eitaa logo
بی‌نهایت
72.2هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
948 ویدیو
75 فایل
♾ ما مُسافر سَفَر بی‌نهایتیم... 📲 بی‌نهایت در دیگر شبکه‌ها: bn.javanan.org/social 💡ورود به سامانه مجازی بینهایتشو(ویژه دهه هشتادیا) : Bn.javanan.org 📞 ارتباط با ما: @binahayat_admin موسسه‌جوانان‌آستان‌قدس‌رضوی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سه+تاپ
📌 در روز عاشورا چه کنیم؟ 🔘 خواندن زیارت عاشورا (ترجیحاً با صد لعن و صدسلام) 🔘 خواندن سوره توحید (۱۰۰۰ مرتبه یا به قدر توان و شوق) 🔘 امساک از خوردن و آشامیدن (تا حد امکان و نه به قصد روزه) 🔘 توجه به حضرت با خواندن مقتل ایشان و اشک و گریه بر مصیب کربلا 🔘 ترک اعمال و امور دنیوی مثل کسب و کار و... 🔘 خواندن برخی ادعیه دیگر مثل وارث و عشرات 🌱 سه‌تاپ | @setup_ir
دور موشک خالی بود. کارِ لیبیایی‌ها تمام شده بود. دستهٔ بچه‌ها، سینه‌زنان به‌طرف موشکِ عمود شده، حرکت کرد و دور موشک حلقه زد. بچه‌ها، سینه‌زنان و گریه‌کنان، دور موشک می‌چرخیدند. حسن‌آقا دست‌هایش را بلند کرد: «خدایا! شاهد باش که ما این موشک را نه به انتقام خونِ برادرانمان که در جبهه شهید شدند و نه به انتقام خونِ خانواده‌هایمان که در خانه‌ها و شهرهایمان، شهید می‌شوند، که برای انتقام خونِ علی‌اصغرِ حسین علیه‌السلام به سمت یزید زمان پرتاب می‌کنیم.» 📚«خط مقدم»؛ خاطرات شهید حسن طهرانی مقدم، صفحه ٤٢٦ ♾ @binahayat_ir
هنگامی که امام حسین علیه‌السلام بر اثر زیادی جراحات، ناتوان شد و از پشت اسب بر زمین افتاد؛ اسب آن حضرت که ذوالجناح نام داشت، اطراف او می‌گشت و از آن مظلوم دفاع می‌کرد و شیهه می‌کشید و همهمه می‌کرد. عمر سعد فریاد زد: آن اسب را بگیرید و نزد من بیاورید. زیرا از بهترین اسب های رسول خداست. جمعی اسب را محاصره کردند؛ اما هرکاری کردند نتوانستند بگیرند. و عده‌ای هم زیرِ دست و پای اسب به هلاکت رسیدند. عمر سعد گفت:رهایش کنید ببینم چکار می‌کند!
وقتی اسب احساس امنیت نمود، کنار بدن پاره‌‌پاره‌ی امام، خود را به خون مطهرِ
آن عزیز رنگین نمود.
بدن آن حضرت را استشمام می‌کرد و با صدای بلند شیهه می‌کشید؛ طوری که صدای او تمام بیابان را پر کرده بود...
بعضی نوشته‌اند، در کنار خیمه، آن‌قدر سر به زمین کوبید تا مرد.
بعضی دیگر نقل کرده‌اند، که آن اسب وحشت‌زده از نزد بانوان فرار کرد، و خود را به آب فرات افکند و ناپدید شد.
📚سفينة‌النجاة؛ ستوده‌نیا@binahayat_ir
محمدحسین عطااللهی4_5814520682305819759.mp3
زمان: حجم: 2.35M
شلوغ بود دل آسمون گرفته بود و بی‌فروغ بود کاشکی روضه‌های قتلگاه تو دروغ بود غبار بود مادرش گوشه قتلگاه بی‌قرار بود خواهرش پیاده بود و دشمنش سوار بود غبار بود سراب بود ناله‌های غربت حسین بی‌جواب بود غرق بین خاک و خون عزیز بوتراب بود سراب بود تمام شد مهر فاطمه به لب‌های حسین حرام شد وقت غارت حرم خون به دل امام شد تمام شد ♾ @binahayat_ir
هیئت تمام شد! همه رفتند و تو هنوز، یک گوشه نشسته‌ای و خون گریه می‌کنی...💔 "صبح و شب برای تو ناله می‌کنم و به‌جای اشک بر تو، خون می‌گریم." ــ از زیارت ناحیهٔ مقدسه امام زمان خطاب به حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام @binahayat_ir
26.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔍 پیشگویی‌ها درباره شروع جنگ چی میگن؟! - وقتی پدافند غیرعامل تازه از خواب بیدار میشه! - آیا پهپادها از آذربایجان بلند میشدن؟ - لزوم توجه به عراق در حوادث پیش رو 🔘بخش "رُک‌ و‌ راست" قسمتِ ششم برنامه اینترنتی «» 🗓 ۱۴۰۴/۴/۱۴ ♾ @binahayat_ir
‌ ‌💬 یادتونه دیگه؛ پریروز عصر اومدیم گفتیم حیفه اگه روز عاشورا، گوسفند خوشبختِ شمارهٔ ۳۰ برای سلامتی و فرج حضرت حجت علیه‌السلام و سلامتی رهبر انقلاب قربانی نشه؛ پس بیاید یـا عـلـی بگید برای دور چهارم نذر قربانی🤝 ‌ دیروز دیدیم بَـه! اون‌قدر درست‌وحسابی یـا عـلـی گفته‌ین که گوسفندهای خوشبختِ شمارهٔ ۳۱ و ۳۲ هم اومدن جلو! خلاصه که دمتون گرم؛ روز عاشورا به جای یه دونه، سـه‌تا قربانی انجام شد و مثل قبلیا، میرسه دست اونایی که لازمش داشتن... ‌ 👈 ‌برای دور پنجم نذر قربانی هم، همچنان این لینک در دسترستونه تا با پرداخت‌های کم‌ یا زیادتون، همچنان بلا دور شه و دور بمونه! ♥️ زیر سایهٔ حیدر‌ علیه‌السلام باشین، در امان... ♾ @binahayat_ir
هر کدوم از آدم‌ها توی موقعیت‌های حساس و مهم، به یه چیزهایی فکر می‌کنن؛ گاهی هم به شخصیت‌هایی. من از وقتی شما رو بیشتر شناختم، توی خیلی از موقعیت‌های ناامیدی یا ترس، یاد شما می‌افتم. یادِ ننشستن و دست روی دست نذاشتن‌تون. یاد زیرکی‌ها و کارآمدی‌ها و شگفتی‌هاتون! من اگه قرار باشه به آدم‌های درجه‌یک و خیلی کاردرست فکر کنم، حتماً شما جزء اولین‌هایید؛ شما که توی اون شرایط عجیب‌غریب و ناامیدکننده، شگفتی ساختید! ♾ @binahayat_ir
بی‌نهایت
هر کدوم از آدم‌ها توی موقعیت‌های حساس و مهم، به یه چیزهایی فکر می‌کنن؛ گاهی هم به شخصیت‌هایی. من از
مثلاً: کسی نمی‌خواست یا نمی‌تونست به شما نزدیک بشه و حکومت اموی این‌جوری بود که:
«خب، سجاد که دیگه همهٔ کس‌وکارش کشته شده‌ن، بال‌وپرش رو چیده‌یم، خطری نداره... کسی رو نداره که بخواد دردسری درست کنه»
و شما این‌جوری بودید که:
«از چهار گوشهٔ دنیا دارن بَرده به این شهر میارن و می‌فروشن؛ صدها برده می‌خرم، تک‌تک‌شون رو 
تربیت
 می‌کنم و بعد آزادشون می‌کنم!»
و همین می‌شد که از خونهٔ شما، شیعه‌های آگاه و جسور و مجاهدی به شهرهای دیگه می‌رفتن که قبل‌تر، حتی مسلمان هم نبودن اما به لطف شما، خودشون الگو و راهنمای بقیه می‌شدن...@binahayat_ir
بی‌نهایت
مثلاً: کسی نمی‌خواست یا نمی‌تونست به شما نزدیک بشه و حکومت اموی این‌جوری بود که: «خب، سجاد که دیگه
مثلاً: حکومت ظالم اجازه نمی‌داد شما حرف بزنید و شما به‌جاش، دعا می‌کردید؛ دعاهای شگفت‌انگیزی که حالا حالاها باید بررسی و موشکافی بشن بس که خاص و پرمحتوا و عمیقن! دعاهایی هدفمند، تربیت‌کننده و تحول‌آفرین که
هم دل‌ها رو زنده می‌کرد، هم به اندیشه‌ها جهت درستی می‌داد و آمادگی می‌ساخت برای پذیرش حقایق صریح‌تر و انجام کارهای بزرگ...
مثلاً: بی‌یاور شده بودید و محدود، اما نه اون‌قدر که نتونید حج برید؛ پس راهی زیارت خونهٔ خدا می‌شدید و این، می‌شد
یه فرصت طلایی برای شبکه‌سازی، ارتباط گرفتن و روشن کردنِ ذهنِ کلی مسلمانِ اهل شهرهای دور و نزدیک!
@binahayat_ir