چہ خوب گفت #سیدمرتضیآوینے:
حزب اللہ اهـل
ولایت است و اهل
ولایت بودن دشوار است😌
پایمردی میخواهد و وفادارے.✌️
آقاجان انی سلمٌ لمن
سالمکم وحربٌ لمن حاربڪم❤️
•| #سربازتیم_آقاجان😎
@adhbcx
هدایت شده از کانال عاشقان امیرالمومنین علیه السلام
#سلام می دهم از راه دور در شب جمعه
سلام برحرمتو، سلام بر #شب_جمعه
به سمت صحن و سرای تو ایستاده ام آقا
سلام میدهمت بادوچشم تر😭شب جمعه
فقط نیامده #بانوی بی نشان به زیارت
رسیده است پدر در بر پسر👥شب جمعه
نشسته زینب کبری س کنار #حضرت_زهراس
حسن ع نشسته کنار پیامبر؛ #شب_جمعه
هدایت شده از کانال حماسه سازان
"هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند،
شهدا هم او را نزد اباعبدالله
علیه السلام یاد می کنند."
شهید مهدی زین الدین🍃🌸
🌹سلام بر سردارشهیدحاج مهدی زین الدین سلام بر شهدا و امام شهدا
✨شادی روح مطهرشهدا و امام شهدا
#صلوات
#ریحانه
💚|• لباس پاسداران لباس مقدسی است اما...
|° منـــ لباس دیگری هم میشناسم به همان قداست...
🍀|• سبز رنگ نیست ولی کارش پاسدارے است...
🌈|° پاسدارے از حریم گرم خانوادهها...
🌱|• پاسدارے از نشاط و آرامش جامــعہ...
🌼|° و پاسدارے از عفت و امنیت و پاکی خودم...
🎈|• و منــــ هم از او پاسدارے میکنم...
⚔|° در برابر طوفان تهاجم بیفرهنگی و بیهویتی دشمن...
⛔️|• درمقابل توهینها و تمسخرهای بیخردان...
♨️|° دربرابر کورشدهها از زرق و برق دنیا...
💖|• من و هم لباسهایم به او میگوییم عشق...
👑|° ولی دیگران به نام چــادر میشناسندش...
#چادرےها_پاسدار_امانت_مادرند 🌸
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🔻حجاب؛ سلاحی در برابر بردگی 🔹تاریخ برهنگی با تاریخ سلطۀ صهیونیستها بر جوامع مسیحی همگام است. مروجا
🔻اسلحه ما برای دفاع از آزادی
🔹حجاب اسلحۀ ماست برای دفاع از آزادی جامعه در برابر بردگی و همراه داشتن سلاح در زمان جنگ واجب است. آزادی جامعه مهمتر از آزادی فرد است و هیچکس نباید با آزادی فردی خود آزادی جامعه را خراب کند.
🔹اگر کسی خواست بفهمد رابطه بین آزادی جامعه و حجاب چیست به تبلیغات رژیم آدمخوار صهیونیستی نگاه کند.
👤 علیرضا پناهیان
🔆 #حجاب(۷)
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 36 ⭕️ اشباحِ سیاه 🔹 حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 37
🌷"بیت المال"
❣اَحَدی حریفِ من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ...
🔵 با مجوّزِ بیمارستانِ صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ...
📛 دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ... آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیرِ آتیش ... 🔥🔥
⭕️ به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد...
🎴حدس زده بودن کارِ یه دیدبانه و داره گِرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ...😢
📵 علی و بقیه زیر آتیشِ سنگینِ دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباطِ بی سیم هم قطع شده بود ...😔
دو روز تحمّل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسطِ آتیش، تحمّلش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ...
🗝 طاقتم طاق شد ... رفتم کلیدِ آمبولانس رو برداشتم ...یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ...
- خواهر ... خواهر ...
🚫 جواب ندادم ...
🔹 پرستار ... با توام پرستار ...
💢 دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ...
- کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟...فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟🗣
⛔️ رسماً قاطی کردم ...
- آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورونِ مجروح ها ...
🔷 فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست...
🌷 بغض گلوش رو گرفت ...
به جاده نرسیده می زَنَنت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیرِ این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ...
🔸- بیت المال اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم مَلک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ...
-- و پام رو گذاشتم روی گاز ... 🚐
دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتّی جونِ خودم .......
🌺