👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
💗نگاهخدا💗 #قسمت_پنجاه امیر با دسته گلمریم جلو آمد. - تقدیم به همسر عزیزم - واییی امیر چه خوشگل
💗نگاه خدا💗
#قسمت_پنجاهویک
از خانوادهها خداحافظی کردیم.
در چشمهای بابا بغض را دیدم
رفتم جلو بغلش کردم و صورتش را بوسیدم.
چقد جای مامان خالی بود ....
-بابا جون عاشقتم.
-سارا جان مواظب خودتون باشین.
- چشم
خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم. رفتم خانهی خودمان.
خانهی من و امیر.
ولی زندگیمان زیر یک سقف رسما شروع شد...
تصمیم گرفتیم بعد از دو روز برویم دانشگاه.
یه هفتهای مانده بود به محرم،امیر هر شب میرفت به هیئت سر کوچه کمکشان میکرد.
یک شب که امیر داشت میرفت هیئت، اازش خواستم که من را هم ببرد همراهش.
امیر قبول کرد.
یک مانتوی مشکی بلند پوشیدم با یه شال مشکی. میدانستم امیر دوست ندارد، موهایم پیدا باشد.
رسیدیم هیئت.
حال و هوای خیلی خوبی داشت.
همه مشغول کاری بودند.
بعضیها هم زیر لب مداحی زمزمه میکردند.
محسن و ساحره هم هستند.
خوشحال شدم که تنها نیستم.
همه خانومها چادر مشکی داشتند.
کارها را انجام میدادند.
یک بار از یک خانمی که اسمش طاهره بود، پرسیدم:
- "طاهره خانم. سختتون نیست با چادر کارارو انجام میدین؟ چرا درش نمیارین؟"
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد....
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
💗نگاه خدا💗 #قسمت_پنجاهویک از خانوادهها خداحافظی کردیم. در چشمهای بابا بغض را دیدم رفتم جلو بغ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نگاه خدا
#قسمت_پنجاهودو
طاهرهخانم بهمن لبخند زد.
-عزیزم!به خاطر این چادر ، چه خونها که ریخته نشد! این چادر ارثیه حضرت زهراست. باید عاشقش باشی سرت کنی وگرنه زود خسته میشی و ..."
کلی بامهربانی حرف زد از چادر ...
حرفهایش قشنگ بود ،
خیلی ذهنم رامشغول کرده بود.
من تا الان به خاطر امیر خیلی تغییر کرده بودم بابت حجاب ولی چادر چیزی بود که به قول طاهره خانم باید عاشقش میشدم.
سه روز مانده بود به محرم و من هنوز عاشق چادر نشده بودم.
شبی که امیر میخواست برویم هیئت، گفتم: حالم خوب نیست نمیتونم بیام خودت برو.
امیر که رفت ،رفتم سراغ چادری که مادر جون بابت کادوی دانشگاه بهم داده بود
چادری که مشهد همراهم بود.
برش داشتم.
نگاهش کردم و گذاشتم روی سرم.
یاد حرف طاهره خانم افتادم.
" چه خون ها که ریخته نشد بابت این چادر..."
آماده شدم.
چادرم را گذاشتم روی سرم، که بروم هیئت" امیر با دیدنم چه عکس العملی نشون میده؟"
نزدیک هیئت شدم که دیدم امیر داره سر در هیئت را سیاه پوش میکند.
من این سمت خیابان بودم وامیر سمت دیگر.
چند بار صدایش زدم به خاطر رفت و امد ماشین ها، صدایم را نشنید.
گوشیام را دراوردم و بهش زنگزدم.
خیلی بوق خورد که جواب داد.
- جانم سارا ؟
- امیر جان میشه این ور خیابونو نگاه کنی.
امیر سمت من چرخید.
- سارااا...وایی که چقدر ماه شدی با چادر ؛صبر کن الان میام پیشت.
گوشی را قطع کردم.
با ذوق نگاهم میکرد و به سمت خیابان دوید...
داشتم به آمدنش نگاه میکردم که ناگهاااان
.
.
.
یک ماشین که با سرعت خیلی زیاد میومد
.
زد به امیر...😱
- وااآی خدا ... یا حسین.....یاحسین.....😭
ادامه دارد....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نگاه خدا #قسمت_پنجاهودو طاهرهخانم بهمن لبخند زد. -عزیزم!به خاطر این چادر ، چه خونها
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نگاه خدا
#قسمت_پنجاهوسه
نفمیدم چه جوری خودم را به امیر رساندم.
همه از هیئت بیرون آمدند.
یکی زنگ زد به آمبولانس.
صورت امیر پر از خون بود.
جیغ میزدم و تکانش میدادم
- امیر بیدار شوووو.
امیر چشماتو باز کن....
منو ببین...
واییی خدااایاااا. امیر..... امیر من....
عزیزدلم....
ساحره من را بغل کرد.
- آروم باش. آرومباش.
آمبولانس آمد و سوار ماشین شدیم.
توی راه دستان امیر را گرفتم و میبوسیدم.
-امیر من چشماتو باز کن ،امیر سارا میمیره بدون تو .... امیر....
رسیدیم بیمارستان.
یک راس بردنش اتاق عمل...
-وای خدا. باز بیمارستان؟ باز انتظار پشت در؟
نشستم و فقط گریه میکردم.
بابا رضا و مریم و بابا ،مامان امیر هم امدند.
ناهید جون هی میزد تو سر وصورتش.
- وااای پسرم.....
مریم جونم امد پیش من.
چی شده سارا، چه اتفاقی افتاده؟
نگاهی به چادر سرم کردم.
هنوز سرم بود.
مریم رابغل کردم.
-همش تقصیر من بود.ای کاش نمیرفتم هیئت.
ای کاش صداش نمیکردم.
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔵 بخشش کم ، بهتر از هیچ ندادن
💠 از بخشش اندك شرم مدار ؛ كه محروم كردن از آن كمتر است.
📒 #نهج_البلاغه ، حکمت ۶۷
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
🧔قابل توجه آقایان:
🌹"عذرخواهی کردن را عیب ندانید!"
🌸 از هر خانم متاهلی بپرسید که موقع جروبحث کردن با همسرش چه چیزی بیشتر از همه آزارش میدهد، اکثرشان جواب میدهند که قبول نکردن و شانه خالی کردن شوهرشان از اشتباهاتش آزاردهندهترین چیزیست که در طول دعواها و سوتفاهمها پیش میآید.
❇️ این یک واقعیت انکارنشدنیست که اغلب مردان تمایل چندانی به ابراز پشیمانی و عذرخواهی کردن ندارند. عذرخواهی صمیمانهای که از ته قلب باشد، بهترین و سریعترین راه حل برای ترمیم روابط است.
✅ باید قبول کنیم که در هر کدورتی دو طرف مقصر هستند و باید هرکسی به نوبه خودش و به اندازه سهمی که در آن دلخوری داشته، عذرخواهی کند. از ادای جملاتی چون «متاسفم!»، «ببخشید»، «جبران میکنم» و… نترسید و آن را راحت در جای مناسب خود بهکار ببرید.
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
#آموزشی
راهکارهای برخورد با لجبازی همسر؛
از اولین و مهم ترین راهکارهای برخورد با لجبازی همسر، در لحظه اول سکوت کردن می باشد. زیرا اگر در برابر این حالت ما هم شروع به نشان دادن خشم داشته باشیم، لجبازی همسر بیشتر و بیشتر می شود. پس در درجه اول و در قدم اول سعی کنید با این رفتار مدارا نمایید. یکی از علت های ایجاد لجبازی عدم خود باوری و نداشتن اعتماد به نفس کافی می باشد. افرادی که اعتماد به نفس ندارند و به خودشان باور ندارند، سعی می کنند که اقتدارشان را به صورت لجبازی نشان بدهند.
عامل دیگری که می تواند در ایجاد این حالت کمک کند، لحن صحبت کردن و گفت و گوی طرفین است. برخی اوقات اینقدر لحن صحبت خانم و یا آقا بسیار تند و یا با کنایه است، که باعث می شود طرف مقابل لجبازی کردن را در پیش بگیرد.
وقتی لجبازی بین زن و شوهر اتفاق بیافتد، اگر هیچ کدام از آن ها سعی نکنند که این مشکل را بر طرف کنند، زندگیشان رو به تعارض می رود.
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx