eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
716 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر نکنید اگر به کودک بگویید؛ این حرف‌ها برای تو زوده "برو بخواب نشنوم دیگه از این حرف‌ها بزنی به موقعش خودت می‌فهمی" او دیگر کنجکاوی نخواهدکرد، بلکه فقط شما را در جریان نخواهد گذاشت. ‌متناسب سن کودک به او پاسخ دهید
گاهی اوقات فرزندان خانواده های منظم و سختگیر هم شلخته می شوند. این نوع بی نظمی را شلختگی وارونه می نامند. در بعضی خانواده ها تحکم و زورگویی پدر و مادر برای رعایت نظم و تکرار پیام های کلامی متوالی فرد را وادار به مقاومت می کند و در او نوعی شلختگی به وجود می آورد. در بعضی از موارد هم فرد از ابتدا شلخته نیست ولی به خاطر شرایط خاصی دچار این رفتار می شود. بعضی ها در بحران بلوغ به دلیل میل به استقلال در مقابل نظمی که خانواده روی آن تاکید دارد مقاومت می کنند. به عنوان نمونه نوجوان نمی گذارد مادرش اتاقش را منظم کند و می گوید این طور راحت تر است. سپس این رفتار به شکل عادت در می آید و فرد در باقی زندگی اش شلخته می شود.
مادری که ساعت ها برای تمیزکردن خانه وقت گذاشته، طبیعی است که با ریختن غذا بر روی فرش توسط کودکش خشمگین شود؛ این مادر ممکن است برچسب شیطنت یا لجبازی را بر رفتار کودکش بچسباند. روی دیگر این سکه کودکی است که بی خبر از همه جا با خشم مادر مواجه می شود و نمی داند به خاطر چه چیز تنبیه می شود. کودک تنها در پی کشف محیط و استفاده از حواسش بوده و گرچه خشم مادر را درک می کند، اما نمی تواند دلیلی منطقی برای آن پیدا کند. تا قبل از سه سالگی، رفتارهای بچه ها حتی اگر به خرابکاری منجر شوند، حاصل لجبازی و تلاش برای آسیب زدن به افراد و وسایل نیستند و به همین دلیل است که بچه ها، وقتی کاملا از سر تصادف به کسی یا چیزی آسیب می زنند، انتظار ندارند کسی تنبیه شان کند.
وقتی نقطه ضعف کودک خود را پیدا می کنیم و سعی می کنیم با ایجاد حساسیت در وی، او را برنجانیم یا با او شوخی کنیم، به روان او تجاوز کرده ایم. مثلا اگر کودک شما از چیزی بدش می آید، مدام نام آن را جلوی کودک ببرید و یا اینکه برای تنبیه کودک، روان او را نشانه بگیرید مثل این جمله که تو دیگه حق نداری با بچه ها بازی کنی تجاوز به روان کودک را جدی بگیرید...
9 نكته مهم برای پرورش و تربیت فرزند 1- همیشه به كودک خود سلام كنید و به او احترام بگذارید. 2- زمانی با كودک سخن بگویید و یا بازی كنید كه او مشتاق باشد. 3- در تربیت كودک خود از زورگویی پرهیز كنید و مفاهیم زندگی را با زبان كودک و با عمل خود آموزش دهید. 4- با كودک رفتار محبت آمیز داشته باشید. 5- برای آموختن زندگی به كودک عجله نكنید و اجازه بدهید او از كودكی خود لذت ببرد. 6- ناكامی كودک را محترم بشمارید و او را از شكست نترسانید. 7- كودک را برای خودش و بر اساس توانایی هایش پرورش دهید و نه برای اینكه تصویری از آرزوهای شما باشند. 8- با صبر و سكوت با كودک خود ارتباط برقرار كنید. 9- به سخنان و نواهای كودک گوش دهید و هرگز سعی در خاموش كردن كودک نکنید.
بهترین گوشه‌ی دنیا خانه‌ایست که کودکی‌هایت میان گل‌های باغچه‌اش نفس می‌کشد بهترین کاخ دنیا را هم که برایت بسازند، هیچ کجا خانه‌ی پدری‌ات نخواهد شد!
🌼خنده و سکوت دو تا ابراز قوی هستن، خنده برای حل خیلی از مشکلات و سکوت برای اجتناب از خیلی از مشکلات.
سلام خدمت بزرگواران کانال سنگر عفاف وتربیت ان شاءالله به شرط حیات از امروز درکانالمون داستان بدون تو هرگز هرروز یک قسمت بار گزاری میشه درصورت تمایل به سنجاق کانال مراجعه بشه وناشناس نظرتون رو درمورد داستان به مابگین خوشحالم از اینکه درخدمتتون هستم مؤید باشید.
┄┄┅═❁ ﷽ ❁═┅┄ همیشه از پدرم متنفر بودم. مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه. آدم عصبی و بی حوصله ای بود. اما بد اخلاقیش به کنار، می گفت: دختر درس می خواد بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه. دو سال بعد هم عروسش کرد. اما من، فرق داشتم. من عاشق درس خوندن بودم. بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد... می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم. مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم. چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت. یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد. به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی. شوهرِ خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود. یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند... دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد. اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره. مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می زد. این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود. مردها همه شون عوضی هستن. هرگز ازدواج نکن... هر چند بالآخره ، اون روز برای منم رسید. روزی که پدرم گفت: هر چی درس خوندی، کافیه... بالآخره اون روز از راه رسید. موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پایین بود، با همون اخم و لحن تند همیشگی گفت: هانیه! دیگه لازم نکرده از امروز بری مدرسه. تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم. وحشتناک ترین حرفی بود که می تونستم اون موقعِ روز بشنوم. بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز نفسم جا نیومده بود. به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم: ولی من هنوز دبیرستان ... خوابوند توی گوشم ... برق از سرم پرید ... هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد ... - همین که من میگم. دهنت رو می بندی میگی چشم. درسم درسم. تا همین جاشم زیادی درس خوندی. از جاش بلند شد. با داد و بیداد این ها رو می گفت و می رفت. اشک توی چشم هام حلقه زده بود. اما اشتباه می کرد، من آدم ضعیفی نبودم که به این راحتی عقب نشینی کنم. از خونه که رفت بیرون. منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه. مادرم دنبالم دوید توی خیابون ... - هانیه جان، مادر، تو رو قرآن نرو. پدرت بفهمه بدجور عصبانی می شه. برای هر دومون شر می شه مادر. بیا بریم خونه. اما من گوشم بدهکار نبود. من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم. به هیچ قیمتی ... چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه. پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام. می رفتم و سریع بر می گشتم. مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه می آورد تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت. با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد‌، بهم زل زده بود. همون وسط خیابون حمله کرد سمتم. موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو. اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم. حالم که بهتر شد، دوباره رفتم مدرسه. به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم. هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم. چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم اما عقب نشینی، هرگز جزء صفات من نبود. بالآخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت. وسط حیاط آتیشش زد. چقدر التماس کردم... نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت. هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت. اون آتیش داشت جگرم رو می سوزوند. تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم. خیلی داغون بودم. بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد ... اما هر خواستگاری می اومد جواب من، نه بود و بعدش باز یه کتک مفصل. علی الخصوص اون هایی که پدرم ازشون بیش تر خوشش می اومد. ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم. ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج نکنم. تا اینکه مادر علی زنگ زد ...
*❣️* ‼️وقتی به فرزندمون مسئولیت نمیدیم 🔻تأییدش نمی‌کنیم 🔻و هر کاری که میخواد بکنه جلوشو می‌گیریم 💢بعدها در بزرگسالی 👈🏼دائم میگه نمیتونم ❌من از پسش برنمیام ❗️ من آدم این کار نیستم 🔴در مسئولیت‌های بزرگ مثل ازدواج، کم میاره ❗️ احساس ناتوانی میکنه😞 ❌خودشو بی‌عرضه میدونه
@Rahaie_az_gonahعادت به گناه کرده‌ام، چه کنم؟.mp3
زمان: حجم: 1.41M
▫️ عادت به گناه کرده‌ام، چه کنم؟ 👤 حجت الإسلام رفیعی =صَــــدَقِہ جاریِہ
18.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوربین مخفی آزمایش اجتماعی با موضوع حجاب ⭕️ واکنش مردم به خانمی که ماشینش خراب شده چیه؟ یکبار بدون حجاب و یکبار با حجاب 🌸اغاز دهه کرامت مبارک باد