هدایت شده از ☫ انقلابیها ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🇮🇷
1.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 لحظه آزادی گروهی از اسرای فلسطینی
🔹 پنجمین گروه از اسرای فلسطینی در چارچوب توافق مبادله اسرا بین حماس و رژیم صهیونیستی آزاد شدند.✌️🌹
🇮🇷گروه اندیشکده سایبری جنگ نرم
هدایت شده از ☫ انقلابیها ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🇮🇷
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️ دست و پازدن مصی علینژادِ وطنفروش برای تحریم و حذف ورزش ایران از عرصههای بینالمللی!
🔹ورزش ایران باید تحریم شود؛ فیفا باید تیم ملی را محروم کند؛ اصلا تیم ملی معنی ندارد!
🔹این وطنفروشان پس از لابی گسترده برای تحریم هر چه بیشتر اقتصادی و دارویی علیه مردم ایران، اکنون از اربابان غربی خود میخواهند تا ورزش ایران را هم تحریم کنند!
🇮🇷گروه اندیشکده سایبری جنگ نرم
هدایت شده از ☫ انقلابیها ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🇮🇷
4.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴مقامات ارشد صهیونیست،
کجایی هستند؟👆
#دولـت_جعـلی
#مدیر_وارداتی
#غاصـب_قاتل
🇮🇷گروه اندیشکده سایبری جنگ نرم
هدایت شده از |🟥🟥🟥 مرصاد 🟥🟥🟥|
12.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ باورت میشه همهی این تجهیزات بیمارستانی ایرانیه و صادر هم میشه؟
مگاهاسپیتال های ترکیهای هم تجهیزاتشون ایرانیه. خودتحقیرهای بدبخت و غربزده حتما ببینن 👈 بفرست براشون
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از ☫ انقلابیها ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🇮🇷
👆زمانی ناو هواپیمابر #آمریکا از مبدأ که حرکت میکرد، کشور های مقصد دچار بیثباتی میشدن!
فلذا به آمریکا میگفتند"ابرقدرت"
امروز ناو امریکا برای ورود به خلیج فارس از #ایران اجازه گرفت!
آمریکاییها به سوالات به "زبان فارسی"جواب دادن و دستورات نیروی ج ا را تمکین کردند!
حالا "ابرقدرت" کییه؟!✌️🌹
🇮🇷گروه اندیشکده سایبری جنگ نرم
هدایت شده از ☫ انقلابیها ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🇮🇷
🌹❤️ این وداع جانسوز را بهیاد دارید؟😭🥀
🇮🇷گروه اندیشکده سایبری جنگ نرم
هدایت شده از ☫ انقلابیها ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🇮🇷
واکنش تحلیلگر معروف آمریکایی به دیدار ایلان ماسک و نتانیاهو!
تقابل پرو پاگاندا و واقعیت..
🇮🇷گروه کشوری انقلابی موفق
هدایت شده از ☫ انقلابیها ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🇮🇷
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 واکنش جالب کاربر عراقی به ناوشکن جدید ایران
سُعاد القيسي نوشت: «ایران ناوشکن میسازد و عربستان با سگ ها و رقصندهها جشن میگیرد»✌️🌹
🇮🇷گروه کشوری انقلابی موفق
هدایت شده از ꧁꧁ 𝐓𝐫𝐚𝐢𝐧𝐢𝐧𝐠 𝐢𝐧𝐬𝐭𝐫𝐮𝐜𝐭𝐨𝐫 𝐄𝐬𝐦𝐚𝐞𝐢𝐥𝐢꧂꧂
♦️"خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند"
من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد
هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه سال مریض بودند و هر دو در یک سال فوت کردند.
در کل شهر کرمان، کسی را نداشتیم. من بودم همین یک پسر، علی!
میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد!
حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف گدایی می کردم.
علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد.
شب می گفت مامان! چرا پاهایت تاول زده؟
می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست مادر !
وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم.
علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!"
یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم مادر سردت نیست؟ می گفت نه، کدوم سرما ؟!
وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب میگذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان!
کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟ با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوی نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم...
مستاصل آمدم در خیابان گفتم خدایا امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟
برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل...
علی بعد از چند دقیقه امد گفت مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده!
خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ...
علی که بزرگ شد جنگ شد
می رفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد، به چشم حاج قاسم که فرمانده لشکر کرمان بود آمد و او را با خودش به جبهه برد و جزو فرماندهان محوری لشکر ثار الله شد و شهید شد...
بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر !
یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت منم قاسم! دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟
حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد...
حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است...
علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد...
و قاسم پسر دیگرش از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است...
بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا مادر لشکری از شهیدان راه خداست...
هدیه به روح بی بی سکینه پاکزاد عباسی و فرزند شهیدش سردار شهید علی شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و شهید حاج قاسم سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات