👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت_101 سه روز از امدن آرش و مادرش گذشته بود. روزی که با هم کلاس
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت102
یک هفته گذشت، ولی خبری نشد. کلاس هارا هم یه خط در میان میآمد و احساس می کردم عجله دارد که زود برود.
وقتی با مادر صحبت کردم و از نگرانیهایم گفتم، گفت:
– میتونی باهاش صحبت کنی و دلیل کارهاش رو بپرسی.
ولی یه وقت از روی عجز صحبت نکنی با غرور صحبت کن و تاکید کن که نگران شدم احساس کردم حالتون زیاد خوب نیست. اصلا هم به مسئله ی خواستگاری اشاره نکن.
البته سعیده نظر دیگری داشت، می گفت:
– توام خودت رو بیشتر از اون بگیر و اصلا ولش کن و بی خیالش بشو. ولی با نگرانیام چه میکردم. یادم است، وقتی من دو روز دانشگاه نیامدم.او به هر طریقی که می توانست از من خبر گرفت، باورم نمیشد کسی که آنقدرحرف از دلتنگی می زد الان در این حد پر تحمل شده باشد. حتما اتفاقی افتاده است.
از طرفی دلم هم برایش خیلی تنگ شده بود.
وقتی غمگین می دیدمش جگرم کباب می شد. گرچه از دستش ناراحت بودم ولی خودم را دلداری میدادم که حتما از طرف خانوادهاش تحت فشاراست.
وقتی در محوطه دیدمش درحال صحبت کردن با گوشیاش بود. اخم هایش در هم بودو انگار چیزی را توضیح می داد.
اینجا نمیشد حرف بزنیم.
گوشیام را برداشتم و نوشتم:
–سلام. میشه بعد از کلاس بیایید جای همیشگی حرف بزنیم.
از دور نگاهش می کردم تا عکس العملش را ببینم.
وقتی مکالمهاش تمام شد متوجه پیامم شد. بعد از خواندنش، دستش را عصبی داخل موهاش بُرد و نشست روی جدول کنار باغچه و چشم دوخت به گوشیاش.
کارهایش نگران ترم می کرد.
دیدم چیزی تایپ می کند. به دقیقه نکشید که پیامش امد.
سلام. حالتون خوبه؟ واقعا شرمنده ام، میشه خواهش کنم بزارید برای بعد؟
با خواندن پیامش استرس گرفتم، کلی فکرو خیال، تا دندان مسلح به ذهنم هجوم آوردند. پس واقعا اتفاقی افتاده، چون آرش همیشه از خدا می خواست که با هم حرف بزنیم. یعنی چه شده است؟
فکرو خیال را با بلند شدنم خلع سلاح کردم. باید حرف میزدیم. مطمئن بودم ناراحتیاش به من مربوط میشود. دیگر کلاس برایم مهم نبود. نمیتوانستم صبر کنم.
به طرفش راه افتادم، قلبم تند تند میزد و پاهایم برای حرکت کردن سنگین شده بودند.
همانجا نشسته بود. انگار او هم توان بلند شدن نداشت.
سرش را تکیه داده بود به دست چپش که به صورت قائم روی زانویش قرار داشت و انگشتهایش داخل موهای پر پشت سرش محو شده بودند.
گوشیاش دست راستش بودو انگار مطلبی رابالاو پایین می کردو می خواند.
کفشهایم اسپرت بودندو متوجه صدای پایم نشد ولی به خاطر آفتابی بودن هوا، سا یه ی درازم جلوتر از خودم نمود پیدا کرد.
سرش را بالا آورد تا ببیند سایه متعلق به کیست.
با دیدنم جا خورد و بلند شدو سلام کردو سرش را پایین انداخت.
آرام جواب سلامش را دادم و گفتم:
– می خوام باهاتون حرف بزنم.
با دست اشاره کردبه طرف سالن دانشگاه و گفت:
– الان که کلاس...
حرفش را بریدم و جدی گفتم:
–اونقدر نگرانتون هستم که نمی تونم تا بعد از کلاس صبر کنم.
کیفش را در دستهایش جابجا کردو گفت: –حالا بریم سر کلاس بعدا حرف می زنیم.
بعدهم پا کج کرد به طرف سالن که برود. با دو انگشتم دستگیره ی کیفش را گرفتم طوری که با دستش تماس نداشته باشم.
– لطفا الان. چون می ترسم بعد از کلاس مثل بقیه ی روزها زود بزارید برید.
نگاهی به دستم انداخت و غمگین گفت:
– باشه میام. شما جلوتر برید من میام. یه وقت براتون بد میشه بچه ها مارو با هم ببینند. از حرفش قلبم تکان خورد، نکند همه چیز تمام شده باشد. سعی کردم به خودم مسلط باشم.
