تکنیک های برخورد با رفتــــارهای ناسازگارانه فـــــرزندان
اگر خود تحت فشارهای روانی ناشی از زندگی و كار قرار داریم و نمی توانیم رفتار و گفتار خود را كنترل كنیم، بهتر است قبل از انجام هر كاری در مورد فرزند به فكر روشی برای كنترل فشارهای خود باشیم كه تحقیقات نشان داده است اگر والدین بتوانند برخی رفتارهای خود را تغییر دهند فرمانبری كودك بیشتر خواهد شد.
افكار غلط و انحرافی درباره فرزند خود نداشته باشیم. مثلاً فرزندم این كار را می كند تا حرص مرا در بیاورد. یا او باعث تمام مشكلات در خانه است. چنین افكاری زمینه به وجود آمدن احساس بسیار بد را نسبت به فرزند مهیا می كند و یقیناً بر رفتار ما و او اثر منفی می گذارد.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
❤️ اگر خودتان را شیعه علی و منتظر مهدی میدانید، به کارهایتان رنگ الهی بدهید (صبغة الله)
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» (بقره/۱۳۸)
ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﻧﮓ ﺁﻣﻴﺰی ﺍلهی، ﻭ ﻛﻴﺴﺖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﺭﮔﺮی؟ ﻭ ﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻋﺒﺎﺩﺕ میﻛﻨﻴﻢ.
💥 ما میتوانیم در کارهایمان «صبغة الله» رنگ آمیزی الهی داشته باشیم... چطوری؟ مثلاً موقع نشستن سعی کنیم حتیالامکان رو به قبله باشیم، کارهایمان را، حتی آب خوردنمان را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم، موقع خواب یک سوره کوچک از قرآن بخوانیم، هنگام بیدار شدن ذکر بگوئیم...
❌ ضرب المثلی هست که میگوید یارو از بیکاری به خودش سوزن میزد و ناله میکرد، حالا حکایت ما شده، با دستان خود بت تراشیدهایم و نشستهایم روبرویش و ازش حاجت میخواهیم...
خدا بر ما آسان گرفته، اما ما خودمان بر خودمان سخت گرفتهایم، قانون برای خودمان وضع کردهایم، این قوانین من درآوردی زندگی اکثر مردم را فلج کرده، اما کمتر کسی پیدا میشود که بت شکن باشد...
⛔️ ما یک آداب و رسومی برای خودمان درست کردهایم که دختر شوهر دادن یا پسر زن دادن برایمان مصیبت عظیمی شده، یکی از عادات بد این است که هر کس میرود زیارت باید برای تمام اقوام و همسایگان سوغاتی بیاورد، چند روز مهمانی بدهد، چند روز بنشیند در خانه و از بازدید کنندگان پذیرائی کند، یک سفر مکهای درست کرده ایم که با سور و ساتش بیش از صد میلیون تومان می شود، بعد هم همه میگویند آقا ما نمیتوانیم برویم حج...
❌ صبغة الله، رنگ الهی به زندگی خود بدهیم...
اگر تشریفات و تجملات را حذف کنیم خیلیها می توانند خیلی کارها را انجام بدهند...
♦️ حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام ناشناس میرفتند خرید در بازار، میفرمودند باید یک جایی بروم که کسی مرا نشناسد چون وقتی میشناسند جنس بهتری میدهند، قیمت ارزانتری حساب می کنند...
حالا ما برعکسیم، ما میگوییم به فلان کاسب بگو که این اجناس را برای فلانی میخواهم، جنس خوب بده و ارزان حساب کن..
❌ اگر همه در صراط مستقیم باشند، اگر همه مسلمان واقعی باشند، احتیاجی به این کارها نیست، مصیبت اینجاست که اکثراً از اسلام دور شدهایم، وارد بازار مسلمین که میشویم شش دانگ حواسمان را جمع میکنیم که سرمان را کلاه نگذارند، جنس گران به ما نفروشند، جنس تقلبی قالب نکنند، یعنی همه را بالقوه به چشم کلاهبردار میبینیم...
بازار مسلمین باید اینطوری باشد؟
ازدواج جوانان ما باید اینطوری کمر شکن باشد؟
زندگی ما باید اینطوری باشد؟
فقط شعار ندهیم، در عمل چند مرده حلاجیم؟!!!
ما شیعه علی هستیم؟ خیلی فاصله داریم، خیلی فاصله است، خدایا ما اصلاً شرمنده هستیم...
ما شرمنده هستیم که بگوئیم شیعه هستیم، خیلی فاصله داریم...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
✍️ حبیبالله یوسفی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
✋🏻 #یاامکلثوماغیثینی
🕯 در حجب و حیا وارث زهرا هستی
🌷 در مرتبه چون زینب کبرا هستی
🌷 افسوس که بین شیعه هم مهجوری
🕯 مظلومه ترین بانوی طاها هستی
🖊 محمود مربوبی
🏴 سالروز وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها تسلیت باد.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🔆توصیه آقا در مورد ماه رجب🔆
🔸استغفار
🔸نماز
🔸نمازاول وقت
🔸ترک گناه
🔸روزه
🔸قرآن
🔸خوش اخلاقی
🔸دعاهای ماه رجب
#ماه_رجب
#آغاز_عاشقی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌀مشخص کن که در تربیت کودک، نجار هستی یا باغبان؟
🔸نجار چیزی که خودش بخواهد میسازد، ولی باغبان، استعداد گیاه را شکوفا میکند!
🔸آیا کودک را طبق خواسته های خود میسازی؟ یا تلاش میکنی استعدادهایش شکوفا شود؟
#تربیت_فرزند
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#سلام_بر_ابراهیم #قسمتهشتاددوم ✨﷽✨ .ما از داخل یک شیار باریک با شیب کم به سمت نوک تپه حرکت کردیم
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتهشتادچهارم
﷽
نیمه شــب بود که آمدیم مسجد. ابراهیم با بچه ها خداحافظی کرد. بعد هم
رفــت خانه. از مادر و خانواده اش هم خداحافظی کرد. از مادر خواهش کرد
.برای شهادتش دعا کند. صبح زود هم راهی منطقه شدیم
.ابراهیم کمتر حرف می زد. بیشتر مشغول ذکر یا قرآن بود
رســیدیم اردوگاه لشکر درشــمال فکه. گردان ها مشــغول مانور عملیاتی
بودند. بچه ها با شنیدن بازگشت ابراهیم خیلی خوشحال شدند. همه به دیدنش
.می آمدند. یک لحظه چادر خالی نمی شد
حاج حســین هم آمد. از اینکه ابراهیم را می دید خیلی خوشــحال بود. بعد
،از سـلام و احوالپرسی، ابراهیم پرسید: حاج حسین بچه ها همه مشغول شدند
!خبریه؟
حاجی هم گفت: فردا حرکت می کنیم برای عملیات. اگه با ما بیائی خیلی
.خوشحال می شیم
حاجی ادامه داد: برای عملیات جدید باید بچه های اطاعات را بین گردان ها
.تقسیم کنم. هر گردان باید یکی دو تا مسئول اطاعات و عملیات داشته باشه
بعد لیســتی را گذاشــت جلوی ابراهیم و گفت: نظرت در مورد این بچه ها
،چیه؟ ابراهیم لیست را نگاه کرد و یکی یکی نظر داد. بعد پرسید: خُب حاجی
الان وضعیت آرایش نیروها چه طوریه؟
حاجی هم گفت: الان نیروها به چند سپاه تقسیم شدند. هر چند لشکر یک
.سپاه را تشکیل می دهد
حاج همت شــده مسئول سپاه یازده قدر. لشــکر ۲۷ هم تحت پوشش این
.سپاهه، کار اطاعات یازده قدر را هم به ما سپردند
عصر همان روز ابراهیم حنا بست. موهای سرش را هم کوتاه و ریش هایش
.را مرتب کرد. چهره زیبای او ملکوتی تر شده بود
،غروب به یکی از دیدگاه های منطقــه رفتیم. ابراهیم با دوربین مخصوص
منطقــه عملیاتی را مشــاهده می کرد. یک ســری مطالب را هــم روی کاغذ
.می نوشت
تعدادی از بچه ها بــه دیدگاه آمدند و مرتب می گفتند: آقا زودباش! ما هم
!می خواهیم ببینیم
ابراهیم که عصبانی شده بود داد زد: مگه اینجا سینماست؟! ما برای فردا باید
.دنبال راهکار باشیم، باید مسیر حرکت رو مشخص کنیم
.بعد با عصبانیت آنجا را ترک کرد
.می گفت: دلم خیلی شور می زنه! گفتم: چیزی نیست، ناراحت نباش
پیش یکی از فرمانده هان ســپاه قدر رفتیم. ابراهیم گفت: حاجی، این منطقه
.حالت خاصی داره
،خاک تمام این منطقه رملی و نرمه! حرکت نیرو توی این دشت خیلی مشکله
!عراق هم این همه موانع درســت کرده، به نظرت این عملیات موفق می شه؟
فرمانده هم گفت: ابرام جون، این دســتور فرماندهی است، به قول حضرت
.امام: ما مأمور به انجام تکلیف هستیم، نتیجه اش با خداست
٭٭٭
فــردا عصــر بچه هــای گردان هــا آمــاده شــدند. از لشــکر ۲۷ حضرت
.رسول یازده گردان آخرین جیره جنگی خودشان را تحویل گرفتند
ادامه دارد....
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#سلام_بر_ابراهیم #قسمتهشتادچهارم ﷽ نیمه شــب بود که آمدیم مسجد. ابراهیم با بچه ها خداحافظی کرد.
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتهشتادپنجم
﷽
.همه آماده حرکت به سمت فکه بودند
از دور ابراهیــم را دیدم. با دیدن چهره ابراهیــم دلم لرزید. جمال زیبای او
!ملکوتی شده بود
صورتش ســفیدتر از همیشــه بود. چفیه ای عربی انداخته و اورکت زیبائی
پوشــیده بود. به ســمت ما آمد و با همه بچه ها دســت داد. کشیدمش کنار و
!گفتم: داش ابرام خیلی نورانی شدی
نفس عمیقی کشــید و با حســرت گفت: روزی که بهشتی شهید شد خیلی
ناراحت بودم. اما باخودم گفتم: خوش به حالش که با شــهادت رفت، حیف
.بود با مرگ طبیعی از دنیا بره
،اصغر وصالی، علی قربانی، قاســم تشــکری و خیلی از رفقای ما هم رفتند
.طوری شده که توی بهشت زهرا بیشتر از تهران رفیق داریم
مکثی کرد و ادامه داد: خرمشهر هم که آزاد شد، من می ترسم جنگ تمام
.بشه و شهادت را از دست بدهم، هرچند توکل ما به خداست
،بعــد نفس عمیقی کشــید وگفت: خیلی دوســت دارم شــهید بشــم. اما
!خوشگل ترین شهادت رو می خوام
بــا تعجب نگاهش کــردم. منتظر ادامه صحبت بودم که قطرات اشــک از
.گوشه چشمش جاری شد
ابراهیم ادامه داد: اگه جائی بمانی که دســت احدی به تو نرســه، کسی هم
تو رو نشناســه، خودت باشی وآقا، مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره، این
.خوشگل ترین شهادته
گفتم: داش ابرام تو رو خدا این طوری حرف نزن. بعد بحث را عوض کردم
و گفتم: بیا با گروه فرماندهی بریم جلو، این طوری خیلی بهتره. هر جا هم که
.احتیاج شد کمک می کنی
.گفت: نه، من می خوام با بسیجی ها باشم
.بعد با هم حرکت کردیم و آمدیم سمت گردان های خط شکن
۲۰۲
آن ها مشغول آخرین آرایش نظامی بودند.گفتم: داش ابرام، مهمات برات
چی بگیرم؟ گفت: فقط دو تا نارنجک، اسلحه هم اگه احتیاج شد از عراقی ها
!می گیریم
حاج حسین الله کرم از دور خیره شده بود به ابراهیم! رفتیم به طرفش. حاجی
.محو چهره ابراهیم بود
.بی اختیار ابراهیــم را در آغوش گرفت. چند لحظه ای در این حالت بودند
.گویی می دانستند که این آخرین دیدار است
بعد ابراهیم ســاعت مچی اش را باز کرد و گفت: حســین، این هم یادگار
!برای شما
چشــمان حاج حسین پر از اشک شــد، گفت: نه ابرام جون، پیش خودت
.باشه، احتیاجت می شه
.ابراهیم با آرامش خاصی گفت: نه من بهش احتیاج ندارم
حاجی هم که خیلی منقلب شــده بود، بحــث را عوض کرد و گفت: ابرام
جــون، برا عملیــات دو تا راهکار عبوری داریم، بچه هــا از راهکار اول عبور
.می کنند
.من با یک ســری از فرمانده ها و بچه های اطاعات از راهکار دوم می ریم
.تو هم با ما بیا
ابراهیــم گفت: من از راهکار اول با بچه های بســیجی می رم. مشــکلی که
نداره!؟
.حاجی هم گفت: نه، هر طور راحتی
ابراهیــم از آخریــن تعلقات مادی جدا شــد. بعد هم رفــت پیش بچه های
.گردان هایی که خط شکن عملیات بودند و کنارشان نشست
ادامه دارد....
شب اول رجب ، دل من بیتابهمداحی_آنلاین_شب_اول_رجب_،_دل_من_بیتابه_سیدرضا_نریمانی.mp3
زمان:
حجم:
3.95M
💐شب اول رجب، دل من بیتابه
💐که شب تولدِ، نوهی اربابه
#میلاد_امام_محمد_باقر(ع)
#ماه_رجب #این_الرجبیون
🌟*أین الرّجبیون*🌟
🌙ماه رجب فرا رسید، ماهی که
🌙اولین روزش باقری
🌙سومینش نقوی
🌙دهمینش تقوی
🌙سیزدهمینش علوی
🌙نیمه اش زینبی
🌙بیست و پنجمش کاظمی
🌙بیست و هفتمش محمدی است
حلول #ماه_رجب🌙🌺
#میلاد_امام_محمد_باقر(ع) 🎉
#مبارڪ_باد💫🌺
💗🌸💗🌸💗