👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت214 سیب رو برایش تکه تکه می کردم و در دهانش می گذاشت
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت215
همین که عدد سه از دهنش خارج شد مثل تیری که از چله رها شده باشه، شروع کرد به دویدن.
من هنوز آمادگی نداشتم، «ولی چه سرعتی داره، این واقعا فکر کرده من دونده هستم؟ اونم با چادر؟»
بلند صدایش کردم. ایستاد و به پشت سرش نگاهی انداخت. خندید. همانطور که راه رفته را برمی گشت، با صدای بلند گفت:
–هنوز هیچی نشده کم آوردی؟
–نخیر...اولا من آمادگی نداشتم، دوما چون من چادر دارم توباید خیلی عقب تر ازمن وایسی.
–ببین اولا، دوما، رو خودت داری شروع می کنیا.
نزدیکم شد و خیلی بیخیال گفت:
–برو هرچقدر دوست داری جلوتر از من وایسا، جوجه.
من هم نامردی نکردم و حدودا بیست یا سی قدم جلوتر رفتم. همینطور به رفتنم ادامه می دادم که با صدای فریادش ایستادم.
–کجا داری میری؟ یهو برو جلوی ویلا وایسا دیگه...
همانجا ایستادم و به حالت دو خم شدم.
برگشتم وپشتم را نگاه کردم، او هم خم شده بودو با فریا می شمرد.
همین که عدد سه را شنیدم، شروع به دویدن کردم. با تمام قدرت می دویدم، ولی طولی نکشید که صدای پاهاش را از پشت سرم شنیدم، سرعتم را بیشتر کردم، ولی فایده ایی نداشت آرش خیلی جدی گرفته بود.
کمکم نزدیکم شد و از من ردشد. باید اذیتش می کردم، از پشت لباسش را گرفتم و خودم را به او رساندم. تقریبا به مقصد رسیده بودیم که سرعتش را کم کرد. از خنده روی پاهایش بند نبود. انگار از این که لباسش را گرفته بودم قلقلکش امده بود. شاید هم از این کار بچه گانه ام خندهاش گرفته بود.
من هم از فرصت پیش امده سواستفاده کردم و از او جلوزدم وگفتم:
–رسیدیم، من برنده شدم.
همانجا روی زمین ولو شد و گفت:
–با نامردی؟
از نفس افتاده بودم. حتی نمیتوانستم جوابش را بدهم. کنارش نشستم و سرم رو روی قلبش گذاشتم. آنقدر محکم می کوبید که احساس کردم الان بیرون میآید. نفس نفس میزد. باهمان حال گفت:
–ببین برای این که من رو ببری چقدر تقلا کردی.
–فعلا که تو صورتت شده عین لبو.
–ازخودت خبرنداری...
–ازگرما دارم می پزم آرش.
درجابلندشدو دستم را گرفت وگفت:
–بدو بریم داخل.
–دستم را آرام از توی دستش درآوردم وگفتم:
–نمی تونم آرش...صبرکن یه کم حالم جابیاد.
جلویم زانو زدو صورتم را در دستهایش گرفت وگفت:
–برم برات آب خنک بیارم؟
–نه.
–بیا روی کولم سوارت کنم ببرمت، بعد باهمان حالت نشسته پشت به من کردوبا لحن خنده داری گفت:
–بپر بالا.
ار حرفش خندهام گرفت.
مهربانیاش پرانرژیام کرد. همانطور که می خندیدم بلندشدم وگفتم:
–پاشو بریم.
دستم را گرفت و با قدمهای آرام به طرف ویلا رفتیم.
–اینجا ویلای کیارشه؟
–آره. مژگان زیاد از اینجا خوشش نمیاد، دلش می خواست بریم ویلای بابای اون. ولی کیارش رضایت نداد.
–اینجا که قشنگه...
–آره، ولی تو این فصل ویلای پدر مژگان بهتره، چون دور از دریاست و خنکتره. البته از این جا بزرگترم هست.
وقتی وارد ساختمان شدیم، کسی نبود، معلوم بود ناهار خوردهاند و رفتهاند استراحت کنند. چون روی میزغذاخوری دونههای برنج بود و تمیزنشده بود.
روی یکی از صندلیها نشستم و چشمم به چمدانمان خورد. آرش چمدان را برداشت وگفت:
–پاشو بریم بالا لباس عوض کنیم بعد بیاییم ناهار.
پیش خودم فکر کردم کاش میشد یه دوش هم می گرفتم.
بادیدن حمام داخل اتاقمان ذوق زده شدم.
آرش لبخندی زد و گفت:
–برو دوش بگیر بعد غذا بخوریم. هم زمان لباسهایمان را از چمدان برداشتیم.
–من میرم حموم پایین. غذا رو هم گرم می کنم تا بیای. لبخندی زدم وگفتم:
–باشه ممنون. صدای اذان از گوشیام بلند شد نمازم را خوندم و بعد دوش گرفتم.
موهایم را لای حوله پیچیدم وسعی کردم تا آنجایی که میشود خشکش کنم، اتاقمان یک تخت دونفره داشت با یک پنجره ی بزرگ روبه دریا. پرده را کنار زدم و چشم به دریا دوختم.
باصدای در برگشتم. آرش با یک سینی بزرگ که غذاها را داخلش گذاشته بود وارد شد.
–گفتم دیگه سختته دوباره چادر سرت کنی و بیای پایین واسه همین غذا رو آوردم بالا.
–چقدر مهربونی آرش، ممنونم.
یک قالیچه کنار تخت روی زمین پهن شده بود سینی را همانجا گذاشت و خودش هم کنارش نشست وگفت:
–نه به اندازه ی شما...
غذا جوجه کباب بود. آرش میگفت رستورانی در همان نزدیک ویلا هست که همیشه کیارش به آنجا سفارش غذا میدهد.
بعد از خوردن غذا آرش گفت:
–خیلی خسته ام، انگار توی غذا خواب آور ریخته بودند. بعد جستی به روی تخت زد و چشم هایش را بست.
نگاهش کردم و گفتم:
–اگه تنهایی برم کنار دریا اشکالی نداره؟
به زور جواب داد:
–نه، برو. معلوم بود خیلی خوابش میآید. ولی من که در ماشین خوابیده بودم، اصلا خوابم نمیآمد. ذوق در کنار دریا بودن را هم داشتم.
موهایم کمی خشک شده بود. چادررنگی ام را سرم کردم و به کنار ساحل رفتم.
✏️ دخترم حرف گوش نمیده...
👨🏻 🏫کودکان در چنین سنی که دختر شما در آن قرار دارد مقداری خودمختاری و استقلال طلبی دارند و به همین دلیل ممکن است گاهی به حرف شما گوش ندهند البته برخی کودکان هستند که تعداد دفعات مخالفت با والدینشان بیشتر از دیگر کودکان است. این کودکان استقلال طلبی بیشتری دارند.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/213443
📎 #مشاوره
📎 #اطاعت_پذیری
📎 #تربیت_فرزند
💠 هیئت محل
🔻جلوی در وایساده بودم و کفش عزادارا رو جفت می کردم، خانمی اومد و گفت: آقاپسر چه خبره؟ چرا انقدر صدای بلنگوتون بلنده، ما اینجا زندگی می کنیم.
🔹سعید گفت: صدای مداحیه، آهنگ که نیست.
🔸رضا گفت: حق داره نباید انقدر صدا رو زیاد کنیم.
🔹امین گفت: کلا ده شب تو ساله، تحمل کنه.
🔸پوریا گفت: خونه خودمونه، دوست داریم صدای بلندگو رو زیاد کنیم.
✅ علی آقا گفت: هیئت گرفتن از کارهای خیلی خوبیه و ثواب زیادی داره، ولی باید تا جایی که میشه همسایه ها رو اذیت نکنیم بعد رو به بچه ها کرد و گفت: یه کم صدا رو کم کنید و باندها رو بچرخونید به سمت داخل صدا کمتر بیرون از
📎 #احکام_دانش_آموزی
📎 #کودکانه
📎 #عزاداری
📎 #بچه_شیعه
❌شوهر خواهرم نماز نمی خونه...
✍️ خواهر شما وظیفه دینی خودش رو در قالب تذکرات پی در پی برای برگشتن ایشون به نماز انجام دادن، از الان به بعد هم به طور مستقیم ایشون نباید وارد موعظه و امر و نهی و التماس بشن که شوهرش نماز بخونه، خواهر شما طبعا از ظرفیت خودش استفاده کرده و تکرار بیش از حد در این قضیه باعث دلزدگی و تنش خواهد شد.
📌خواهر شما باید روی خوبی های دیگر شوهرش متمرکز بشه و نماز نخوندن رو صرفا یک نقص و عیب عبادی بدونه که شخص در مقابل خدا داره.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/296516
📎 #سبک_زندگی
📎 #ترک_نماز
📎 #اخلاق
⁉️زود عصبانی میشم، نمیدونم چه کار کنم؟
✍️ گاهی عصبانیت ما ناشی از نحوه مواجهه ما به دیگران هست. مهارت گفتگو در اینگونه مواقع یک امر ضروری است.
📌اگر در گفتگو حریم و شخصیت افراد رعایت نشه، اونها رو به واکنش منفی وادار می کنه و در نتیجه این بازخورد، شما نیز عصبانی می شوید. قبل از اینکه کلامی بگید یا قضاوتی کنید اون رو مزمزه کنید و ببینید چه تبعاتی خواهد داشت. اصل مَکث و اصل فکرکردن در این گونه مواقع هر چند با تمرین حاصل میشه؛ اما عادت به این روش باعث میشه که شما فارغ از هیجانات ؛سنجیده صحبت کنید.
📎 #سبک_زندگی
📎 #عصبانیت
📎 #اخلاق
⁉️نشانه های افراد افسرده چیست؟
✍️یکی از مشکلاتی که افراد زیادی درگیر آن می شوند افسردگی است. همان طور که سرماخوردگی در بیماری های جسمی شایع است افسردگی نیز در بیماری های روانی شیوع زیادی دارد.
📌علائم عمومی عبارت اند از:
◀️فرد در غالب روز احساس غم، پوچی و ناامیدی به او دست می دهد.
◀️خوردوخوراک او به هم می ریزد.
◀️به هم ریختن وضعیت خواب.
◀️در غالب روز احساس خستگی و بی انرژی بودن می کند.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/29689
⁉️نمی تونم با دیگران ارتباط برقرار کنم.
✍️ گاهی برای انسان ها مسائلی اتفاق می افتد که نمی دانند چگونه با آن روبرو شوند. راه حل آن چیست؟ و باید برای کمک به چه کسی پناه ببرند.
📌همان گونه که خودتان فرمودید، دیگران در رابطه با این رفتار و افکار شما می گویند که وسواسی هستید. قطعاً بدون بررسی دقیق نمی شود برچسب چنین اختلالی را بر رفتار شما زد.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/297897
📎 #سبک_زندگی
📎 #ارتباط_گیری
📎 #اخلاق
✏️ مقاومت کودک برای انجام تکالیف
👨🏻 🏫 اگر وسط کار ایشان خسته شدند مجدد با روش های مختلف مثل کنایه یا طنز مسئله تشویق را گوشزد کنید. مثلا بستنی منتظرت هست که بعد از انجام تکالیف بری سراغش.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/212952
📎 #انجام_تکالیف
📎 #مقاومت_کودک
⁉️چرا انس با قرآن سخت شده؟
✍️ انس پیداکردن نسبت به سوره های قرآن با اسباب و عوامل مختلفی اتفاق می افته. مثلا توجه به معنای قرآن و خود را مخاطب خدا دانستن، تفکر در جوانب آیه و پیاده سازی اون در زندگی، رسیدن به نتیجه های جدید در اثر تحلیل درست از آیات، آشنایی با شأن نزول، شنیدن صوت دلنشین قاری قرآن و دهها عامل دیگه باعث اُنس بیشتر به قرآن میشه.
📌گاهی عادت کردن نسبت به شنیدن یک سوره بخصوص اگر این شنیدن از کودکی بوده باشه که با پاکی دوران کودکی مقارن بوده باشه باز می تونه در این اُنس مؤثر بوده باشه که اگر بخواهید فرایند اُنس گیری رو با سوره جدید آغاز کنید به مشکل بر می خورید، مگر اینکه یکی از عوامل اُنس گیری رو تقویت کنید.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/295969
📎 #سبک_زندگی
📎 #اُنس_با_قرآن
📎 #اخلاق
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
كُنْ عَلى عُمرِكَ أشَحَّ مِنكَ عَلى دِرهَمِكَ و دينارِكَ
به عمر خود بخيل تر باش تا به درهم و دينارت
ميزان الحكمه جلد8 صفحه125
📎 #سبک_زندگی
📎 #عمر
📎 #زمان
💠اکنون وقت چیدن میوه است
⬅️ جمهوری اسلامی ایران در طی دو ماه اخیر توانست بار دیگر وضعیت تثبیت شده و مستحکم خود را به رخ بکشد. درحالی که برخی کشورهای منطقه علی رغم رفتن به زیر چتر هژمونی آمریکایی و درهم تنیدگی با قدرت های غربی با چالش های موجودیتی درگیرند، ایران در دو ماه اخیر، رئیس جمهور خود را از دست داد، به سرعت باد و طوفان وارد فضای انتخاباتی شد و در نهایت رئیس جمهوری متفاوت، منتخب مردم شد.
👌 ایران را می توان باتجربه ترین کشور منطقه در مواجه با بحران دانست. بحران سازی های پی درپی برخی کشورهای غربی، ما رو زودتر از آنچه فکر می کردیم به مرز قدرت اول منطقه رساند و اکنون دوره میوه چیدن از امنیت و اقتدار ایران است که در این راستا، همه نگاه ها به سمت دکتر پزشکیان است
📎 #پزشکیان
📎 #اقتدار
📎 #اقتصاد
📎 #سیاست_و_اجتماع
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻داستان احساسی متحول شدن جوان معتاد در حرم امام حسین علیه السلام؛ حسینیه معلی شبکه سه
🔹زندگیم رو مثل یه فیلم بهم نشون دادن
🔹حضرت عباس به مادرم گفت ما بخشیدیم شما هم ببخشید
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع