجه میکردند و سعی میکردند که آن را کامل کنند. و همان ها چشمهایشان اشکی میشد و حین خروج به صورت دلی، دعا قبولی به تلاشها و مجاهدت های دوستان می گفتند.
🔸خدا حافظی از نمایشگاه، دل گرفتگی سنگینی را برای ما به همراه داشت. نمایشگاهی که صحنه های آن را روایت میکردیم ... بغض هایی که میترکید... اشکهایی که جاری میشد.... جواب سوالاتی که واقعا و واقعا با عنایت حضرت زهرا (س) داده می شد و همه دوستان به این عنایت اعتراف داشتند... دل بریدن از این ها سخت بود... اما باید رفت ...
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜روایت سی و نهم
🔹معصومیه همیشه برایم یادآور خاطرات خوب نامزدی ست. اتوبوس که از بالای پل بلوار امین پایین می آمد، چشمم دو دو میزد تا در آن پارکینگ های نرده ای دو طرف در ورودی برای لحظاتی هم که شده آن اسب سفید معروف رویاهایم را که یک موتور وسپای آبی بود، پیدا کنم.
🔸و حالا بعد از ۲۰ سال دوباره خاطراتم زنده شد. این بار بدون وسپای آبی. ولی درهمان پارکینگ که حالا به همت دغدغه مندی افرادی که ایده های فرهنگیشان چند برابر درامد زندگیشان است، تغییر کاربری داده بود. آنجا را کرده بودند یک نمایشگاه خلاق.
🔸غرفه های مختلفی داشت با سبک و سیاق نه چندان تکراری. وارد که میشدی معلوم بود آماده سازی اش کار دل است. خبری از تجملات و بریز و بپاش های غیرفرهنگی نبود.
🔹من برای غرفه «هرچه می خواهد دل تنگت بگو» دعوت شده بودم. کمی زودتر از وقت مقرر رسیدم. از در کوچک کناری وارد شدم. هنوز مردم نیامده بودند. با راهنمایی یکی از خانم ها وارد غرفه شدم. دو طرف تخت و تشکچه های سنتی و یکی دوتا گلدان و چند دانه شمع. ظاهرا باید پای حرف های خودمانی خانم هایی می نشستم که دنبال حال خوب بودند.
🔸هنوز ننشسته بودم که یکی از مسئولین آمد و برای شروع دعوتمان کرد به یک حال خوب بهتر. شبهای مادری بود و شهدای خوشنامی که شبیه ترین بودند به مادر. رفتیم به دیدارشان ...
🔹تکیه دادم به دیوار مکانی که روزی کارگاه ساخت ضریح مطهری بود از جنس نور
و حالا این شهید امتداد همان نورانیت است
روضه خوان روضه ی وداع می خواند
گاهی مادرانه
گاهی پسرانه
حالِ خوب اینجاست
دست حالم را سپردم به دست شهید خواستم خودش واسطه حال خوبمان شود
🔻ویژه برنامه هفته بصیرت
▪️باحضور خانواده شهدای مدافع حرم
🔸قاری قرآن:حاج احمد دباغ
🔹سخنران: حجتالاسلام احتشامکاشانی
🔸مداح:حاج محمود بذری
📆زمان:چهارشنبه ۱۴ دیماه از ساعت ۱۸:۳۰
🕌مکان:ابتدایبلوار امین/مدرسه علمیه معصومیه/مسجد فاطمهمعصومه سلاماللهعلیها
🚩هیئت فقه و شهادت
@feghhoshahadat
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
🏴🏴انا لله و انا الیه راجعون🏴🏴
▪️مزدوران رسانه ای پلید استکبار جهانی با جسارتی بیسابقه به مقام منیع مرجعیت عالم تشیع و ولیّ امر مسلمین، حضرت آیت الله خامنهای(مدظلهالعالی) گناه ننگین و غیرقابل بخشش دیگری را در پرونده دشمنی همیشگی خود با اسلام و انسانیت ثبت کردند؛ اقدامی که موجب تألم قلوب میلیونها مسلمان و انسان آزادیخواه در سراسر جهان گردید.
▪️این اقدام وقیحانه اگرچه به هدف ضربه زدن به اسلام ناب محمدی(صلیوالله علیه وآله) انجام شد ولی به کوری چشم بدخواهان و باعنایات حضرت ولیعصر (عج الله تعالی فرجه) بر اساس وعدۀ الهیِ يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون نتیجه عکس خواهد داد و بر شوکت و عظمت اسلام و مدافعان راستین آن خواهد افزود.
▪️اکنون ضرورت دارد امت اسلامی و علماء و شخصیت های برجسته و تأثیرگذار جهان اسلام با حفظ انسجام و وحدت کلمه در برابر این اهانت وقاحت بار به خروش آمده و هر کدام به قدر بضاعت خود به مقابله با دسیسه بازان برخيزند .
▪️مسئولین مربوطه نیز باید در اقدامی قاطع و عاجل درسی عبرت آموز به دشمنان اسلام و انقلاب دهند .
از طرف مدیریت، اساتید، طلاب و فضلای
مدرسه علمیه مبارکه معصومیه
موسسه عالی جوادالائمه علیه السلام
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
بیانات رهبری در دیدار اقشار مختلف بانوان 14 دی 1401.pdf
حجم:
392.3K
متن بیانات حضرت آقا، در دیدار با أقشار مختلف بانوان
تاریخ دیدار: ۱۴ دی ماه ۱۴۰۱
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh