eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
716 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_سی_وپنجم با تردید و ترس پرسیدم: شما چکار می کنید یعنی شغلتون چی
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح بعد از رفتن مهمونها اینقدر حالم بد بود که خانوادم ترجیح دادن بعداً راجع به خواستگاری صحبت کنن. رفتم داخل اتاق خودم، دلم گرفته بود و آروم و قرار نداشتم... مدام رفتارهای خودم را بررسی میکردم که کجا پا کج گذاشتم که اینطوری شد... از اون آدم های هم که برای هر چیزی طلبکار خدا میشن نبودم... می دونستم هیچی بی حکمت نیست یا تنبیه و باید متوجه خطام می شدم یا امتحان و با صبر ارتقا می گرفتم و رشد میکردم... دلم آرامش می خواست، سجادم را باز کردم رفتم سجده و اینقدر اشک ریختم و گریه کردم که وقتی از سجده بلند شدم سجادم خیس شده بود... فردا صبح با آقای جلالی هماهنگ کردم زودتر برم خونه ی خانوم مائده تا سریع تر مصاحبه را تموم کنم و ببینم واقعا شوهر این خانم چکاره است؟ آخر این ماجرا به کجا می رسه! فرزانه که مرخصی بود تنهایی به سمت خونه خانم مائده راه افتادم هنوز تاثیرات حال بد دیشبم در چهرم نمایان بود رسیدم خونه خانم مائده زنگ را که زدم ایندفعه به جای خانم مائده صدای آقا رسول اومد بفرمایید کیه؟ کمی هول شدم و جا خوردم خیلی جدی گفتم: از خبر گزاری مزاحم میشم با خانم مائده کار داشتم گفت: بله بله بفرمایید بالا و در باز شد... کمی ترسیدم که چرا خانم مائده خودش آیفون را جواب نداد، دو دل شدم برم داخل یا نه! به خودم گفتم آدم عاقل ریسک نمی کنه! دوباره آیفون را زدم دوباره رسول برداشت کمی با استرس گفتم: میشه لطف کنید بگید خانم مائده بیان دم در گفت: چرا؟ خوب تشریف بیارید بالا! گفتم: ممنون میشم بگید بیان پایین کارشون دارم... گفت: باشه پس کمی صبر کنید... چند دقیقه ایی ایستادم ترجیح دادم صبر کنم و تحلیل های فرزانه را نداشته باشم که استرس بیشتری بگیرم! بعد از چند دقیقه خانم مائده اومد دم در و گفتن چیزی شده چرا تشریف نیا‌وردید بالا؟ گفتم ببخشید اومدید پایین خواستم خیالم راحت بشه شما هستید! البته جسارت نباشه ولی خوب دنیاست دیگه با آدم های عجیب غریب بهتر دیدم احتیاط کنم... لبخندی روی لبش نقش بست و گفت: آفرین خانم واقعا کار درستی کردید حالا بفرمایید بالا سر پا نایستید... نشستم روی صندلی و منتظر خانم مائده بودم، بعد از چند لحظه اومد نشست و گفت: دوستتون چرا نیومدن؟ گفتم: کاری براشون پیش اومد دیگه من تنها اومدم که مصاحبه تموم بشه اگه خدا بخواد... گفت: جواب سوال دوستتون اون دفعه موند... سری تکون دادم و گفتم: بله از همون جا شروع کنید دفعه ی قبل طوری صحبت کردید که انگار همسرتون خیلی مهربونه و منطقی بوده ولی گفتید که اذیتتون می کرد چطوری اینها با هم جمع میشه! نگاهی کرد و گفت: راستش هم مهربون بود هم منطقی ولی واقعا بعضی وقتها اذیتم میکرد حتی از همون اول ازدواجم که درست نمی شناختمش اینجوری بود! هر فردی ممکنه یه چیز خاصی اذیتش کنه یکی ممکنه حرف بد بشنوه، یکی ممکنه از کتک خوردن اذیت بشه، یکی دیگه ممکنه از دروغ گفتن اذیت بشه و هر کسی با هر روحیاتی نوع اذیت شدن آدم ها با هم فرق می کنه درسته؟ با چشمهام حرفهاش را تایید کردم. ادامه داد ولی چیزی که من را زجر میده و واقعا اذیت میشم اینه که طرف نه تنها که هیچ کاری نکنه و به روم نیاره حتی بدتر در عوض کار بدم خوبی کنه، یعنی شرمندم کنه! و این یکی از ویژگی های بارز همسرم بود اصلا یادم نمیاد دعوام کرده باشه حتی وقتی خیلی غر میزدم یا کم صبری می کردم ... من دوست ندارم شرمنده بشم ولی همسرم بارها در مقابل جر و بحث های من نه تنها چیزی نمی گفت که رأفت به خرج میداد و این خیلی برای من سخت بود... البته صبوری هاش بی تأثیر نبود و خیلی به من کمک کرد تا معنی جهاد و مبارزه را بهتر بفهمم... وقتی رفتیم سوریه پسر دومم هم به دنیا اومده بود و این ویژگی همسرم توی سوریه خیلی به دادم رسید خصوصا اینکه بیشتر وقتها نبود و من با بچه ها تنها بودم... گفتم: ببخشید ولی من گیج شدم همسر شما کارش چی بود؟ اصلا شما برای چی رفتید سوریه؟!
چقدر به دوستانم که مادرانی دوست داشتنی، مهربان و حمایت کننده داشتند، غبطه می خوردم و چقدر عجیب بود که آنها به مادرانشان وابسته نبودند ... نه دائم بهشان تلفن می زدند، نه همیشه به ملاقاتشان می رفتند، نه خوابشان را می دیدند و نه زیاد ازحد بهشان فکر می کردند. ولی من در طول روز بارها مجبور بودم فکر مادرم را از ذهنم برانم و حتی امروز که ده سال از مرگش می گذرد، اغلب پیش می آید که بی اختیار به سمت تلفن می روم تا با او تماس بگیرم. اوه همه این ها به لحاظ منطقی برایم قابل درک است. سخنرانی ها درباره این پدیده کرده ام. برای بیمارانم توضیح می دهم کودکانی که مورد بدرفتاری قرار می گیرند، اغلب به سختی از خانواده ی ناکارمدشان جدا می شوند، در حالی که کودکان والدین خوب و مهربان، با تعارض کمتری از آنها فاصله می گیرند. اصلا مگر یکی از وظایف والدین، قادر ساختن کودک به ترک خانه نیست؟ 👤 اروین د. یالوم 📚 مامان و معنی زندگی 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
اگر بخواهی نعمتی در تو زیاد شود، باید آنرا ستایش کنی حتی وقتی گیاهی را ستایش کنی بهتر رشد میکند. از فرزندتان تقدیر کنید، ستایش کنید، تأیید کنید، تا فرزندانتان با عشق و محبت بزرگ شوند 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
تحریک حس شنوایی امروز بچه های ما در معرض صداهای صنعتی اند. خودمون متوجه نیستیم که این صداها با ما چکار میکنه و با بچه ها به طریق اولی چه میکنه. صدای ماشین ها، گاز دادن ها، بوق زدن ها، صدای صنعتی در فضای خانواده، جارو برقی، صدای بالای تلوزیون، صدایی که در فیلم ها هست، تیر اندازی ها ، سرو صداها. همه ی اینها تحریک نامناسب برای شنواییه. کودک باید در معرض صداهایی قرار بگیره که ساختار شنواییش برای اون صدا هماهنگه. اگر کم دریافت بکنه مسائل خودشو داره و اگر بیش از حد دریافت کنه معایب خودشو داره. همه ی اینها باید در حد تعادل باشه. صداهای سفید، صداهای طبیعت در حد تعادل اند چون جزئی از نظام آفرینش و هستی اند، چیزی در آن اضافه نشده، بشر در آن صداها دخالت نداره. صداهایی مثل صدای پرنده، صدای آب، صدای آبشار، صدای باد، صدای گفتگوهای مردم، "صدای همهمه این بد نیست ولی نعره کشیدن بداست." هرصدایی در هر دامنه ای یک فرکانس داره یک اتصال سیناپسی ایجاد میکنه. در طبیعت صداهای درست و صحیح هست فقط ما باید کودک را در معرض این صداها قرار بدهیم. 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
سگ هار درونی، همه ی اون تحقیر و سرزنش هایی هست که آدم‌های مهم زندگی ما در هشت سال اول زندگی، به ما کرده‌اند. حرفهایی که در نظام تربیتی ما زیاد زده میشه، "چقدر تنبلی، خیلی بیخودی، مگه مریضی، کار نمی کنی، این چه وضعیه، خجالت نمی کشی همه دارند زحمت می کشند و تو تمرگیدی، برو بمیر، کارد بخوره به اون شکمت، آفتاب اومده تا وسط اتاق، پاشو، زود برو بخواب" متأسفانه این حرفها رو بیشتر آدمهای مهم در زندگی ما، به ما زده اند و امروز همون تحقیر و سرزنش ها یک گوشه ایی در ذهن ما نشسته و آماده هست مثل یک سگ درنده به جون خود ما و دیگری بیفته و چه بسا بسیاری از ما امروز تأثیر بد و منفی اون رو در رفتارمون می بینیم ما چاره ایی نداریم که این سگ درنده رو مهار کنیم وگرنه در زندگی ما رو از پا در میاره. ما باید به جایی برسیم که بگیم من همیشه اشتباه کرده و می کنم، ولی در مسیر بهبود و بهتر شدن خودم قدم برمی‌دارم. بنابراین، از اشتباهاتم می‌آموزم نه اینکه بیاویزم. به هیچ وجه خودم را تنبیه و سرزنش نمی‌کنم و حاضرم به خاطر اشتباهم از دیگران معذرت بخوام. بنابراین باید کوشش کنیم و بدونیم انسان می‌تونه با شادی و آزادی و لذت و رضایت و خشنودی، زندگی و رشد کنه. 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
⁣كودك بايد اجازه داشته باشد باروش درست احساسات خود را نشان بدهد بااين كار هوش هيجاني او بالا ميرود در غير اين صورت خشم خود را سر خواهر و برادرش خالي ميكند يا با لجبازی انتقام خواهد گرفت 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 مجموعه‌ی توحیدی ... ✨ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ الْأَبْصَار (مُلک، ٢٣) که تو را پدید آورد و به تو بینایی داد تا ببینی‌اش... و از جلوه‌های کوچک، به درونِ عظیمش، راه باز کنی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻چگونه با كودك خجالتي برخورد كنيم؟! 🔸از واژه‌های تمسخرآمیز مانند ترسو، خجالتی، دست و پاچلفتی و بی‌عرضه استفاده نکنید. 🔸از سرزنش کودک به دلیل بازی نکردن با همسالان بپرهیزید. 🔸او را با دیگران مقایسه نکنید و اجتماعی بودن اطرافیانش را به رخ او نکشید. 🔸در کودک احساس امنیت ایجاد کنید و از دیگران او را نترسانید. 🔸به کودک برچسب خجالتی بودن نزنید. 🔸به کودک مسئولیت‌های کوچک بدهید و اعتماد به نفس او را تقویت کنید. 🔸رفتار مثبت و واقعی در کودک پیدا کنید و آنها را برجسته کنید و تشویقش کنید. 🔸فرزندتان را همان طور که هست، بپذیرید و توقع و انتظار بی‌مورد و بیش از حد نداشته باشید. 🔸درباره تجربیات خوب فرزندتان با همبازی‌هایش صحبت کنید. 🔸متناسب با سن و توانایی فرزندتان یکی دو هنر و تردستی به او بیاموزید (نظیر بازی با طناب یا حلقه پلاستیکی). این کار به کودک کمک می‌کند برای نشان دادن خودش به همسالانش فرصت داشته باشد. 🔸بازی‌های دسته‌جمعی که در آنها بزرگسالان با کودکان مشارکت می‌کنند انجام دهید. 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx