👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت359 قبل از این که سفره ی شام را بیندازیم کمیل پسرهای
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت360
برای همین با زهرا صحبت کردم تا به شوهرش بگه چون تو، دانشگاه داری و نمی تونی تمام وقت پیش ریحانه باشی. اونم بیاد کمک کنه.
شوهر زهرا فکر کرده چون پدرم برای خرید این خونه کمکم کرده پس زهرا هم اینجا سهم داره و کلا اون جایی که الان نشستن مال خودشونه.
البته من که حرفی نداشتم، گفتم تا هر وقت دلتون می خواد بشینید.
ولی اصغر آقا میخواد برای محکم کاری سه دونگ این خونه رو به نام اونا بزنیم.
فکر کنم زهرا برای این موضوع رو براش توضیح نمیده و نمیگه اینجا کلا برای برادرمه، چون میترسه اگه اصغر بفهمه بگه از اینجا بریم. بخصوص که حالا هم تو هستی و ما احتیاجی به پرستاری زهرا نداریم.
بلند شدم وکنارش نشستم و بوسهایی از بازویش کردم.
–چقدر تو مهربونی.
دستش را دور کمرم حلق کرد و مرا به خودش چسباند و بادست دیگرش موهایم رابه هم ریخت وگفت:
–تو بیشتر.
–کمیل.
صورتش را روی سرم گذاشت و لب زد.
–جونم.
–چرا از شکایتت صرف نظرکردی و قبول کردی من مواظب ریحانه باشم؟
سرش را بلندکرد و بوسه ایی روی موهایم زد و گفت:
–اون روزا واقعا نمی دونستم ریحانه رو که خیلی کوچیک بود، باید به کی بسپرم.
خواهرم هم برای خودش زندگی داشت و مسیرش هم دور بود. شوهرشم زیاد خوشش نمیومد که زهرا مدام بچه ی من تو بغلش باشه.
با خودم گفتم پرستار میگیرم، ولی به کی می تونستم اعتماد کنم، که وقتی من نیستم بلایی سر بچه نیاره.
چندباری که تو رو دیدم. خانوادهات، بخصوص مادرت رو که دیدم. اعتمادم رو جلب کردید. توی دلم از خدا می خواستم که یه جوری توی دلت بندازه که خودت این پیشنهاد رو بدی.
برای همین گفتم میخوام برای بچم پرستار بگیرم و به کسی اعتماد ندارم.
که تو خودت پرسیدی به من اعتماد دارید بیام پرستارش بشم. منم برای این که رد گم کنم پرسیدم. مگه شما بچه داری بلدید؟
سرم را بلند کردم و نگاهش کردم وبا لبخند گفتم:
–منم گفتم مگه بلد شدن می خواد. کاری نداره.
دستش را کنار صورتم آورد و با انگشتش شروع به نوازش گونهام کرد.
–روزای اول رفتارت رو زیر ذره بین گذاشته بودم. وقتی ریحانه رو میبردی تو اتاق تا بخوابونیش و در رومیبستی. دلم شور میزد.
ولی وقتی صدای صوت دل نواز یه دعا یا قرآن یا لالایی دل نشین از توی اتاق بلند میشد. نفس راحتی میکشیدم.
یادته اون موقع ها ریحانه رو با این چیزا می خوابوندی؟ کارم رو خیلی راحت کرده بودی.
شباکه می خواستم بخوابونمش این صوتها رو رو گوشیم ریخته بودم و براش میذاشتم آروم میشد و میخوابید.
باتعجب نگاهش کردم.
–کلک چرا تا حالا نگفته بودی؟
خندید.
–خیلی چیزای دیگه رو هم بهت نگفتم.
–چی؟
–این که اون چندباری که ازت خواستم باهام بیای بیرون می خواستم بیشتر بشناسمت، توی شرایط مختلف قرارت بدم و عکس العملت رو بسنجم.
بی هوا مشتی روانه شکمش کردم.
–چقدربد جنسی.
آخی، گفت و دستم را گرفت.
–اینو دیگه کشف نکرده بودم. پس دست بزنم داری.
تابلویی که داخل چمدان گذاشته بود را برداشتم.
–کمیل من عاشق این خط نوشتن توام. چه شعر قشنگی... برای کی نوشتی؟
آهی کشید.
–اون روزا که حالم خیلی بد بود نوشتمش و زدم به دیوار اتاقم. هر روز که چشمم بهش میخورد آروم میشدم. بعد بلند و آهنگین شعر را خواند.
"همه عالم يه طرف حسين زهرا يه طرف
همه عشقا يه طرف عشق به مولا يه طرف"
–خب چرا گذاشتیش تو چمدون؟
–این مدت که بابا اینجا بود گفت لنگهاش رو براش بنویسم. وقت نکردم. اینو میبرم میزنم دیوار خونشون برای خودمون سر فرصت یکی دیگه مینویسم.
سرم را روی سینه اش گذاشتم و با خودم فکر کردم. کشف کردن آدم ها خیلی سخت است. کاش زکریای رازی به جای کشف الکل، یک فرمولی اختراع می کردکه با آن زوایای پنهان وجودی هر انسان را کشف می کردیم
شاید هم هر کسی خودش باید برای خودش فرمولی بسازد تا بتواند وجودش را کشف کند.
پنهان ماندن و کشف نشدن مثل پیدا نکردن درب خروجی در یک بازی رایانه ایی است. مدام باید در محوطهی پشت در دور خودت بچرخی تا وقتت تمام شودو گیم اور شوی.
شایدهم مثل پرنده ایی که از ابتدای تولدش داخل قفسی حبس است و زیباییهای خارج از آن را درک نمی کند وخودش را در آن دنیای کوچکش خوشبخت احساس می کند.
✍#بهقلملیلافتحیپور
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانهاند
عشق در دست حسین بن علیست💚
پایان💚
45.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠سخنرانی پیاده روی اربعین و بداخلاقی
👈به کلام استاد فاطمی نیا ....
https://btid.org//fa/video/256510
📎 #محرم
📎 #ملت_امام_حسین
📎 #اربعین
🔴به گمان شما میشود به زنی که در خرما پزان خوزستان برای زوار اربعین نان احسان میپزد ضعیفه گفت ؟
به راستی که زنانگی چه قدرت لطیف اصیلی دارد؛ انجا که پای معنویت و امام باشد؛ وقتی پای همدلی با حضرت زینب سلامالله علیها باشد؛ انجا که بداند من جزیی از این حرکت حماسی هستم که باید یاری کنم؛ انچنان قدرت، مقاومت و تابآوری از زنانگی را نشان میدهد که جهان شگفت زده میشود.
چه میدانی از آسمان خوزستان گرما ببارد و تو بر اتش تنور مقاومت کنی که حماسه حسین علیه السلام را یاری کنی چه لذت عمیقی است؟ و این چه قدرت و تاباوری عمیق از زن مکتبی شیعه است.
◀️در مراه طریقالحسین زنان روستای «بردیه»، روستای کوچکی از دشتآزادگان در حاشیه جاده موکبهایشان را برپا کردهاند و پذیرای زائران هستند. دربردیه دما بالای ۵۰ درجه است و رطوبت شرجی بالای هشتاد درصد
◀️شاید مرام همین مادران خوزستان هست که پسرانشان هم در نیروگاه برق ۱۸ ساعت کوشیدند تا از منابع ملت ایران مراقبت کنند.
✍عالیه سادات
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
📖حدیث امروز:
✳️ پيامبر اکرم(صلى الله عليه و آله):
بى چشمداشت صدقه بدهيد زيرا چشمداشت اجر را از بين مى برد .
📗 تنبيه الخواطر ج۲ ص۱۲۰
🪧تقویم امروز:
📌 دوشنبه
☀️ ۵ شهریور ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۲۱ صفر ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 26 آگوست 2024 میلادی
🔖مناسبت امروز:
🔬 روز بزرگداشت زکریای رازی
🧪 روز داروسازی
🤼 روز کشتی
سلام امام زمانم✋🌸
تو آن زلالترین آب حیاتی و ما عطشناکان ملتهب...
تو آن دلرباترین بهارے و ما درختان بیبرگ و بار خزان زده...
تو آن نابترین حس رویشی و ما زمینهای خشک ترک خورده..
تو تمام برکتی و ما قحطی زدگان در صحرا...
تو تمام خوبیهایی...
تمام دلخوشیهایی...
کاش بازمیآمدے و زندگی را از نو یادمان میدادے.
.
بیا اے صاحب عزای جدت حسین علیهم االسلام