eitaa logo
بی‌نهایت
72.2هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
950 ویدیو
75 فایل
♾ ما مُسافر سَفَر بی‌نهایتیم... 📲 بی‌نهایت در دیگر شبکه‌ها: bn.javanan.org/social 💡ورود به سامانه مجازی بینهایتشو(ویژه دهه هشتادیا) : Bn.javanan.org 📞 ارتباط با ما: @binahayat_admin موسسه‌جوانان‌آستان‌قدس‌رضوی
مشاهده در ایتا
دانلود
25.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قبول دارین
زیارتامون زیادی معمـولی شده؟
گفتیم این ایام شهادتیه باهم مرور کنیم که کدوم کارا باعث میشه کیفیتِ زیارت‌مون بیاد پایین و به هدفمون که رو شدنِ باگ‌هایِ زیارتیه هم برسیم! باگ اول:
"جاهای خالی رو با حاجت نامناسب پرکردن!"
راستی شبای بعدی منتظر قسمت‌های دیگه‌ش باشین؛ چون حضورغیابِ زیارتی‌ هم‌چنان ادامه‌داره!🫱🏻‍🫲🏽 (۳) روز تا شهادت بابایِ بی‌نهایتی‌ها @binahayat_ir
سلام عرض شد! :) حال دارین بیاین دور هم یه چی براتون تعریف کنم؟ شاید شنیدنش واسه شماهم خوش‌آیند باشه.
ماجرا از یکی از سفرهای پیامبر شروع میشه. وسط راه، شتر ابوذر از پا می‌افته. بنده‌ی خدا هرچی تلاش کرد، فایده نداشت. البته که ابوذر هم ناامید نشد، بارهاشو برداشت و پیاده راه افتاد. آفتاب داغ می‌تابید. تشنگی کلافه‌اش کرده بود. اما یه چیز براش مهم‌تر از همه بود: رسیدن به پیامبر! بینِ راه، چشمش به سنگی افتاد که توی حفره‌اش کمی آبِ بارون جمع شده بود. مشتشو پر کرد، جرعه‌ای چشید، اما به خودش گفت: «نه... بذار این آب رو برای پیامبر ببرم. شاید تشنه باشن!» آب رو توی مَشکی ریخت و همراه بارها به دوش کشید و راه افتاد.
ساعتی بعد، از دور سیاهی سپاه به چشمش خورد. با خوش‌حالی قدم‌هاشو تندتر کرد. یکی از یاران هم به پیامبر گفت: «یا رسول‌الله! انگار کسی داره از دور میاد.» پیامبر فرمودن: «چه خوبه ابوذر باشه.» وقتی نزدیک شد، همه دیدن خودش بود. پیامبر با لبخند فرمودن: «خدا ابوذر رو بیامرزه؛ تنها زندگی می‌کنه، تنها می‌میره و تنها محشور میشه.» ابوذر خسته و بی‌حال روی زمین افتاد. پیامبر فرمودن: «زود آب بیارید، ابوذر تشنه‌ست.» ولی ابوذر به سختی گفت:«آب همراهمه! دیدم آب گواراییه، اما نخوردم. گفتم بذار محبوبم، رسول خدا اول از اون بنوشه...»
میگن یک بار هم تو زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام ظرفی از حلوا رو به عنوان هدیه آوردن خدمت حضرت. ایشون انگشت مبارکشونو داخل حلوا فرو بردن، ولی چیزی نخوردن... از حضرت پرسیدن: «چرا نمی‌خورید؟ مگه حرامه؟» حضرت فرمودن: «نه، این غذا پاکیزه‌ست و حرام نیست. ولی همین که دیدمش یاد رسول خدا افتادم. ایشون توی عمرشون هیچ‌وقت از این حلوا نخوردن. منم دلم نمی‌خواد چیزی رو بخورم که حبیبم رسول خدا نخوردن.»
بی‌نهایت
میگن یک بار هم تو زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام ظرفی از حلوا رو به عنوان هدیه آوردن خدمت حضرت.
حالا اصن آیه‌ای نداریم که بگه اگه پیامبر تشنه بودن، تو هم آب نخور!/: یا مثلاً تو این‌جا حضرت این حرف رو وقتی می‌زنن که بیست‌وچند سال از رحلت پیامبر گذشته! خب با عقل‌ معمولی شاید بگیم: آخه چه اشکالی داره؟ یکی زحمت کشیده، حلوا درست کرده، هدیه آورده، پاک و حلال هم هست، خب چرا آدم نخوره؟/: یا وقتی حضرت عباس علیه‌السلام رسیدن به آب، همین عقلِ عادیِ آدمیزاد باز میگه: بنوش تا جون بگیری و بتونی بجنگی! اما حضرت لب‌شونو تَر هم نمی‌کنن، چه برسه به نوشیدن!
بی‌نهایت
حالا اصن آیه‌ای نداریم که بگه اگه پیامبر تشنه بودن، تو هم آب نخور!/: یا مثلاً تو این‌جا حضرت این حر
پسسس معلوم میشه این‌جا یه خبراییه! وقتی پا رو از گلیم‌ِ حساب‌وکتاب‌هایِ دودوتا‌ چهارتایی‌مون فراتر میذاریم، مشخص میشه پای یه عقلِ عاشق‌شده وسطه که می‌گه: وقتی امامم و اهل‌بیتش تشنه‌ان، من چطوری دلم میاد آب بخورم؟ آدم‌حسابیا میگن ! این هم‌رنگ شدن با محبوب، یعنی خودِ خودِ عشق!
میگن راه خدا هم همینه؛ بدون نورِ پیامبرِ خدا و اهل‌بیت‌شون نمی‌شه جلو رفت! یعنی بهره بردن از وجود پیامبر، فقط با عشق و پیوند قلبی و روحی با ایشون شدنیه!
ممکنه سوال بشه براتون که ای ادمین جوان! این عشقه کِی میاد سراغمون؟
ـ وقتی میاد که کم‌کم شبیه اونا بشیم! خود محبت یعنی کشش و جاذبه‌ی روحی... پس هرچی بیش‌تررر مثل‌شون بشیم، این محبته قوی‌تر می‌شه و زودتر به قلب محبوب وصل می‌شیم. هرچی هم فاصله‌مون زیاد بشه، از این عشقه دور و دورتر می‌شیم!
بی‌نهایت
میگن راه خدا هم همینه؛ بدون نورِ پیامبرِ خدا و اهل‌بیت‌شون نمی‌شه جلو رفت! یعنی بهره بردن از وجود پ
البته به‌سختی میشه ادعای عاشقی کرد، اما ادای عاشقی رو درآوردن یه نَمه آسون‌تره! شدنی‌تره...
شاید اگه شبِ رحلت محبوبِ همه‌ی عالم یک بار دیگه سبک زندگیمونو از نو بچینیم، یواش‌یواش عشق هم تو دلمون جا باز کنه! یعنی مثل پیامبر که شب‌ها زود می‌خوابیدن و سحرها بیدار می‌شدن؛ یا ساده‌زیستی‌شون، یا مدل نشستن‌شون، یا اخلاق درجه‌یکشون یا ... اینا رو می‌تونیم کم‌کم تمرین کنیم.
بی‌نهایت
البته به‌سختی میشه ادعای عاشقی کرد، اما ادای عاشقی رو درآوردن یه نَمه آسون‌تره! شدنی‌تره... شاید اگه
خبر بد اینه که: آدم‌حسابیا میگن اگه با خدا و اولیای خدا هم‌رنگ نشیم، محبتی که داریم پایدار نمی‌مونه و رفتنیه! یعنی یه روز چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم از دست رفته! :"] ولی ولی ولی اگه شبیه‌شون بشیم، محبتشونو بیش‌تر حس می‌کنیم و بیش‌تر از قبل هم هوامونو دارن!
43.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•| این‌ویدئو‌،خاص‌الخاص‌ِچشمان‌ِشماست|‌• به تلاطمِ موجی از خادمان‌، شور دسته‌ای از زائران، و شوق نگاهی در چشم‌های دلدادگانش؛ اینجا،موکب‌دخترانهٔ‌ حضرت‌نجمه(سلام‌الله‌علیها‌)، خانه عشاق است...🫀 @aqrj_heyat