بسم الله الرحمن الرحیم
ما هم بالاخره اومدیم #ایتا
البته تلگرام رو هم هنوز داریم
اولین مطلب: انتشار خاطرات 👇👇
#خاطرات_چندهمسری
#حکم_خدا
قسمت اول
همانطور که میدانید اوایل انقلاب تصویب شد که شروطی در عقدنامه ها آورده شود و امروزه بنابر همان شروط اجبار شده که برای تعدد زوجات باید رضایت دادگاهی یا محضری از همسر اول گرفته شود... البته راه های دیگری هم هست که میتوان از آن راه ها استفاده کرد و هیچ اجازه ای هم از همسر اول نگرفت... ولی آن راه ها به ضرر همسر اول بوده و انصاف نیست بعد عمری زندگی او را آزرد...
یادش بخیر... آن قدر به حرف همسر اولم در مورد رضایت به تعدد زوجات اطمینان داشتم که بدون اینکه دادگاه یا محضری بروم و سند رسمی برای رضایت ایشان بگیرم٬ میرفتم خواستگاری...
بعد از هفت هشت خواستگاری و شاید بیشتر٬ بالاخره همسر دومم را پسند کردم... رفتیم محضر ازدواج و نامه برای آزمایشگاه و آزمایش و جواب آزمایش... مراحل مختلف یک به یک طی شد تا رسیدیم به مرحله آخر... عاقد گفت خب٬ حکم دادگاه را بده... گفتم حکم؟ برای چه؟ گفت حکم نگرفتی؟ باید برای تعدد زوجات حکم میگرفتی... گفتم برای چه حکم میگرفتم؟ برای آنچه به حکم خدا از طرفی هم حق مرد است و هم حق جامعه زنان است و از طرف دیگر هم قرآن که قانون خداست و هم قوانین جمهوری اسلامی که فعلا قانون ایران است به این حق اذعان کردند؟... برای استفاده از حقم حکم دادگاه بیاورم؟ یا للعجب
ادامه دارد...
آی دی کانال در تلگرام و #گپ و #سروش:
@Chandhamsari_Ormavi
#خاطرات_چندهمسری
#حکم_خدا
قسمت دوم
عاقد گفت همینی که هست... یا حکم دادگاه یا سند محضری...
به هر حال عقد محرمیت را خواندیم و با اصرار بنده٬ با همسر دوم و پدر سالمندش راهی سفری اجباری شدیم. برای چه؟ برای گرفتن رضایت محضری از همسر اول. از استان بوشهر تا خود قم٬ این سید بزرگوار که حدود هفتاد و خورده ای سنش بود٬ اذیت شد. بالاخره رسیدیم قم و رفتیم خانه. کمی که استراحت کردیم و بعدش راهی بیمارستان شدیم. چرا بیمارستان؟ خب همسرم برای زایمان فرزند سومم در بیمارستان بستری بود. رفتیم بیمارستان. وقتی دو همسر با هم مواجه شدند٬ لحظه اول مکث کوتاهی شد٬ اما بعدش بلافاصله همدیگر را در آغوش کشیدند.
نکته جالبش این بود که همسر دوم یعنی سیده خانم خم شدند تا دست همسر اول را ببوسند... ولی همسر اولم دست خود را عقب کشید و نگذاشت دستش را ببوسند و سریع خم شد تا دست همسر دوم را ببوسد. و بعدش یک جمله با عظمت گفت: شما سیده هستید... اگر قرار باشد دست کسی بوسیده شود٬ دست شما است که باید بوسیده شود.
این رفتارها از یک زن نسبت به هوویش رؤیائی است... اما باور کنید که اینچنین شد...
به اتفاق رفتیم پذیرش بلوک زایمان. صحبت کردیم که نیم ساعتی احازه بدهید ما برویم محضر و یک امضا انجام شود و برگردیم... گفتند نمیشود... همسرتان در آستانه زایمان است و هر آن ممکن است زایمان کند. در آستانه زایمان؟ ماه هشتم و زایمان؟ هر چه اصرار کردیم٬ کارگر نشد. حالا خوب شد ندانستند برای چه امضائی میخواهیم برویم محضر...
رفتم محضر تا شاید دفتردار را راضی کنم که بیایند بیمارستان. رئیس دفتر گفت: قانونا بدون اجازه دادگاه نمیتوانیم بیرون از دفتر؛ سند به ثبت برسانیم...
از عصبانیت مخم سوت میکشید...برای استفاده از حق مسلمم که در قرآن به آن تصریح شده٬ باید هفت خان رستم را رد کنم
ادامه دارد...
آی دی کانال در تلگرام و #گپ و #سروش و #ایتا
@Chandhamsari_Ormavi
کانال اصلی ما در پیام رسان ایرانی #سروش است که با توجه به استقبال مخاطبین مطالب جدید برای اولین بار در این کانال منتشر خواهند شد:
http://sapp.ir/Chandhamsari_Ormavi