eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
715 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺مژده ای دل که مسیحا پسری آمده است 🌸بهر ارباب، چه قرص قَمری آمده است 🌺ان یَکادست به لبهای ملائک، به فَلک 🌸العجب، ماه تر از مَه، بشری آمده است 🍃👈میلاد باسعادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان تبریک و تهنیت باد 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 🍃هر كه در جوانى دانش آموزد علم او همچون نقشى است كه بر سنگ حكّ شود، و هر كه در بزرگسالى بياموزد كارش همچون نوشتن بر روى آب است🍃 🍂منْ تَعَلَّمَ فِي شَبَابِهِ كَانَ بِمَنْزِلَةِ اَلرَّسْمِ فِي اَلْحَجَرِ وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ كَبِيرٌ كَانَ بِمَنْزِلَةِ اَلْكِتَابِ عَلَى وَجْهِ اَلْمَاءِ🍂 📗بحار الأنوار، ج ۱، ص ۲۲۲ 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
به سه حدیث کوتاه امّا پرمعنا از حضرت على (علیه السلام) توجّه بفرمایید: 1. «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ؛ طمع بردگى و اسارت جاویدان است».{1} 2. «الطّامِعُ فی وَثاقِ الذُّلِّ؛ طمع کار در بند ذلّت گرفتار مى شود».{2} 3. «ثَمَرَةُ الطَّمَعِ ذُلُّ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ؛ ثمره طمع، ذلّت دنیا و آخرت است».{3} 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
12.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا صاحب الزمان 💞 🎆سخنان بسیارشنیدنی در مورد امام زمان عجل الله ⚡️بیشترین بلاها الان ، را در برگرفته واحاطه کرده... اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج🌷🌷🌷 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_شصت_وسوم به روایت امیرحسین .........…………………………… روی کاناپه کنار پ
به روايت حانيه ……………………………………………………… روبه روی آینه وایمیستم ، میخوام با خودم رو راست باشم. _ عاشق شدم؟ _ نه _ قرار بود رو راست باشم. _ اره _ عاشق کی؟ _ امیر امیر امیرحسین. _ نههههههههههههه _ وای امیرحسین چیه ؟ آقا امیرحسین. _ ای خدایا. خل شدم رفت. مامان:حانیه جان بیا. _بله؟ مامان: بيا بشين اينجا. كنار مامان روي مبل ميشينم. _ خب؟ مامان: نظرت درمورد پسر خانوم حسيني چيه؟ واي خدايا نكنه مامان فهميده ، چي بگم حالا؟ _ خب يعني چي چيه؟ مامان: بزار برم سر اصل مطلب. خانوم حسيني زنگ زد ، گفت فردا شب ميخوان بيان خاستگاري. _ نه؟ مامان: عه. چرا داد میزنی؟ _ شما چی گفتید؟ مامان: گفتم بیان دیگه _ چی؟ مامان_ عه. یه بار دیگه داد بزنی من میدونم با تو. پاشو برو ببینم. عه " وای وای وای خدایا. عاشقتم که. ولی ولی اگه ، اون عهدم.....😔😔😔" امیرعلی:سلام جوجه جان _ جوجه خودتی امیرعلی: شنیدم که خبراییه. _ چه خبری؟ امیرعلی: نمیدونم والا. میگن که یکی پیداشده دیگه از زندگی سیر شده میخواد بیاد خاستگاری شما. کوسن روی مبل رو بر میدارم و پرت میکنم سمت امیرعلی. _حرف نزن حرف. فاطمه خودشو بدبخت کرد شد زن تو. امیرعلی: اخ اخ بهش گفتم تنها نره خونه میرم دنبالش. نگاهی به ساعت انداخت. امیرعلی : وای بدبخت شدم. نیم ساعته کلاسش تموم شده. با تعجب فقط خیره شدم به رفتن امیرعلی و یه دفعه زدم زیر خنده. وای فاطمه از معطل شدن متنفر بود الان امیرعلی رو میکشت. تونیک سفیدی که تا پایین پام بود ، با یه روسری کرم که به لطف فاطمه لبنانی بسته بودم، تصمیم داشتم امشب رو چادر سرم بکنم ، چادر حریر سفید با گل های برجسته ریز صورتی که جلوه خاصی بهش داده بود. برای بار آخر تو آینه به خودم نگاه میندازم ، بدون هیچ آرایشی، ساده ساده و من چقدر این سادگی رو دوست دارم. امیرعلی: اجازه هست ؟ _ بیا تو پسره. امیرعلی: سلام دختره. _ مصدع اوقات نشو. امیرعلی همون لبخند همیشگی رو مهمون لباش کرد و گفت: شاید مدت کوتاهی باشه که با امیرحسین اشنا شدم ولی دلم قرصه که دست خوب کسی میسپرمت. _ اوو. توام. حالا نه به باره نه به داره. با صدای زنگ امیرعلی سریع میره دم در و منم آشپزخونه. دل تو دلم نیست که برم بیرون. وای پس چرا مامان صدام نمیکنه خدایا . مامان:حانیه جان عزیزم. چایی هارو میریزم ، چادرم رو روی سرم مرتب میکنم و از آشپزخونه میرم بیرون . _ سلام. مامان امیرحسین : سلام عروس گلم. با شنیدن این کلمه قند تو دلم آب میشه ولی فقط به یه لبخند کوتاه و مختصر اکتفا میکنم. اول خانم حسینی، بعد آقای حسینی ، بعد پرنیان و بعد........ به هرسه با احترام خاصی چای رو تعارف میکنم و جواب تشکرشون رو با خوشرویی میدم تا زمانی که میرسم به امیرحسین. از استرس زیاد، میترسم سینی چای رو پایین بگیرم. همونجوری میگم بفرمایید، دستش رو بالا میاره که چای رو برداره که یه دفعه سینی رو کنار میکشم و گوشه سینی به زیر لیوان میخوره و لیوان کمی کج و یه مقدار از چاییش روی لباسش میریزه. تازه فرصت کردم براندازش بکنم، یه کت و شلوار مشکی با یه پیرهن سفید، وای که چقدر بهش میومد. _ وای شرمندم. عذر میخوام. امیرحسین : نه بابا خواهش میکنم. یه دفعه صدای خنده جمع بلند میشه و منم باخجالت سرم رو پایین میندازم و چای رو به بقیه تعارف میکنم. حتی سرم رو بالا نمیارم که عکس العمل مامان بابا و امیرعلی رو ببینم. کلا من باید همش جلوی این سوتی بدم. انقدر محو تو هستم كه نميداني تو همه ی عمر منو بود و نبودم شده ای شعر: افسانه صالحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به جای تذکر و امر و نهی های پی در پی در خانه، فرزند خود را به همکاری دعوت کنید. مثلا وقتی که اتاق او به هم ریخته می بینید یا می بینید که کف اتاق را رنگی کرده است به جای اینکه به او بگویید‌‌‌؛ "چه کسی این همه ریخت و پاش کرده؟!" یا "چه کسی این رنگ ها را کف اتاق مالیده؟!" می توانید این گونه مطرح کنید. 👇 1. مشکل را تشریح کنید. "میبینم که کف اتاق پر از رنگ شده!" 2. آگاهی بدهید. "پاک کردن رنگ قبل از اینکه خشک شود آسان تر است. 3. یک راهی را پیشنهاد کنید. "می شود آن را با تکه ای پارچه یا اسفنج خیس تمیز کرد. 4. با یک کلمه یا حالت آن را ادا کنید. "رنگ" 5. احساس خود را بروز دهید: " دوست ندارم کف زمین را پوشیده از رنگ ببینم" 6. نوشته ای ارائه دهید: " قابل توجه نقاشان، لطفاً قبل از ترک اتاق کف زمین را به حالت اول خود در آورید با تشکر" 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
🌐مدیریتِ فشار روانی، یک هنر است... ⚜️ انسان از لحاظ جسمی و روحی، ظرفیتِ محدودی دارد؛ لذا باید توجه کرد که نباید بیش از ظرفیت خود، از وجودتان کار بکشید. اغلبِ مشکلات زندگی، به سبب فشارهای روانی موجود در زندگی است که با مدیریت صحیح این فشارها، می‌توان از مشکلات زندگی کاست. ♦️ آرامش قلّه بلندی نیست که نتوان به آن دست یافت؛ گاهی با کارهای ساده‌ای همچون یک ساعت استراحت، رفتن به پارک، تفریح با خانواده و دوستان، تمرکز بر خوشی‌های زندگی، فکر نکردن به مشکلات، بحث نکردن با دیگران و کم‌کردن ساعت کاری می‌توان به آرامش نسبی دست یافت. 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
سیاست علوی و اموی 💠 یازدهم شعبان| صداقت بنیادی‌ترین اصل سیاست مدیریتی امامان و قانون رشته پیوند لایه‌های مختلف جامعه است...