دسته ی کیفش را رها کردم و عمیق نگاهش کردم. لبخندی زدو گفت:
– مطمئن باشید میام. من زیر حرفم نمیزنم.
از لبخندش جان گرفتم و گفتم:
–اینم یه دلیل دیگه.
چشم از چهره متعجبش برداشتم وبه طرف بوستان پشت دانشگاه راه افتادم.
کمی طول کشید که بیاید با خودم فکر می کردم آدم اگر بخواهد می تواند خصلت های خوب دیگران را پیدا کند، پس زیاد هم سخت نیست. اینطوری شاید خصلتهای بد دیگران برایمان کم رنگتر شود.
با صدای خش دارش که برای من قشنگ ترین آهنگ بود به خودم امدم.
–ببخشید که دیر کردم تلفنم زنگ خورد نمیشد جواب ندم و بعد
با فاصله کنارم نشست.
سرش پایین بود دیگر مثل قبل نگاهم نمی کرد. مدام نگاهش را می دزدید.
آنقدر نگاهش کردم که بالاخره سرش را بالا آوردو گفت:
– من از شما خیلی شرمنده ام باید زودتر براتون توضیح می دادم که نگران نشید.
ولی هر روز با خودم می گفتم شاید فردا اوضاع درست بشه و نیازی نباشه از این مشکلات حرفی بزنم. ولی نشدو این فردا فردا کردنا تقریبا یه هفته طول کشید...
از حرف هایش نگران تر شدم و گفتم:
– میشه زودتر بگید چی شده؟
ــ راستش اون روز که از خونه شما امدیم مامانم به کیارش، برادرم و خانمش زنگ زد که بیان و باهاشون صحبت کنه.
برادرم تقریبا تو جریان بود.
ولی بازم بعد از این که با همسرش امد. مامان براشون همه
چیز رو موبه مو تعریف کرد.
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت102 یک هفته گذشت، ولی خبری نشد. کلاس هارا هم یه خط در میان می
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت103
همین که حرف هاش تموم شد، کیارش پوزخندی زد و از مادر پرسید:
– شما چی گفتید؟
مادر جواب داد:
–آرش قبول کرد.
هر دوتایشان دهنشون از تعجب باز موند. کیارش گفت که کار احمقانه ایی کردم.
بعد آرش سرش را پایین انداخت وادامه داد:
–بعدشم یه حرف هایی زد که نباید میزد ولی من تحمل کردم و حرفی نزدم به خاطر این که احترام برادر بزرگترم رو نگه داشتم.
جلو مژگان حرف هایی زد که من الان نمی تونم جلو شما بگم، وقتی توهینش به من تموم شد، شروع کرد به شما توهین کردن. اولش چند بار بهش تذکر دادم که بس کنه و دیگه ادامش نده ولی اون ول کن نبود هر چی می گفتم داری تهمت میزنی، اشتباه می کنی، تو که هنوز ندیدیش ولی اون گوشش بدهکار نبود می گفت این جور دخترا، اون چیزی نیستن که نشون میدن...
بعد نگاه شرمگینی به من انداخت و گفت:
–باور کنید حرف هاش غیر قابل تحمل بود، یه حرفی زد که دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و یه سیلی زدم توی گوشش.
باشنیدن این حرف، هینی کشیدم و دستم را جلوی دهانم گذاشتم و نگاهش کردم. ادامه داد:
–آره نباید می زدم ولی حرف اونم اصلا درست نبود جلوی مادرم و مژگان.
اونم یقه ی من رو گرفت و گفت:
–هنوز خبری نیست به خاطر اون زدی توی گوش من؟ بعد یه مشت حواله ی صورتم کرد و درگیر شدیم.
بیچاره مامانم و مژگان ترسیده بودن و همش جیغ می زدن، بالاخره من کوتا امدم و اجازه دادم هر چی دلش می خواد بزنه، که یهو دیدیم مامان قلبش رو گرفت و نقش زمین شد.
کیارش وقتی حال مامان رو دید من رو ول کرد و دوید سمتش و زود رسوندیمش بیمارستان.
دکترا گفتن به خاطر شوک عصبی که بهش وارد شده سکته ی قلبی رو رد کرده.
سرم را بین دست هایم گرفتم و زیر لب گفتم:
–ای خدا!
البته بعد از "امآرآی" و نوار قلب و وآزمایش هایی که انجام دادن گفتن گرفتگی عروق از قبل داشته و این استرس و شوک باعث شده خودش رو نشون بده. چند روز بستری شد تا آنژیو شد.
سرم را بالا آوردم و گفتم:
–الان حالشون خوبه؟
–آره خدارو شکر.
نفس راحتی کشیدم.
– خدارو شکر. پس حالا که حالشون خوبه، دیگه ناراحتی نداره...خداروشکر به خیر گذشته.
با استرس بلند شد. شروع کرد به راه رفتن به چپ و راست و گفت:
– آخه همش این نیست.
با تعجب گفتم:
– گفتن بیماری دیگه ایی هم داره؟
دوباره نشست و گفت:
– هنوز خودم تو هنگم، چطور به شما بگم.
نالیدم وگفتم:
–کس دیگه ایی هم مریضه؟
انگشت هایش را در هم گره زد و گفت:
–مامانم ازم خواسته، با برادرم آشتی کنم و بهش بگم پشیمون شدم از ازدواج با تو.
بند دلم پاره شد انگار ناگهانی در استخر آب یخ، پریدم. بی حرکت فقط نگاهش کردم.
او هم زل زد به من، آنقدر نگاهش گرم و عاشقانه بودکه اینبار رگهایم گرم شدند، یخشان ذوب شد و دوباره خون در کل بدنم جریان پیدا کرد واحساس کردم، کم کم خون گرم به طرف صورتم راه افتاد.
با شنیدن صدایش که با مهربانی صدایم زد گُر گرفتم.
–راحیل.
چشم هایم توان نگاه کردن به صورتش را نداشت.
برای لو نرفتن هیجانم سکوت کردم.
سکوتم را که دید، ادامه داد:
–من نمی تونم قبول کنم. الانم قبل از این که بیام اینجا مژگان زنگ زده بودو می گفت:
–مامانت مهمتره یا عشقت؟
منم گفتم:
–برای کیارش مامان مهم نیست؟
چراکوتا نمیاد؟ چرا دخالت میکنه توی زندگی من؟
مگه من تو انتخاب اون دخالت کردم؟ از کی تا حالا اینقدر زورگو شده؟
مژگانم دوباره حرف هایی زد که گفتنش لزومی نداره.
پرسیدم:
– میشه بگید دلیلشون چی بود دقیقا؟
ــ راستش وقتی مامان سبک عروسی گرفتن شما رو براش گفت، از تعجب چیزی نمونده بود شاخ دربیاره و گفت:
آبرومون میره.
آرش سرش را تکان داد.
– کلا بد بینه و به نظر من هیچ کدوم از حرف هاش منطقی نبودن.
–خب اگه مشکلشون فقط مراسم عروسیه، فوقش جشن نمی گیریم.
ــ اون یکیشه کلا با شرط و شروطا و اصل موضوع هم مشکل داره.
نفسم را بیرون دادم و دیگه حرفی نزدم. با خودم گفتم: "خدایا چطوری اینقدر پیچیدش کردی؟ خب یه راهی هم خودت بزار جلوی پامون."
آرش همانطور حرف میزد و از رفتارهای غیر معمول برادرش می گفت.
وقتی حرفش تمام شد. گفتم:
–آقا آرش.
نگاهم کرد.
– جانم.
دست پاچه شدم از لحن مهربانی که در کلامش بود، گوشه ی چادرم را به بازی گرفتم.
–حرف مادرتون رو گوش کنید، مادرتون واجب تره، اگه دوباره حالشون بد بشه چی؟ شک نکنید اگر ما قسمت هم باشیم هیچ کس نمی تونه جلوی قسمت رو بگیره.
اگرم خدا نخواد همه چی هم جور باشه باز یه اتفاقی میوفته که نشه.
لطفا همین امروز برید آشتی کنید.
با چشم هایی که به اندازهی گردو شده بود. گفت:
–ولی این دروغه که بگم شمارو دیگه نمی خوام.
ـ خب بگید، منتظر قسمت می مونم. یا یه حرف از این جنس.
شاد کردن دل مادرتون از هر کاری مهمتره.
دوباره بلند شد راه رفت، خیلی کلافه بود. برگشت طرفم.
– این همه توهین های برادرم رو چیکار کنم؟
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴آیا بچه های سقط شده در آخرت برانگیخته میشوند؟
🎙استاد محمدی
🔅#پندانه
✍️ چطوری سر دنیا کلاه بذاریم؟!
🔹عارفی بود که کار میکرد و زحمت میکشید. پول خوب درمیآورد اما غذای ساده و نان خشکی میخورد. پولش را صدقه میداد، انفاق میکرد و برای فقرا غذای خوب میگرفت.
🔸عدهای از او پرسیدند:
چه کار میکنی؟
🔹عارف گفت:
سر دنیا کلاه میگذارم تا دنیا سر من کلاه نگذارد. از توی دنیا پیدا میکنم و برای آخرت خرج میکنم.
🔸چون از تو خودش که پیدا میکنم توقع دارد در خودش خرج کنم. از خودش پیدا میکنم ولی برای جای دیگر خرج میکنم. کلاه سر دنیا میگذارم.
📣 حج امسال حج برائت از دشمن جنایتکار صهیونیستی و حامیانش
🔸رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱۷ اردیبهشت ماه سال جاری در دیدار مسئولان و کارگزاران حج و جمعی از زائران بیتاللهالحرام، ذکر پروردگار و «وحدت و ارتباط مسلمانان» را دو عنصر بسیار مهم معنوی و اجتماعی فریضه حج خواندند و با اشاره به حادثه عظیم غزه و جنایات رژیم خونآشام صهیونیستی گفتند: حج امسال در پرتو آیات قرآن کریم و یاد و نام مبارک حضرت ابراهیم(ع)، باید فراتر از هر سال، حج برائت از این دشمن جنایتکار مسلمانان و حامیان آن باشد.
🔸حج در جنبه مادی و معنوی، فریضهای چند بعدی می باشد،
در بُعد درونی و باطنی، ذکر پروردگار به عنوان «منشاء حقیقی زندگی و عزم و اراده و تصمیمگیریهای فردی، اجتماعی و ملی»، نکته برجسته همه مراحل و مواقف حج است.
🔸در حج متوجه مواردی باشید که در هیچ جای دیگر نیست مانند کعبه، مسجدالحرام و طواف و زیارت نبی اکرم(ص)؛ وگرنه بازار و اجناس در همهجا وجود دارد.
🔸نکته برجستهی بُعد اجتماعی حج وحدت و ارتباط مسلمانان با یکدیگر است،
فلسفه دعوت الهی از همه مردم برای حضور در مکانی مشخص و در ایامی مشخص، آشنایی مسلمانان با یکدیگر و همفکری و تصمیمگیری مشترک است تا نتایج مبارک و عینی حج نصیب عالم اسلام و همه بشریت شود که اکنون دنیای اسلام در زمینه تصمیمگیری مشترک، خلاء بزرگی دارد.
🔸نادیده گرفتن تفاوتهای ملیتی، مذهبی و قومی مقدمه لازم وحدت می باشد،
اجتماع عظیم، یکدست و یکشکل پیروان همه مذاهب و فرق اسلامی از همه ملیتها، نمود بارز وجه سیاسی-اجتماعی حج است.
🔸البته ضرورت عبور از تفاوتها و مسائل تفرقهانگیز مخصوص حج نیست و در آیات متعدد قرآن بر وحدت و همدلی مسلمانان تاکید شده است.
🔸فریضه حج باید مشحون از نام مبارک حضرت ابراهیم و تعالیم آن پیامبر بزرگ باشد، برائت از دشمنان دین خدا از جمله تعالیم ارزشمند ابراهیمی است،
از ابتدای انقلاب، برائت یک رکن جاری در حج بوده است اما امسال و با توجه به حوادث عظیم و عجیب غزه که بیش از همیشه چهره خونآشام مجموعهی برخاسته از تمدن غربی را آشکار کرده است، حج امسال به صورت ویژه حج برائت است.
🔸حوادث کنونی غزه شاخصی ماندگار برای تاریخ است،
حملات وحشیانه سگ هار صهیونیستی از یک طرف و مقاومت و مظلومیت مردم غزه از طرف دیگر در تاریخ میماند و راه را به بشریت نشان میدهد که بازتاب شگفتانگیز و بیسابقه آن در جوامع غیرمسلمان و دانشگاههای آمریکا و بعضی کشورهای دیگر، از نشانههای این تاریخسازی و شاخصسازی است.
🔸وظیفه امت اسلامی تبیین در قبال فجایع غزه در فرصت حج ابراهیمیست، که نمونههای متعدد قرآنی از سیره حضرت ابراهیم(ع) دارد،
ابراهیم(ع) جزو پیامبرانی است که دل رئوف و بسیار مهربانی دارد اما همین پیامبر الهی در مقابل دشمنان ظالم و ستیزهگر به شدت اظهار برائت و به صراحت اعلام دشمنی میکند.
🔸با توجه به آیات قرآنی که دوستی با دشمنان ستمگر را هم کاملاً نهی میکند، رژیم صهیونیستی مصداق کامل دشمنی با مسلمانان و آمریکا همدست این رژیم می باشد،
اگر کمک آمریکا نبود آیا رژیم صهیونیستی قدرت و جرأت این رفتار وحشیانه با مردم مسلمان و زنان و کودکان را داشت؟
🔸عامل قتل مسلمانان و آواره کردن آنها و پشتیبان آن، هر دو ظالم هستند و طبق صریح قرآن اگر کسی با آنها دست دوستی بدهد او نیز ظالم و ستمگر و مشمول لعنت خداوند است.
🔸با توجه به شرایط کنونی جهان اسلام، رویکرد ابراهیمی به حج یعنی برائت آشکار در مقابل دشمنان ضروریتر از همیشه است ،
بر این اساس حجاج ایرانی و غیر ایرانی باید بتوانند منطق قرآنی در پشتیبانی از ملت فلسطین را به همه دنیای اسلام منتقل کنند.
🔸البته جمهوری اسلامی منتظر دیگران نمانده و نمیماند اما اگر دستهای قوی ملتها و دولتهای اسلامی به کمک و همراهی بیاید، حالت رقتبار ملت فلسطین ادامه پیدا نخواهد کرد.
ایشان با تشکر از خدمات و فعالیتهای بعثه و سازمان حج و سایر دستگاههای خدماترسان در برگزاری حج، خطاب به آنان تأکید کردند:
🔸برای آسایش حجاج ایرانی و انجام حج مبرور و مقبول بهگونهای برنامهریزی کنید که فاصله بین وضع موجود و مطلوب برطرف شود.
3.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤍من تعقیبات نماز صبحم پیگیری کار مردم است
🌱سخنگوی دولت....
شهادت هنرمردان خداست💚
#شبتونبخیر
هدایت شده از KHAMENEI.IR
19.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | کارستان مقدس رضوی
✏️ رهبر انقلاب: سیاست ائمّه چه بود؟ اینکه امام با همهی آن مقامات، با همهی آن مرتبتِ الهی که دارد و امانت الهی که دستش هست، اکتفا کند به اینکه مثلاً یک مقدار احکام بگوید و یک مقدار اخلاق بگوید و مانند اینها، این به نظر اصلاً برای انسان وقتی که درست توجّه کند قابل فهم نیست؛ آنها هدفهای بزرگی داشتند. هدف عمدهی آنها هم ایجاد جامعهی اسلامی [بوده]؛ که ایجاد جامعهی اسلامی بدون ایجاد حاکمیّت اسلامی امکانپذیر نیست؛ پس دنبال حاکمیّت اسلامی بودند.
✏️ ... بعد از نوزده سال یا بیست سال كه پایان دوران امامت و شهادت علیّبنموسیالرّضا است، وقتی شما نگاه میكنید، میبینید كه همان تفكّر ولایت اهلبیت و پیوستگی به خاندان پیغمبر آنچنان گسترشی در دنیای اسلام پیدا كرده كه دستگاه ظالم و دیكتاتور بنیعبّاس از مواجههی با آن عاجز است؛ این را علیّبنموسیالرّضا انجام داده.
🔹بخش فقه و معارف رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت ۲۳ ذیالقعده، روز زیارتی امام رضا علیهالسلام، بر اساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب، نماهنگ "کارستان مقدس رضوی" را منتشر میکند.
💻 Farsi.Khamenei.ir
🖼هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم:
🪧تقویم امروز:
📌 یکشنبه
☀️ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۲۴ ذی القعده ۱۴۴۵ هجری قمری
🎄 2 ژوئن 2024 میلادی
📖حدیث امروز:
🔅 امام صادق عليه السلام:
🌴اگر دوست دارى خداوند بر عمرت بيفزايد، #پدر و #مادرت را خوشحال كن
📚ميزان الحكمه جلد۸ صفحه ۱۳۵
✨ ﷽ ✨
سلام صاحب ما ، مهدے جانَ❣️
هرچند دیدگان ما از دیدار روے دلرباے زهرایےات ، محروم است اما قلبهاے شکستهےما حضورِ مهربان و امیدآفرینت را احساس میکند ❣️
تو با دعاے خیرت🤲
با نوازش هاے مداومِ پدرانه ات
با نگاه سبز و بارانےات
با توجه گرم و حیات آفرینت
همواره به ما امان میدهے
از ما مراقبت میکنے و جان پناهمان هستے
شکر خدا که در سایه سار توایم ...
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوابدیدمکهدرآغوشضریحتهستم کاشتعبیرکندیکنفراینرویا را ( :!🥺
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوابدیدمکهدرآغوشضریحتهستم کاشتعبیرکندیکنفراینرویا را ( :!🥺
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم