فاطمه ولی نژادPart08_جان شیعه اهل سنت.mp3
زمان:
حجم:
5.91M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"( 8)
♥️" عاشقانه ای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
@Ostad_Shojae4_5963016255987256144.mp3
زمان:
حجم:
11M
#مادری_از_عرش ۱۷
#مقام_معظم_رهبری
#استاد_پناهیان
#استاد_شجاعی
💫 مرحله به مرحلهی صفکشیهای جبههی حق ، در تمام تاریخ ، که آرام آرام سنگهای مسیر ظهور را برداشته و برمیدارد ؛ به تدبیر و مدیریت حضرت زهرا سلاماللهعلیها ، انجام گرفته و خواهد گرفت !
» این بسترسازی برای حاکمیت الهی در جهان ، بخش اعظمی از مسیر خود را طی کرده است!
پایان این اتفاق چگونه رقم خواهد خورد؟
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
جاده زندگی پیچ و خم های زیادی دارد اما تو نباید تو این پیج و تاب ها خودت رو ببازی، قوی باش و ادامه بده!
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
863.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به زندگیت جزئیات
قشنگ وشاد اضافه کن؛
خوشبختی یه چیز بزرگ نیست،
مجموعه چیزهای کوچیکُ
خوبیه که باید
دونه دونه شون روبسازیم.
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
💥 عزت نفس فرزندتان را بالا ببرید❗️
💠 در پی فرصت هایی باشید تا به فرزندتان تصویر جدیدی از خودش ارائه دهید.
به مثالهای زیر توجه کنید.
1️⃣ پدر: میبینم که در کتاب خوانی خیلی روان شدی معلومه که تمرین کردی که اینقدر پیشرفت کردی!
2️⃣ مادر: فکر کردم یخچال خراب شده و می خواستم به تعمیرکارِ یخچال تلفن کنم، اما تو فهمیدی دوشاخه از پریز در آمده. آفرین چطور این فکر به سرت خطور کرد!
👈🏻 این نوع بازخورد دادن های مثبت از کودک به خودش، اگر در آن مداومت وجود داشته باشد، حس شایستگی و ارزشمندی او را بالا می برد.
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
@mehrab251 4_5875320780513871246.mp3
زمان:
حجم:
4.79M
💠 مراقبت از خانواده در آخر الزمان
👤 حجت الاسلام عالی
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"امتحان نهایی"
کلیپ زیبایی بر اساس واقعیت...
#قهرمان
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویدیو
#آمر_باشیم
🖥 *برنامه از لاک جیغ تا خدا*
💌 *مراقب باشید که عامل سیلی زدن به حضرت زهرا(س) نباشید
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهارم "اه اه چیه بر میدارن خودشون رو بقچه بیچ میکنن که چی اخه." رف
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجم
بعد از اینکه درد و دلم با کسی که نمیدونم کی بود، تموم شد، از اون جا دل کندم و رفتم به سمت جایی که از مامان اینا جدا شدم.
جالب بود که توقع داشتم هنوز همون جا وایساده باشن و من هم تو این شلوغی پیداشون کنم. بعد از این که یکم گشتم و پیداشون نکردم به امیر علی زنگ زدم. بله. این که توقع داشتم امیرعلی اینجا باشه و جواب بده هم زیادی عاقلانه بود. هوووووف. به مامان زنگ زدم. بعد از سه تا بوق صدای گرفتش تو گوشی پیچید.
مامان: زینب کجایی مامان ؟
_ دوباره زینب ؟ مامان گریه کردی؟
مامان: خوب حالا. نه گریه نکردم کجایی؟
_ نمیدونم!
مامان: یعنی چی نمیدونم. بیا دم همون سقا خونه.
_ باشه. بای
راه افتادم به سمت همون جایی که مامان گفت. اسمش سقا خونس نزدیک که شدم مامان منو دید و با یه لیوان آب اومد طرفم.
مامان : قبول باشه. بیا عزیزم.
_ چی قبول باشه ؟ این چیه ؟
مامان : زیارت دیگه. حالا بیست سوالی میپرسی بیا بریم.
_ کجا؟
مامان :هتل
_ به این زودی؟
مامان _ زوده ؟ الان یک ساعت و نیمه که اومدیم. میریم بعد از ظهر میایم.
چی؟ یعنی من یک ساعت و نیم اونجا بودم. اصلا فکرشم نمیکردم انقدر طولانی.
_ مامان امیر کجاس؟
مامان: اون حرم میمونه.
دلم میخواست برم پیشش بمونم ولی از گرما داشتم میمردم دنبال مامان اینا راه افتادیم به سمت پارکینگ.
.
.
.
.
.
چشمامو باز کردم. همه جا تاریکه تاریک بود . مگه چقدر خوابیده بودم. گوشیمو از عسلیه کنار تخت برداشتم تا ساعتو ببینم. اوه اوه ساعت 10 شب بود . 7 تا تماس بی پاسخ از مامان 5 تا از بابا. واه مگه کجا رفته بودن. زنگ زدم به بابا.
بابا: سلام خانم. ساعت خواب.
_ سلام بر پدر گرامیه خودم. کجایید؟
بابا: حرم.
_ من چرا نبردید پس؟
بابا: والا ما هرچقدر صدات کردیم، بیدار نشدی. چیکار میکردیم خوب؟ حاضر شو من تا نیم ساعت دیگه میام دنبالت.
_ مرسی بابااااای گلم.
سریع بلند شدم و با بدبختی و غرغر دوباره موهامو جمع کردم و روسری و چادرمو سرم کردم. رفتم پایین و تو لابی هتل منتظر بابا موندم .
.
.
.
.
.
بابا: یه زنگ بزن مامانت ببین کجا نشستن.
شماره مامانو گرفتم.
_ سلام. مامان کجایید؟
مامان: همون جایی که نشسته بودیم.
_ باشه. الان میایم.
_ بابا گفت همونجایی که نشسته بودید .
با بابا به سمت همون صحنی که توش پنجره فولاد بود رفتیم . کل صحن رو فرش پهن کرده بودند.
بابا یه پلاستیک بهم داد و کفشامو گذاشتم. دنبالش راه افتادم.
از دور مامان و امیرعلی رو که داشتن قرآن میخوندن،دیدم.
حوصله شیطنت نداشتم وگرنه کلی اذیتشون میکردم .
_ سلاااااام.
امیرعلی با لبخند جوابم داد.
مامان هم به سر تکون دادن اکتفا کرد.
وای وای وای چه استقبال گرمی . بعد از چند دقیقه تصمیم بر این شد که به خاطر کمر درد مامان ، مامان و بابا برن خونه و من امیرعلی بمونیم .
.
.
.
_ امیر
امیرعلی:جانم؟
_ بهشت که میگن هینجاست ؟
توقع این سوال رو از نداشت ظاهرا که با تعجب نگام کرد .
امیر علی: زینب درسته که تو همش پیش عمو بودی و همین متاسفانه ( یه مکث طولانی کرد) ولی خوب مدرسه که رفتی خواهری .
_ میدونم منظور از بهشت و جهنم چیه . ولی خوب اینجا هم دسته کمی از تعریفایی که از بهشت میکنن نداره .
امیرعلی:اره خوب اینجا بهشت زمین عزیزم.
#ح_سادات_کاظمی
#ادامه_دارد
هدایت شده از 👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
156.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرزو می کنم شب هایتان
همیشه پر ستاره و زیبا باشد
ماه وقتی میان ستاره ها
می درخشد زیباست
زیبایی ماه برای شما
وسعت آسمان برای شما
🌟شبتـون بخیر و آرام🌟
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx