eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
716 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
✋🏻 🕯 در حجب و حیا وارث زهرا هستی 🌷 در مرتبه چون زینب کبرا هستی 🌷 افسوس که بین شیعه هم مهجوری 🕯 مظلومه ترین بانوی طاها هستی 🖊 محمود مربوبی 🏴 سالروز وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها تسلیت باد. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🔆توصیه آقا در مورد ماه رجب🔆 🔸استغفار 🔸نماز 🔸نمازاول وقت 🔸ترک گناه 🔸روزه 🔸قرآن 🔸خوش اخلاقی 🔸دعاهای ماه رجب 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌀مشخص کن که در تربیت کودک، نجار هستی یا باغبان؟ 🔸نجار چیزی که خودش بخواهد می‌سازد، ولی باغبان، استعداد گیاه را شکوفا می‌کند! 🔸آیا کودک را طبق خواسته های خود می‌سازی؟ یا تلاش می‌کنی استعدادهایش شکوفا شود؟ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت‌هشتاددوم ✨﷽✨ .ما از داخل یک شیار باریک با شیب کم به سمت نوک تپه حرکت کردیم
﷽ نیمه شــب بود که آمدیم مسجد. ابراهیم با بچه ها خداحافظی کرد. بعد هم رفــت خانه. از مادر و خانواده اش هم خداحافظی کرد. از مادر خواهش کرد .برای شهادتش دعا کند. صبح زود هم راهی منطقه شدیم .ابراهیم کمتر حرف می زد. بیشتر مشغول ذکر یا قرآن بود رســیدیم اردوگاه لشکر درشــمال فکه. گردان ها مشــغول مانور عملیاتی بودند. بچه ها با شنیدن بازگشت ابراهیم خیلی خوشحال شدند. همه به دیدنش .می آمدند. یک لحظه چادر خالی نمی شد حاج حســین هم آمد. از اینکه ابراهیم را می دید خیلی خوشــحال بود. بعد ،از سـلام و احوالپرسی، ابراهیم پرسید: حاج حسین بچه ها همه مشغول شدند !خبریه؟ حاجی هم گفت: فردا حرکت می کنیم برای عملیات. اگه با ما بیائی خیلی .خوشحال می شیم حاجی ادامه داد: برای عملیات جدید باید بچه های اطاعات را بین گردان ها .تقسیم کنم. هر گردان باید یکی دو تا مسئول اطاعات و عملیات داشته باشه بعد لیســتی را گذاشــت جلوی ابراهیم و گفت: نظرت در مورد این بچه ها ،چیه؟ ابراهیم لیست را نگاه کرد و یکی یکی نظر داد. بعد پرسید: خُب حاجی الان وضعیت آرایش نیروها چه طوریه؟ حاجی هم گفت: الان نیروها به چند سپاه تقسیم شدند. هر چند لشکر یک .سپاه را تشکیل می دهد حاج همت شــده مسئول سپاه یازده قدر. لشــکر ۲۷ هم تحت پوشش این .سپاهه، کار اطاعات یازده قدر را هم به ما سپردند عصر همان روز ابراهیم حنا بست. موهای سرش را هم کوتاه و ریش هایش .را مرتب کرد. چهره زیبای او ملکوتی تر شده بود ،غروب به یکی از دیدگاه های منطقــه رفتیم. ابراهیم با دوربین مخصوص منطقــه عملیاتی را مشــاهده می کرد. یک ســری مطالب را هــم روی کاغذ .می نوشت تعدادی از بچه ها بــه دیدگاه آمدند و مرتب می گفتند: آقا زودباش! ما هم !می خواهیم ببینیم ابراهیم که عصبانی شده بود داد زد: مگه اینجا سینماست؟! ما برای فردا باید .دنبال راهکار باشیم، باید مسیر حرکت رو مشخص کنیم .بعد با عصبانیت آنجا را ترک کرد .می گفت: دلم خیلی شور می زنه! گفتم: چیزی نیست، ناراحت نباش پیش یکی از فرمانده هان ســپاه قدر رفتیم. ابراهیم گفت: حاجی، این منطقه .حالت خاصی داره ،خاک تمام این منطقه رملی و نرمه! حرکت نیرو توی این دشت خیلی مشکله !عراق هم این همه موانع درســت کرده، به نظرت این عملیات موفق می شه؟ فرمانده هم گفت: ابرام جون، این دســتور فرماندهی است، به قول حضرت .امام: ما مأمور به انجام تکلیف هستیم، نتیجه اش با خداست ٭٭٭ فــردا عصــر بچه هــای گردان هــا آمــاده شــدند. از لشــکر ۲۷ حضرت .رسول یازده گردان آخرین جیره جنگی خودشان را تحویل گرفتند ادامه دارد....
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت‌هشتادچهارم ﷽ نیمه شــب بود که آمدیم مسجد. ابراهیم با بچه ها خداحافظی کرد.
﷽ .همه آماده حرکت به سمت فکه بودند از دور ابراهیــم را دیدم. با دیدن چهره ابراهیــم دلم لرزید. جمال زیبای او !ملکوتی شده بود صورتش ســفیدتر از همیشــه بود. چفیه ای عربی انداخته و اورکت زیبائی پوشــیده بود. به ســمت ما آمد و با همه بچه ها دســت داد. کشیدمش کنار و !گفتم: داش ابرام خیلی نورانی شدی نفس عمیقی کشــید و با حســرت گفت: روزی که بهشتی شهید شد خیلی ناراحت بودم. اما باخودم گفتم: خوش به حالش که با شــهادت رفت، حیف .بود با مرگ طبیعی از دنیا بره ،اصغر وصالی، علی قربانی، قاســم تشــکری و خیلی از رفقای ما هم رفتند .طوری شده که توی بهشت زهرا بیشتر از تهران رفیق داریم مکثی کرد و ادامه داد: خرمشهر هم که آزاد شد، من می ترسم جنگ تمام .بشه و شهادت را از دست بدهم، هرچند توکل ما به خداست ،بعــد نفس عمیقی کشــید وگفت: خیلی دوســت دارم شــهید بشــم. اما !خوشگل ترین شهادت رو می خوام بــا تعجب نگاهش کــردم. منتظر ادامه صحبت بودم که قطرات اشــک از .گوشه چشمش جاری شد ابراهیم ادامه داد: اگه جائی بمانی که دســت احدی به تو نرســه، کسی هم تو رو نشناســه، خودت باشی وآقا، مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره، این .خوشگل ترین شهادته گفتم: داش ابرام تو رو خدا این طوری حرف نزن. بعد بحث را عوض کردم و گفتم: بیا با گروه فرماندهی بریم جلو، این طوری خیلی بهتره. هر جا هم که .احتیاج شد کمک می کنی .گفت: نه، من می خوام با بسیجی ها باشم .بعد با هم حرکت کردیم و آمدیم سمت گردان های خط شکن ۲۰۲ آن ها مشغول آخرین آرایش نظامی بودند.گفتم: داش ابرام، مهمات برات چی بگیرم؟ گفت: فقط دو تا نارنجک، اسلحه هم اگه احتیاج شد از عراقی ها !می گیریم حاج حسین الله کرم از دور خیره شده بود به ابراهیم! رفتیم به طرفش. حاجی .محو چهره ابراهیم بود .بی اختیار ابراهیــم را در آغوش گرفت. چند لحظه ای در این حالت بودند .گویی می دانستند که این آخرین دیدار است بعد ابراهیم ســاعت مچی اش را باز کرد و گفت: حســین، این هم یادگار !برای شما چشــمان حاج حسین پر از اشک شــد، گفت: نه ابرام جون، پیش خودت .باشه، احتیاجت می شه .ابراهیم با آرامش خاصی گفت: نه من بهش احتیاج ندارم حاجی هم که خیلی منقلب شــده بود، بحــث را عوض کرد و گفت: ابرام جــون، برا عملیــات دو تا راهکار عبوری داریم، بچه هــا از راهکار اول عبور .می کنند .من با یک ســری از فرمانده ها و بچه های اطاعات از راهکار دوم می ریم .تو هم با ما بیا ابراهیــم گفت: من از راهکار اول با بچه های بســیجی می رم. مشــکلی که نداره!؟ .حاجی هم گفت: نه، هر طور راحتی ابراهیــم از آخریــن تعلقات مادی جدا شــد. بعد هم رفــت پیش بچه های .گردان هایی که خط شکن عملیات بودند و کنارشان نشست ادامه دارد....                  
چند سالتون بود فهمیدین پتو گرمتون نمی‌کنه اون فقط باعث میشه گرمای بدنتون هدر نره من: همین الآن 🤦🏻‍♂😅😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟*أین الرّجبیون*🌟 🌙ماه رجب فرا رسید، ماهی که 🌙اولین روزش باقری 🌙سومینش نقوی 🌙دهمینش تقوی 🌙سیزدهمینش علوی 🌙نیمه اش زینبی 🌙بیست و پنجمش کاظمی 🌙بیست و هفتمش محمدی است حلول 🌙🌺 (ع) 🎉 💫🌺 💗🌸💗🌸💗
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در خانه‌ای با ۹ فرزند چه میگذرد 😁 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🎞چرا خداوند خواسته زنان حجاب داشته باشند ؟🌷 حجاب یعنی من مرز و حریم دارم، هویت ویژه دارم اسباب بازی نیستم و..... 🌷حجاب هدیه خداوند به زنان باوقار🌷 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